قرن ها پیش، نسل بشر توسط موجودات انسان نمای عظیم الجثه به نام تایتان ها تا حد انقراض تار و مار ‏شده و انسان های باقیمانده مجبور شده اند که با ترس پشت دیوارهای عظیم و متحدالمرکز دنیای محدود ‏خود پنهان شوند. چیزی که این غول ها را واقعاً وحشتناک می کند این است که ذائقه شان برای گوشت ‏انسان از گرسنگی زاده نمی شود، بلکه به نظر می رسد که برای لذت این کار را می کنند. پس از آن واقعه ‏که اسناد زیادی از آن در دست نیست و لزوماً برای بقا، بقایای نسل بشر، شروع به زندگی درون موانع ‏دفاعی کرده اند، که نتیجه آن، صد سال بدون مواجهه با حتی یک تایتان بوده است. اگرچه این آرامش ‏شکننده دیری نمی پاید چرا که یک تایتان غول پیکر این دیوار به اصطلاح نفوذناپذیر را می شکند و ‏هیاهوی مبارزه برای بقا در برابر این آدم خوار های عظیم دوباره شعله می کشد‎.‎ ارن یگر پس از مشاهده عینی یک ضایعه شخصی وحشتناک به دست آن موجودات مهاجم، زندگی خود را ‏وقف ریشه کنی آنها می کند و با عضویت در رسته بررسی که یک واحد نظامی نخبه که در خارج از حفاظ ‏دیوارهاست با آن غول های انسان نمای بی رحم مبارزه می کند. ارن، خواهر خوانده اش، میکاسا آکرمن و ‏دوست دوران کودکی اش آرمین آرلرت به نبرد وحشیانه علیه تایتان ها می پیوندند و برای کشف راهی ‏برای شکست دادن آنها قبل از شکسته شدن آخرین دیوارها سوق داده می شوند‎.‎

یه داستان ترسناک ، جنایی و تاریک که در توکیو رقم میخوره . در شهر توکیو یه قاتل سادیستی و روانی پیدا شده که مردم این شهر رو یکی یکی داره می کشه . همه مردم شهر از این قاتل روانی و سادیستی در وشحت هستن و اون هویت خودش رو با ماسکی که به صورت میزنه تا حالا از همه مخفی نگه داشته . یه پسر دانشجوی معمولی به اسم کانِکی و یه دختر که بیشتر مواقع به اون کافه تریا میاد و مشتاقانه نوشته های اونو میخونه ولی اون شب کانِکی متوجه یه چیزی میشه که سرنوشت اونو برای همیشه توی اون شب عوض میکنه

ارن یائگر پس از اتفاقاتی که طی حمله تایتان ها رخ داده بود ، قسم به نابود کردن همه ی تایتان خورده بود. اما در نبردی برای زندگی خودش به این نتیجه رسیده بود که داره به چیزی که بیشتر از همه ازش متنفره مبدل میشه. حال با قدرت جدیدی که کسب کرده بود ، خودش رو وقف مبارزه برای آزادی و آزادگی که بوسیله تایتان هایی که سرزمینش رو تهدید کرده بودند کرد. پس از پیروز تلخ و شیرینی که علیه تایتان مونث کسب کرد ، ارن متوجه شد که وقتی برای استراحت نداره چرا که در این زمان ، اوضاع با نزدیک شدن توده ای از تایتان ها به دیوار رز مشوش شده بود و بایستی به نبرد تموم نشدنی خود و همراهانش ادامه بدهد..

هنوز سایه وحشتناک تایتان ها بر زندگی انسانها، آزادی شان را گرفته؛ و آدم ها را بین دو دیوار شهر زندانی کرده است. تلاش برای از بین بردن تایتان ها ادامه دارد؛ اما خطر و تهدید تنها از سوی تایتان ها نیست؛ بلکه خود انسان ها نیز، برای یکدیگر خطر محسوب می‌شوند. ارن یگر، با نجات از دست تایتان های Colossal و Armored، در پی تقویت قدرت تایتانی خود است. Krista در حال پذیرش از دست دادن دوست خود است؛ و فرمانده اروین اسمیت از آسیب ها و زخم هایش بهبود می‌یابد.
ظاهراً همه چیز برای سربازها آرام و هموار شده است؛ تا اینکه ناگهان دولت خواستار دستگیری Eren و krista می‌شود. موفقیت‌های اخیر “سپاه پیشاهنگ” سبب جلب توجهات شده و چهره آشنایی از گذشته‌ی Levi را برای دستگیری سربازهای تحت تعقیب می‌فرستد. با تحت تعقیب قرار گرفتن توسط دولت، Levi و جوخه‌ اش به اجبار مخفی می‌شوند؛ و برای حفظ امنیت ارن و کریستا از دشمنان فرار می‌کنند.

برای بازگرداندن امید رو به نابودی بشریت؛ سپاه پیشاهنگ، ماموریتی را برای پس گرفتن دیوار ماریا آغاز می کند. نبرد در اینجا میان انسان ها و تایتان های بی رحم به اوج خود می رسد.
در بازگشت به منطقه‌ی Shiganshina که زمانی خانه‌ی Eren Yeager بود، او و سپاه همراه خود، با کمال تعجب متوجه می‌شوند؛ که هیچ تایتانی در شهر نیست. با مسدود کردن دروازه بیرونی نیز، مقاومتی از سوی دشمن نمی بینند. اوضاع به آرامی پیش می‌رود؛ تا اینکه Armin Arlert با شک جدی به نبود دشمن، نشانه‌های خطرناکی از یک نقشه احتمالی علیه آن‌ها کشف می‌کند.
در کل، قسمت دوم از فصل 3 انیمه اتک آن تایتان،  Eren را نشان می دهد؛ که قصد بازپس گیری آنچه متعلق به او بود؛ را دارد. 

تاتسومی یک جنگجو است که به همراه دو دوست دوران بچگیش برای تامین هزینه های روستایشان به پایتخت سفر میکنند تا در آنجا با شکار هیولاها و پیوستن به ارتش بتوانند روستای خود را نجات دهند، اما در پایتخت هیولاهایی زندگی میکنند که از تمام هیولاهای جهان مخوفتر هستن …

Gabi Braun و Falco Grice تمام زندگی خود را، صرف تمرین کرده‌اند؛ تا یکی از هفت تایتان تحت سیطره مارلی را به ارث ببرند. همه چیز برای این دو رزمجو خوب پیش می‌رود. تا اینکه، با فرا رسیدن Eren Yeager و باقی اعضای سپاه پیشاهنگ؛ آرامش مختل می‌شود.
سپاه پیشاهنگ، با رسیدن به زیرزمین خانه ی خانواده Eren، از گذشته تاریک تایتان ها حقایقی پیدا کردند؛ که مدت‌ها برای کشف آن مبارزه می‌کردند. حالا این گروه، با دانستن حقیقت، عازم دنیای بیرون از دیوارها شدند. 
در Attack On Titan: The Final Season دو دنیای کاملاً متفاوت با هم تلاقی پیدا می‌کنند. زیرا هر دو طرف به نتیجه اصلی بر اساس Paradis رسیده‌اند؛ نبرد تا آزادی!

یوکیترو آمانو که دانش آموز دبیرستانی تنهاییه، روزاش رو با نوشتن خاطرات توی گوشیش میگذرونه درحالی که با دو دوستش که به نظر خیالی میان، یعنی دوس اکس مشینا که خدای فضا و زمانه، و مورمور که خدمتکار خداست صحبت میکنه. دوس برای اینکه وجودش رو ثابت کنه، به یوکیترو یک «دفترچه خاطرات شانسی» میده که باعث میشه یوکیترو رو در مبارزه با 11 نفر دیگه که همچین قدرتی دارن قرار بده.

داستان در دنیایی اتفاق می افتد که موجودات فضایی ای به نام انگل به زمین می آیند. آن ها با گرفتن بدن انسان ها با ورود از طریق گوش و بینیشان و گرفتن مغزشان شروع می کنند. یک فضایی به نام میگی فقط می تواند دست راست یک دانش آموز دبیرستانی به نام شینیچی ایزومی را بگیرد و نمی تواند شینیچی را کاملا کنترل کند. میگی و شینیچی یاد می گیرند در کنار هم زندگی کنند و با دیگر انگل هایی که انسان ها را فقط به عنوان غذا می بینند مبارزه می کنند.

شخصیت Ken Kaneki، در نهایت آن خصلت هیولایی و گوشت‌خوار وجودش را، که مدت‌ها از آن فراری و هراسان بود؛ پذیرفته است. او بعد فرار از اسارت و شکنجه، به "Aogiri Tree" (همان سازمان شبه نظامی متشکل از غول ها، که او را ربوده بودند) می‌پیوندد. این اقدام، باعث ایجاد تردید در دوستانش، نسبت به انگیزه واقعی و وفاداری او می‌شود.
با بیشتر شدن تنش بین دولت و غول‌ها، کمیسیون مبارزه با غول ها، تلاش‌های خود را برای پاکسازی کامل توکیو از غول‌ها، تشدید کرده است. این امر صلح نه چندان محکم دوستان و همرزمان سابق کانکی، یعنی غول‌های کافی شاپ Anteiku را تهدید می‌کند. کانکی با آگاهی از این وضعیت خطرناک، با نبردهای متعددی روبرو می‌شود؛ که در آن‌ها...