داستان انیمه درباره ی سورا و شیرو ئه , یک خواهر و برادر که اعتبارشون به عنوان ۲ علافِ از دنیا به دور و خونه نشین مثل یک افسانه در تمام اینترنت پخش شده . این دو گیمر ( کسی که بازی می کنه) دنیای واقعی رو هم یک بازی مزخرف می دونن. یک روز پسری با نام “خدا” این دو رو به یه دنیای دیگه احضار می کنه. اونجا خدا جنگ رو ممنوع کرده و اعلام کرده که در اون دنیا همه چی توسط بازی تصمیم گیری میشه , حتی مرز های کشور ها. نسل بشریت تحت فشار نژاد های دیگه , به تنها شهر باقی موندشون عقب نشینی کردن. آیا سورا و شیرو که رسما حیف نون ان می تونن تبدیل به “ناجیان بشریت” در این دنیای متفاوت بشن؟ خب , وقت بازی کردنِ!

داستانی کمدی که درباره کازوما ساتو می باشد . او یک هیکیکوموری ( فرد غیر اجتماعی! ) است و عاشق بازی های کامپیوتری ، انیمه و مانگا است. طی یک تصادف زندگی رقت انگیزش به پایان می رسد … یا باید می رسید! ولی وقتی که بیدار می شود دختری زیبا را می بیند که خودش را یک الهه معرفی می کند. ” هی ، چند خبر خوب دارم ـــــ دوست داری به یک جهان دیگر بری ؟ فقط می تونی یک چیز با خودت بیاری”

داستان از ” ایگدراسیل ” یه بازی محبوب آنلاین که یک روز بی خبر تعطیل شد شروع میشود . با این حال ، شخصیت اصلی داستان ” مومونگا ” تصمیم میگیرد که در سیستم باقی بماند . سپس ” مومونگا ” به عنوان ” قدرتمند ترین جادوگر ” تبدیل به کاراکتری اسکلتی شکل می شود . دنیا همچنان به تغییر خودش ادامه می‌دهد ، کاراکتر های غیر بازیکن ( اِن.پی.سی ها ) شروع به درک احساسات می‌کنند . او که در دنیای خودش نه پدر و مادری دارد نه دوستی و نه جایی در جامعه ، این مرد جوان عادی ” مومونگا ” تلاش می‌کند تا کنترل این دنیای جدید را بدست بگیرد و بازی شروع می‌شود.

ایواتانی نائوفومی به یه دنیای موازی احضار شده بود که به همراه 3 نفر دیگه به قهرمانان دنیا تبدیل بشن. هر قهرمان موقع احضار یک سلاح افسانه ای میگیره که سلاحی که نائوفومی دریافت میکنه سپر افسانه ایه. نائوفومی به خاطر کمبود تجربه و کاریزماش به عنوان ضعیف ترینشون شناخته میشه و فقط برای خیانت کردن و کارای جزئی ازش استفاده میشه. به همین خاطر افکار نائوفومی از انتقام و نفرت پر میشه. و به همین ترتیب سرنوشتش در دنیای موازی آغاز میشه...

هنگامی که Kazuma Satou درگذشت، دو انتخاب برای او وجود داشت: رفتن به بهشت یا بیدار شدن در دنیای فانتزی. بعد از انتخاب دنیای جدید، توسط الهه Aqua مأموریت داشت تا پادشاه اهریمن (Demon King) را با هر اسلحه ای که خودش می خواهد، شکست دهد. متأسفانه، کازوما خودِ آکوا را به عنوان همراه انتخاب کرد و از آن زمان، از این تصمیم خود پشیمان است.
او نه تنها گیر یک الهه بی‌استفاده افتاده است، بلکه این زوج برای مخارج زندگی نیز باید به اندازه کافی پول در بیاورند. از شانس بدشان گروه آن‌ها با پیوستن ماجراجویان مشکل‌دار دیگری مدام بزرگتر می شد. مگومین بعنوان جادوگر همراه آن‌ها متخصص جادوی انفجار است که تنها می‌تواند یک بار در روز یک طلسم اجرا کند و چیز دیگری هم بلد نیست. همچنین عضو دیگر گروه شان، لالاتینا داستینس فورد، یک مازوخیست درمانده است. 

موقع نجات دادن یه غریبه از تصادف ترافیکی کشته شد، یه نیت 34ساله به عنوان رودئوس گریرات توی دنیایی از جادو تولد تازه‌ای پیدا کرد، یک نوزاد تازه متولد شده. با دانش، تجربه و پشیمانی‌هایی که از زندگی گذشته‌ش باقی مونده بود، رودئوس قسم خورد زندگی راضی‌کننده‌ای رو پیش ببره و اشتباهات گذشته‌ش رو تکرار نکنه. حالا با مقدار عظیمی از نیروی جادویی به همراه ذهن یک بزرگسال نعمت داده شده، رودئوس به عنوان یه نابغه که توسط والدین جدیدش به وجود اومده، دیده میشه. طولی نکشید که خودشو در حال درس خوندن تحت نظر پدر شمشیرزن‌‍ش و یه دانشمند به اسم راکسی میگوردیا پیدا کرد، همه برای....

مومونگا که جادوگری مرده و متحرک است؛ جایگاه خود در دنیای جدید را پذیرفته است. رازهای زیادی در ادامه راه، برای کشف توسط Momonga وجود دارد. او بعنوان فرمانروای Tomb of Nazarick؛ قصد استفاده از قدرت‌هایش را برای رسیدن به هدفش بکار گیرد. حال Ainz از زمان شستشوی مغزی یکی از زیر دستانش؛ از خطرات احتمالی  Slane Theocracy و احتمال وجود بازیکنان قدیمی بازی Yggdrasil محتاطانه عمل می‌کند. در همین حال نگهبانان وفادار Ainz از جمله شخصیت‌های Albedo، Demiurge و دیگر افراد، برای قدم بعدی کمپین خود یعنی جنگ اول نازاریک، آماده می‌شوند. باید دید چه اتفاقاتی برای آنها می‌افتد؟