با اینکه نام «شیرایوکی» به معنای «سفید برفی» است، اما او دختری شاد با موهایی سرخ‌رنگ است که در کشور خیالی تانبارون به عنوان داروساز در مغازه گیاهی کار می‌کند. او موردتوجه شاهزاده تنبارون، یعنی شاهزاده «راجی» قرار می‌گیرد و مجبور می‌شود که صیغه‌ی او شود، اما «شیرایوکی» برای اینکه آزادی‌اش را از دست ندهد موهای بلند قرمزش را کوتاه می‌کند و به جنگل می‌گریزد، جایی که با افراد جدیدی آشنا می‌شود که او را از دردسر نجات می‌دهند و سرآغاز قصه‌ی افسانه‌ای «شیرایوکی» می‌شوند...

چند ماهی است که در دربار امپراتوری باستان چین، دختر ۱۷ ساله‌ای به نام مائومائو ربوده شده و مجبور به کار به عنوان خدمتکار پایین‌رتبه در کاخ امپراتور شده است. با این‌حال، او موفق شده روح کنجکاو و عمل‌گرای خود را حفظ کند و قصد دارد تا پایان سال‌های بردگی‌اش کار کند. اما یک روز، از این موضوع باخبر می‌شود که دو نوزاد امپراتور به‌شدت بیمار شده‌اند. او تصمیم می‌گیرد مخفیانه اقدام کند و از تجربه‌اش به عنوان یک داروساز که در محله فقیر فاحشه‌خانه‌ها بزرگ شده، استفاده کند. با وجود تلاش مائومائو برای ناشناس ماندن، او به‌زودی توجه جین‌شی، خواجه‌سرای نفوذی را جلب می‌کند که استعداد او را تشخیص می‌دهد. مائومائو به‌زودی خود را در دربار درونی امپراتور می‌یابد، جایی که به‌تدریج با به‌کارگیری دانش و شخصیت غریب خود موفق می‌شود نامی برای خود بسازد و رازهای پزشکی گوناگونی را حل کند.

سرانجام شیرایوکی و زن ویستالیا احساسات عاشقانه خود را به هم ابراز کردند و زندگی روزمره خود را از سر گرفتند. شیرایوکی همچنان به عنوان کارآموز گیاه‌شناس در دربار سلطنتی کلارینس فعالیت می‌کند و زن نیز وظایف خود را در کنار دستیارانش دنبال می‌کند. با این حال، روال زندگی آن‌ها با دریافت دعوت‌نامه‌ای از سوی شاهزاده راجی شهازرد، شاهزاده‌ی تانبارون، توسط ایزانا، ولیعهد و برادر بزرگ‌تر زن، برهم می‌خورد.
شیرایوکی، گیاه‌شناس جوان، به دستور دربار، باید به مدت هفت روز به تانبارون سفر کند تا با شاهزاده‌ای که سابقاً خودخواه و متکبر بود و زمانی از او خواسته بود تا صیغه او شود، دوستی جدیدی برقرار کند. در طول این سفر، شیرایوکی بار دیگر با مشکل مواجه می‌شود، چرا که او مورد تعقیب پسری مرموز به نام کازوکی قرار می‌گیرد، کسی که او هرگز او را ندیده است.

سلول‌های بدن انسان هرگز برای مدت طولانی استراحت نمی‌کنند؛ هر روز کار تازه‌ای برای انجام دادن و دانشی جدید برای یادگیری وجود دارد. حداقل احساس هاکِکیو U-1146 همین است، همان‌طور که او به دنبال هرگونه عامل آسیب زایی در بدن می‌دود و می‌گردد. با وجود شغل خطرناک او، همه این‌ها برای محافظت از لبخندهای شاد سِکِکیو  AE3803، گروه پلاکت‌ها، نوتروفیل‌های همکار او و دیگر سلول‌هایی که در طول مسیر با آن‌ها ملاقات می‌کند، ارزش دارد.
در جدیدترین ماجراجویی‌های شکار عوامل آسیب زا، هاکِکیو متوجه می‌شود که گاهی اوقات حتی سلول‌های مهم هم می‌توانند اشتباه کنند و اینکه در واقع همه باکتری‌ها بد نیستند. همه روزهای بدی را تجربه می‌کنند، اما وقتی هم رزم ها هوای هم را داشته باشند، در نهایت همه چیز درست می‌شود. این هم فقط یک روز عادی دیگر برای این سلول‌های سخت‌کوش است!

در فصل اول دیدیم که داستان مائومائو، دختر داروسازی را دنبال می کند که از زندگی آرام خود جدا می شود تا فروخته شود و به یک خدمتکار صرف در پایین ترین رتبه های قصر تبدیل می شود. علیرغم موقعیت فروتنانه خود، مائومائو به طرز ماهرانه ای دانش گسترده خود را در پزشکی پنهان می کند و سعی می کند از توجه ناخواسته جلوگیری کند. با این حال، سرنوشت او زمانی که فرزندان کوچک امپراتور شروع به رنج بردن از علائمی مرموز می کنند و زنجیره ای از حوادث را رقم می زند که او را به کشف رازهای تاریک سوق می دهد، به شدت تغییر می کند. همانطور که مائومائو معماهای پزشکی را که دربار امپراتوری را رنج می دهد حل می کند، بینش و مهارت های او بدون توجه نمی ماند و باعث می شود او به رسمیت شناخته شود و به جایگاه بانوی صیغه ای مورد علاقه امپراتور، گیوکیو، ارتقا یابد. با دانش دارویی خود، مائومائو تبدیل به یک چهره ضروری می شود و با دسیسه ها و چالش های کاخ روبرو می شود، چالش هایی که شوخ طبعی و شجاعت او را آزمایش می کنند.