انیمه‌های سال 1984

مایا کیتاجیما، دختر ۱۳ ساله ای است که استعداد خاصی در بازیگری دارد، و توسط بازیگر زن منزوی و عزلت نشین، تسوکیکاگه، کشف و شناسایی کشف می شود. داستان ماسک شیشه ای، بزرگ شدن و رشد مایا، تمرینات سخت و سنگین او، پشت سر گذاشتن و غلبه کردنش بر مشکلات، و تکامل او برای تبدیل شدن به مهم ترین بازیگر دوران خود را نشان می دهد. بزرگ ترین و مهم ترین رقیب مایا، آیومی هیمکاوا است. آیومی هیمکاوا دختر زیبای یک زوج معروف بازیگر است. مایا و آیومی هر دو آرزوی گرفتن نقشی را دارند که هر بازیگری آرزوی آن را دارد، "الهه ارغوانی". یک اتفاق به همین میزان مهم در این داستان نیز، رابطه مایا با سرمایه دار زیبا و نام دار صنعت سرگرمی، هایامی ماسومی است، که به صورت مخفیانه بزرگ ترین طرفدار او نیز هست، اما فهمیدن های اشتباه، سوء تعبیر ها و زمان بندی های اشتباه در رابطه عاشقانه آنها مشکل ایجاد می کند.

داستان در فنلاند اتفاق می افتد و در سال 1911 شروع می شود، زمانی که مادر کتری کوچک (حنا) برای کار به آلمان می رود و دخترش را نزد پدربزرگ و مادربزرگش می گذارد. در آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914، در حالی که فنلاند هنوز تحت حاکمیت روسیه است، ساکنان این سرزمین‌ها از بیرون خبر کمی داشته یا کلاً هیچ خبری نداشتند و هیچ کس نمی‌داند که آیا کتری دوباره مادرش را خواهد دید یا نه، چرا که پولی که برای او می فرستاده قطع شده است. بدتر از همه، اوضاع در مزرعه پدربزرگ و مادربزرگ کتری خوب پیش نمی رود. برداشت محصول اندک است، تنها گاو آنها توسط خرس کشته شده و خانواده با مشکلات مالی زیادی روبرو هستند. کتری می خواهد کمک کند و برخلاف میل پدربزرگ و مادربزرگش، در مزرعه همسایه کار پیدا می کند. برای یک دختر تقریباً 9 ساله، کار مزرعه سخت و طاقت فرسا است ولی همین باعث می شود او سرپا بماند. بعداً کتری به عنوان پرستار بچه برای یک بچه ثروتمند کار می کند که مادرش او را به مدرسه ای در تورکو می فرستد. کتری به لطف کمک گونیا در تحصیلاتش موفقیت زیادی کسب می کند. کودک همچنین می داند که چگونه انقلاب روسیه و جنگ منجر به استقلال فنلاند از روسیه می شود. در پایان جنگ، مادر کتری برای یافتن دخترش برمی گردد.