انیمه‌های سال 2000

داستان پيرامون ماجراهاي " اينوياشا" موجودي نيمه شيطاني در عصر فئودال ژاپن و " کاگومه هيگوراشي" دختري نوجوان از عصر مدرن پيش ميرود. کاگومه از طريق يک چاه که در نزديکي معبد محل زندگيشان قرار دارد وارد عصري از تاريخ ژاپن ميشود که مملو از شياطين و هيولاهايي است که همه براي قدرتمند تر شدن نياز به گوهري جادويي با عنوان " گوهر چهار روح (شيکان)" را دارند که پنجاه سال پيش ناپديد شده است. با ورود کاگومه به اين عصر مشخص ميشود که گوهر در بدن او بوده است. در اثر يک اشتباه گوهر به هزاران تکه خرد شده و در سرتاسر ژاپن پخش ميشود. کاگومه بايد با همراهي اينوياشا خرده هاي گوهر را دوباره جمع کند که در اين راه با دوستان و دشمنان مختلفي رو به رو ميشوند و ماجراهاي گوناگوني را پشت سر ميگذارند ....

داستان انیمه درباره پسری به نام ماکونوچی ایپو است که دانش آموز مدرسه ای در ژاپن است . او علاوه بر تحصیل در مدرسه اغلب به مادرش در اداره امور خانه کمک می کند و در بیرون خانه نیز برای بدست آوردن خرج خانه مشغول کار است اما داستان انیمه به همینجا ختم نمی شود چرا که ایپو در مدرسه وضعیت مناسبی ندارد و اغلب توسط بچه ها مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و نمی تواند از خود در برابر آن ها دفاع کند تا اینکه یک روز با فردی به نام تاکامورا مامورو آشنا می شود که یک بوکسور حرفه ای است . تاکامورا، ایپو را با خود به باشگاه بوکس می برد و از آنجاست که اولین جرقه های این ورزش وعلاقه مندی آن در ایپو بوجود می آید که …

«یوگی موتو» یک دانش آموز دبیرستانی ساده‌لوح و تنهاست که شیفته بازی است. او در حالی که نزد پدربزرگش، صاحب یک فروشگاه بازی زندگی می‌کند، با یک یادگار مصر باستان به نام «معزل هزاره» روبرو می‌شود. شایعه شده است که این یادگاری آرزوی هر کسی معماهای آن را حل کند برآورده می‌کند، در نتیجه «یوگی» مصمم به حل آن می‌شود. او پس از سال ها تلاش موفق به تکمیل پازل می‌شود و به طور مرموزی متوجه می شود که آرزویش برآورده شده است. در همین حال یک بازی کارتی جدید به نام «Duel Monsters» محبوب می‌شود. در این بازی بازیکنانی به نام «دوئلست» با استفاده از جادو و کارت‌های تله از طریق «هیولاها» با یکدیگر مبارزه می‌کنند تا نقشه های حریف خود را خنثی کنند. «یوگی» نیز به سرعت در بازی مهارت پیدا می‌کند، اما ناگهان سر و کله‌ی شخصی پیدا می‌شود که زندگی جدید «یوگی» را دگرگون می‌کند...

Keitaro Urashima براي قبول شدن در دانشگاه توکيو مصمم است. دانشگاه ژاپني که همه براي وارد شدن به آن سخت تلاش مي کنند. بعد از دو بار رد شدن در امتحان ورودي او خانواده اش را ترک مي کند و مي رود که با مادر بزرگش در مهمانخانه زندگي کند اما به نظر مي رسد که آنجا تبديل شده به پانسيون شبانه روزي. او بسيار حيرت زده مي شود اما به عنوان مدير پانسيون انتخاب مي شود.

«ساتسوکی میانوشیتا» و «کیچیرو میانوشیتا» دو خواهر و برادر هستند که با مرگ غم‌انگیز مادرشان دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اما برای ترک این فقدان مجبور می‌شوند از محل زادگاه مادرشان به یک مکان دیگر نقل مکان کنند. محل تحصیل جدید آن‌ها یک مدرسه محلی با ساختمانی قدیمی‌ست که یکی از آن‌ها کاملاً خالی از سکنه است. شایعاتی احمقانه وجود دارد که این ساختمان خالی مدتی در اختیار ارواح بوده است. با اینکه «ساتسوکی» و «کیچیرو» این حرف‌ها را فقط افسانه‌هایی بچگانه می‌دانند، اما به زودی متوجه می‌شوند که واقعاً ارواحی در این ساختمان وجود دارد! ظاهراً آن‌ها به دنبال انتقام از کسانی هستند که سال‌ها پیش آن‌ها را از پناهگاهشان راندند. حالا «ساتسوکی» و «کیچیرو» به همراه گربه کوچکشان، باید با این ارواح مقابله کنند. 

تنها رویایی که شوییچی داشت این بود که در جای پای آیدول پاپ مورد علاقه اش، ریویچی ساکوما و بند نیتل گرسپر، قدم بردارد و راه آنها را دنبال کند. او به همراه بهترین دوستش هیرو، یک بند به اسم بد لاک (شانس بد) تشکیل می دهند و حتی می توانند که توسط یک ناشر موسیقی بزرگ حمایت شوند. اما متاسفانه، موعد مقرری که استودیو به آنها داده نزدیک است و شوییچی هنوز برای هیچ کدام آهنگ ها متن ترانه ننوشته است. چیزی که او نیاز دارد تنها کمی الهام است، اما اخیراً مقداری در این زمینه ضعف داشته است. با وجود این که هیرو به او پیشنهاد می دهد تا دوست دختری پیدا کند، سرنوشت برنامه های دیگری برای او دارد... یک شب دیر وقت در حالی که شوییچی در حال قدم زدن در یک پارک است، آخرین متن ترانه شوییچی پرواز می کند و روی پای غریبه جذابی که نفس او را بند می آورد، می نشیند. متاسفانه، از قرار معلوم، این غریبه مرموز رمان نویس معروف ایری یوکی است‌. او بصورت کامل شخصیت و امید های خواننده جوان را خورد می کند و یه او می گوید که هیچ استعدادی ندارد. حال، شوییچیِ عصبانی شده، از شدت خشمگین بودن آهنگ خود را کامل می کند، فقط برای این که دوباره یوکی را ببیند و با او رودررو شود. اما چیزی که به او انگیزه می دهد خشم است یا عشق؟