انیمه‌های سال 2019

از دوران دیرین، شایعات از وجود دیوهایی انسان خوار گفته اند، که در میان جنگل در کمین اند. به همین خاطر، شهرواندان محلی، هیچوقت جرئت بیرون اومدن در شب را ندارند. بر اساس افسانه یک دیوکش وجود دارد که شب پرسه میزند و به شکار دیوهای خونخوار میرود. این شایعات به زودی برای تانجیروی جوان تبدیل به واقعیاتی خشن میشوند... از زمان مرگ پدرش، او مسئولیت خانواده‌اش را به دوش میکشد. با اینکه ممکن است زندگیشان با این اتفاق تلخ سخت شده باشد، ولی با اینحال، زندگی شادی دارند. آن گرمای زودگذر، روزی با سلاخی شدن خانواده اش نابود میشود و تنها بازمانده‌شان خواهرش نِزوکو است که تبدیل به دیو شده است. در کمال شگفتی، نزوکو هنوز نشانه هایی از احساسات و عقاید انسانی از خود بروز میدهد... و اینطور میشود که ماجراجویی تانجیرو برای جنگ با دیوها و برگرداندن خواهرش به حالت قبلی شروع میشود.

برای بازگرداندن امید رو به نابودی بشریت؛ سپاه پیشاهنگ، ماموریتی را برای پس گرفتن دیوار ماریا آغاز می کند. نبرد در اینجا میان انسان ها و تایتان های بی رحم به اوج خود می رسد.
در بازگشت به منطقه‌ی Shiganshina که زمانی خانه‌ی Eren Yeager بود، او و سپاه همراه خود، با کمال تعجب متوجه می‌شوند؛ که هیچ تایتانی در شهر نیست. با مسدود کردن دروازه بیرونی نیز، مقاومتی از سوی دشمن نمی بینند. اوضاع به آرامی پیش می‌رود؛ تا اینکه Armin Arlert با شک جدی به نبود دشمن، نشانه‌های خطرناکی از یک نقشه احتمالی علیه آن‌ها کشف می‌کند.
در کل، قسمت دوم از فصل 3 انیمه اتک آن تایتان،  Eren را نشان می دهد؛ که قصد بازپس گیری آنچه متعلق به او بود؛ را دارد. 

بعد از 5 سال نگه داشتن احساسات ناگفته توی سینه، تایجو اوکی دبیرستانی بالاخره آماده ـست که عشقش رو به یوزوریها اوگاوا اعتراف کنه. با این حال درست وقتی که تایجو شروع به اعتراف میکنه، نور کور کننده سبزی به زمین میتابه و تمام انسان های روی زمین رو به سنگ تبدیل میکنه. چند هزار سال بعد، تایجو بیدار میشه و میبینه که جامعه مدرن دیگه وجود نداره و طبیعت توی این چندین سال به انسانیت غلبه کرده. توی دنیایی که پر از مجسمه ی سنگیه، تایجو با یه انسان زنده دیگه رو به رو میشه: دوستش، سنکو، که عاشق علمه و چند ماهه که فعالیتش رو شروع کرده. قدرت بدنی تایجو و مغز سنکو با هم ترکیب میشن که راز پشت سنگ شدگی رو فاش کنن. با این حال، نقشه اصلی سنکو توسط کسی که نجاتش میده با تهدید مواجه میشه. توی این مدت دلیل پشت سنگ شدگی بشریت ناشناخته میمونه.

میوکی شیروگانه که به خاطر این که بالاترین نمرات کشور رو داشته یه نابغه به حساب میاد، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شوچین میشه و در کنار معاون زیبا و ثروتمند، کاگویا شینومیا کار میکنه. دانش آموزای اطرافشون بهشون میگن که در کنار همدیگه به یه زوج رومانتیک خیلی خوب تبدیل میشن. با این حال، حقیقت اینه که بعد از این که مدت زیادی رو با هم گذروندن، واقعا به هم احساساتی پیدا کردن: ولی هیچکدومشون حاضر نمیشه اعتراف کنه. ولی چون پای غرورشون وسطه جفتشون هدفشون اینه که از زبون همدیگه احساساتشون رو بیرون بکشن. حالا مبارزه عاشقانه ـشون شروع میشه!

شخصیت اصلی داستان؛ Izuku Midoriya، پس از قبولی در آزمون موقت مجوز قهرمانی، به دنبال کارآموزی در یک گروه حرفه ای قهرمانی است. دکو (همان ایزوکو میدوریا) با توصیه مربی اش All Might، موقعیتی را زیر نظر دستیار سابق آل مایت، یعنی Sir Nighteye بدست می‌آورد.
در حالی که همکلاسی های میدوریا توانایی های خود را از طریق کارآموزی های مختلف تقویت می‌کنند، تبهکار رو به رشد، کای چیساکی، از قدرت های ترسناک خود برای کسب اعتبار در دنیای جنایات زیرزمینی استفاده می‌کند. چیساکی که با لقب Overhaul نیز شناخته می‌شود؛ با اتحادیه ویلن ها و رهبر آن، Tomura Shigaraki، درگیر می‌شود.

در ادامه فصل اول، سایتما گوروس را شکست داده است، اما افزایش فعالیت شرورانه باعث شده است که انجمن قهرمانان، از ترس «پیش گویی شکنجه زمین»، برای کمک به مبارزه علیه بدی از شروران کمک بگیرد و باعث می‌شود برخی به این سوال بپردازند که قهرمان بودن به چه معناست. سایتما برای چالش یک دشمن جدید آماده است، اما باید ابتدا او را پیدا کند و سر راضی کردنش برای شرکت در یک تورنمنت هنرهای رزمی تلاش کند!

ایواتانی نائوفومی به یه دنیای موازی احضار شده بود که به همراه 3 نفر دیگه به قهرمانان دنیا تبدیل بشن. هر قهرمان موقع احضار یک سلاح افسانه ای میگیره که سلاحی که نائوفومی دریافت میکنه سپر افسانه ایه. نائوفومی به خاطر کمبود تجربه و کاریزماش به عنوان ضعیف ترینشون شناخته میشه و فقط برای خیانت کردن و کارای جزئی ازش استفاده میشه. به همین خاطر افکار نائوفومی از انتقام و نفرت پر میشه. و به همین ترتیب سرنوشتش در دنیای موازی آغاز میشه...

حوالی سال ۱۰۰۰ میلادی، وایکینگ‌ها در همه‌جا در حال غارت و کشت و کشتار هستند. تورفین پسر یکی از قویترین جنگجوها ست و خود او نیز جنگجوی قابلی‌ـست. رویای او پیدا کردن سرزمینی‌ـست به نام وینلند، سرزمینی گرم و حاصل‌خیز، جایی که منابع طبیعی زیاد است و انسان‌ها مجبور نیستند برای زنده ماندن با هم بجنگند. بیایید با او همراه شویم و داستان یک جنگجوی واقعی در زمانی پرآشوب را دنبال کنیم...

موب (شیگو کاگه یاما) اکنون در حال بلوغ و درک نقش خود به عنوان یک فرد با استعدادهای ماوراءالطبیعه است. فردی که توانایی تأثیرگذاری عمیق بر زندگی دیگران را دارد. او به همراه استادش ریگن آراتاکا (Reigen Arataka) همچنان به رسیدگی به درخواست‌های ماوراءالطبیعه‌ی مشتریان از جمله جن‌گیری ارواح شرور یا رسیدگی به افسانه‌های شهری که مردم شهر را می‌ترساند، ادامه می‌دهد.
در حالی که ماهیت کار آن‌ها تغییری نکرده است، موب دیگر صرفاً به دنبال تقلید از ریگن نیست. با تمام تجربیاتش به عنوان یک فرد با قابلیت های ذهنی فوق‌العاده قدرتمند، ماجراهای فرا انسانی موب اکنون دارای اهمیت بیشتری است. با جدی‌تر و دارک تر شدن فضا، خطراتی که موب و ریگن با آن‌ها مواجه می‌شوند، بیش از هر زمان دیگری حس می‌شوند و نگران‌کننده به نظر می‌رسند.