انیمه‌های ژانر اکشن

مرد جوانی که به طور قطع در یک حادثه مرده بود، در دنیایی دیگر به عنوان یک بچه دوباره زاده میشود. او توسط حکیم قهرمان وطن پرست به نام Merlin Wolford نجات داده میشود و او نامش را Shin میگذارد. به عنوان نوه‌ی مرلین بزرگ شده و آموزه هایش را جذب خود میکند. بر اثر آن، قدرت های شکه کننده ای بدست می آورد. هرچند زمانی که 15 سالش شد، پدربزرگش مرلین گفت: یادم رفت که بهش شعور یاد بدم! اینجا، زندگی فانتزی و غیر متعارف یک پسر غیر عادی در دنیایی دیگر، شروع میشود!

اینکه همه‌ش تصادفی بوده یا یه سرنوشت اجتناب‌ناپذیر بوده رو نمی‌دونیم؛ اما کوروساکی ایچیگو به هر ترتیب قدرتای یه شینیگامی رو طیِ یه یه ملاقات تصادفی به دست میاره و تبدیل می‌شه به یه شینیگامی جایگزین. بعد از اون خودش رو درگیر فعل و انفعالات جامعه‌ی ارواح می‌بینه، جایی که ارواح متوفی جمع شدن. اما با کمک دوستاش، ایچیگو بر هر مشکلی فائق میاد و روز به روز قوی‌تر می‌شه. وقتی که شینیگامی‌ها و دشمنان جدید تو شهرک محل سکونتش، کاراکورا، پدیدار می‌شن؛ ایچیگو با زانپاکتوش می‌ره به کمک اونایی که نیازمند کمک هستن. در همین اثناء جامعه‌ی ارواح با کاهش مرموز و ناگهانی تعداد هالوهای دنیای زندگان مواجه می‌شه؛ از طرف دیگه از ناحیه‌ی روکون بهشون خبر می‌رسه که ساکنین دارن ناپدید می‌شن. بالاخره سیریتی، خونه‌ی شینیگامی‌ها آماج حمله‌ی یه گروه که خودشونو واندنرایش می‌نامن، قرار می‌گیره. این گروه تحت رهبری یَهُواخ (تلفظ ژاپنی: یوهابّاخ)، پدر همه‌ی کوئینسی‌ها، به جامعه‌‌ارواح اعلام جنگ می‌کنه...

«گون فریکس»، پسری 12 ساله است که با امید یافتن پدر گمشده‌اش، برای شرکت در امتحان شکارچی تلاش می‌کند. این امتحان احتمال مرگ بالایی را یدک می‌کشد و در ازایش، قدرت‌های فوق‌العاده‌ای را در اختیار افرادی که قبول شده‌اند قرار می‌دهد. «گون» در طول راه، سه همراه را انتخاب می‌کند تا او را در این آزمون خطرناک همراهی کنند، سه همراهی که آن‌ها هم انگیزه‌ها و نیازهای خودشان را دارند...

"جادوگران شفاگر قادر نیستند تنهایی بجنگند". کیارو که با این توسط این جمله به ظاهر علمی محدود شده بود، بار ها توسط دیگران مورد سو استفاده قرار گرفت. روزی او متوجه چیزی که پشت این جادوگری بود شد و متقاعد شد که جادوگر درمانگر در بالاترین رده قرار داره. ولیکن اون موقعی متوجه این پتانسیل شد که عملا آهی در بساط نداشت. پس اون از جادو درمانگری استفاده کرد و چهار سال به عقب برگشت تا همه چیز رو از اول انجام بده. این داستان قهرمانانه یک جادوگر درمانگر بود که با استفاده از دانش زندگی قبلی و جادو درمانگری به قویترین تبدیل شد.

در آپارتمانی که بیشتر به آشغال‌دونی شبیهه، آکیرا تندو ۲۴ ساله درحال تماشای یک فیلم زامبی‌ای با چشمانی بدون زندگی و پر از حسادته. بعد از اینکه سه سال سخت رو در شرکتی همش از اون سوءاستفاده می‌کردن، روان اون تیکه و پاره شده. اون حتی جرأت اینکه به همکار زیباش اوتوری عشقش رو اعتراف کنه. اما یک روز اون صاحبخونه‌ش رو می‌بینه که درحال خوردن ناهاره، و ناهارش یکی دیگه از مستاجرهای اون آپارتمانه! زامبی‌ها مثل مور و ملخ ریختن داخل شهر، و با اینکه اون همش درحال فراره، آکیرا تابحال انقدر حس زنده بودن نداشته!

در فصل قبل دیدیم که داستان در دهکده ی شمشیرسازان چقدر دراماتیک پیش رفت و حالا از آنجایی که ‏مشخص شده نزوکو در برابر نور خورشید و آفتاب مصون است، حملات شیطان بزرگ متوقف شده است. ‏ارتش شیطان کش می داند که با توطئه کیبوتسوجی موزان و عطش او برای گرفتن نزوکو، یک رویارویی ‏جدید و مخرب در راه است. در این آرامش قبل از طوفان، آموزش و تمریناتی سخت برای همه اعضای ‏ارتش شیطان کش، حتی هاشیراها آغاز می شود. تانجیرو نیز از این فرآیند طاقت فرسا برای بهبود قدرت ‏ها و افزایش دانش خود در مورد قوی ترین شیطان کش های ارتش استفاده می کند‎.‎