انیمه‌های ژانر اکشن

در آکادمی هنرهای رزمی سنت میخاییلوف، اوریب مافویو، با پسر مو نقره ای بنام الکساندر آشنا می شود.او یک کواسر است که می تواند با دستش آهن را خم کند، او این قدرت را از شیر مادرش کسب کرده است. شایعه مرموزی در آکادمی می پیچید که این آکادمی قرار است تبدیل به مکانی برای درگیری بین کواسرهای مختلف گردد

زمانی که گینتوکی ساکاتا بیرون بود، یوروزویا رهبر جدیدی برای خودشان پیدا کردند: کینتوکی، همزاد موطلایی گینتوکی. گینتوکی برای بدست آوردن جایگاه قبلی اش، نیاز به کمک اطرافیانش دارد، مشکل اینجاست که کسی او را به یاد ندارد! بین کینتوکی و گینتوکی، چه کسی ادعای تاج را خواهد کرد؟ به علاوه، یوروزویا سفری به منطقه چراغ قرمز یوشیوارا برای کمک به فاحشه سابق برای پیدا کردن عاشق گمشده قدیمی اش می کنند. هر چند که منطقه در سطح زمین نیست، این 3 به زودی داستان تراژیک ساکنان یوشیوارا را می فهمند که هنوز هم عذابشان می دهد. با فلش بک های پشت سر هم، یوروزویا شاهد عشق ابدی و محافظت از آن با روح و قلبشان می شوند. گینتاما: انکوزن شامل لحظات نفس گیر اکشن همراه با شوخ طبعی های همیشگی برای گینتوکی و دوستانش است.

پسری به نام ساتوئه وارد فروشگاه میشه تا یک بسته بنتو (پکیج غذایی) بخره، ولی وقتی به هوش میاد یادش نمیاد چه اتفاقی توو فروشگاه افتاده. موضوع داستان این است که فروشگاه ها، برای بسته های بنتو، بعد از یه مدتی، یه کد تخفیف می چسبونن. گروهی از مردم هستن که فقط همین بنتوهای دارای تخفیف رو می خوان. و سر رسیدن به این بسته ها، با هم جنگ می کنن. گروه های بسیار زیادی تشکیل شده، گروه گرگ ها، گروه خوک ها، سگ ها، گرازها. اینا هر کدوم با هم درگیر میشن. ولی اگه قرار باشه که گرگ ها مقابل خوک ها مبارزه کنن، همه ی گرگ ها با هم متحد میشن. بعد از این که خوک ها رو شکست دادن، با خودشون می جنگن تا بتونن بنتوی مورد علاقه شون رو بردارن. همه ی گروه های دیگه هم همینطور هستن. و اینجاست که ساتو جزء گروه گرگ ها میشه و داستان جنگیدن برای به دست آوردن غذای ارزن تر رو شروع می کنه … بعضی از این گرگ ها اون قدر معروف و قوی هستن که بهشون لقب هم دادن. مثلاً یه دختری است که لقبش ساحره ی یخی است، رئیس ساتو حساب میشه. دخترعموی ساتو هم لقبش زیبای برکه است. در حال حاضر به شرق و غرب تقسیم شدن مناطق. رئیس سابق گروه شرقی، لقبش پروانه موراک بوده و رئیس سابق گروه غربی، لقبش جادوگر. حالا که این دو تا رفتن کنار، جانشین های اونا روی کار اومدن. و جانشین جادوگر، ساحره ی یخی است. با توجه به این که ساتو هم داره معروف میشه، براش لقب خُل و چِل گذاشتن که وقتی فهمیده کلی شاکی شده.

اسناد آسمانی از وجود «سرافیم» صحبت می‌کنند، نژادی از موجودات الهی که به بشریت برکت می‌دهند و در عوض بشر آن‌ها را دعا می‌کند. کسانی که به توانایی تعامل با این ارواح رسیده‌اند به عنوان «شپرد» شناخته می‌شوند. «شپردها» که به دلیل عملکرد سریعشان در مواقع بحران به عنوان قهرمانان مردمی موردتحسین قرار می‌گیرند، همراه با «سرافیم‌ها» در فرهنگ عامه رایج نقش بسته‌اند. در این میان، «سوری» جوانی است که تمام زندگی خود را در کنار «سرافیم» در روستای «الیسیا» گذرانده است. او که مجذوب اسطوره‌های آسمانی شده است، به همراه «میکلئو»، همدم دوران کودکی‌اش، در برخی از خرابه‌های مجاور کاوش می‌کند و امیدوار است که ابهاماتش درباره‌ی تاریخچه «سرافیم‌ها» را از بین ببرد. در این میان او با دختری آشنا می‌شود که به کمک یک «شپرد» نیاز دارد تا جهان را از نابودی نجات دهد. «سوری» به این دختر کمک می‌کند و قصه‌ی حماسی این اثر آغاز می‌گردد...

در ابتدای قرن بیستم، دانشمندان در کنار پیشرفت‌های علمی، توانایی تولید جادو را نیز یافته‌اند. ترکیب علم و جادو به "ماکینوت" ختم شده است. مدارهایی ساخته شده از طلسم که در اشیا قرار گرفته و به آن‌ها زندگی و حتی شخصیت می‌بخشند. از ‌آن‌ها برای ساخت سلاح‌های جنگی استفاده شده و حالا در سرتاسر دنیا کاربرد دارند. "آکابان رایشین" در آکادمی سلطنتی ثبت نام کرده تا در دنیا بهترین شود. او در کنار دختری کم‌سن‌وسال دوست‌داشتنی به نام "یایا" که در واقع سلاح عروسکی "رایشین" به شمار می‌آید، سعی دارد در کلاس‌هایش پیشرفت کند. اما نمراتی که می‌گیرد بسیار ضعیف بوده و قابل قیاس با مهارت جنگی عالی و اراده‌ی بی‌مانندش نیست. اگر "رایشین" می‌خواهد شاگرد اول و سلطان مدرسه باشد، باید با مرگ‌بارترین هم‌کلاسی‌هایش رقابت کند.

قبل این که سایتاما مردی که امروز هست بشه، شدیدا تمرین کرد و جنگید که قهرمان بشه. با این که در همه نبردها یونیفرمش خراب میشد، به لطف خیاط محلی اش مجانی اصلاحش میکرد. با این حال یک روز، خیاط به اون میگه که به دلیل فشاری که یک باند محلی به اون میاره، باید مغازه رو ببنده. سایتاما تصمیم میگیره که بهش کمک کنه.