انیمه‌های ژانر فانتزی

در یک روز به یاد ماندنی در انجمن ماجراجویان، کازوما ساتو با فردی غیرمنتظره روبرو می شود، هواداری به نام ران. کازوما که از داشتن حتی یک طرفدار متعجب شده است، سعی می کند خونسردی خود را حفظ کند تا او را تحت تأثیر قرار دهد. از بدشانسی او، پذیرش‌گر انجمن با درخواستی برای شکست دادن یک گولم غول پیکر که از خرابه‌های باستانی محافظت می‌کند، وارد می‌شود و کازوما فقط برای حفظ تحسین ران این درخواست را می‌پذیرد.
پس از بازگشت موفقیت آمیز کازوما و گروهش از خرابه ها، کازوما همچنان به طور بی شرمانه ای برای ران لاف می زند . یکی از اعضای گروه با سوء استفاده از ناچاری او، با یک مأموریت دیگر به سراغش می رود که نیازمند بازگشت به همان خرابه ها است. کازوما به امید یافتن گنجینه های با ارزش، یک بار دیگر گروهش را برای پیوستن به خود متقاعد می کند، اما این بار گویا شرایط قرار نیست به همین آسانی پیش برود...

آیکاوا آیومی توسط یوکلید هلسکایت (جادوگر بامزه) به عنوان زامبی احیا شد. پس از ماجراجویی های دیوانه وار بالاخره فصل اول تمام شد، و آیومی فکر می‌کرد زندگی اش ممکن است بالاخره به حالت عادی بازگردد، یا به همان اندازه که برای یک زامبی ممکن است طبیعی باشد. با این حال، سرنوشت برنامه‌های دیگری برای او دارد...

سال 320 میلادی‌ست و پادشاهی ایران با امپراتوری همسایه خود یعنی «لوسیتانیا» در حال جنگ است. «ارسلان» شاهزاده جوانی‌ست که گرچه از بسیاری جهات با پدرش متفاوت است، اما برای اولین بار قصد دارد شجاعت خود را در میدان جنگ ثابت کند. با این حال هنگامی که به شاه (پدر «ارسلان») توسط یکی از مورد اعتمادترین مقامات خود خیانت می‌شود، ارتش ایران از بین می‌رود و اکباتان (پایخت حکومت پارس) تحت محاصره دشمن قرار می‌گیرد. در حالی که ارتش از هم پاشیده و لوسیتانیایی‌ها به دنبال قتل ارسلان هستند، او مجبور به فرار می‌شود. با این حال یک فرمانده‌ی قابل‌اعتماد به نام «داریون» به کمک شاهزاده جوان می‌آید و آن‌ها به زودی راهی سفری می‌شود تا متحدانی را پیدا کنند که به او کمک کند سلطنتش بر سرزمین ایران را پس بگیرد...

کیتایاما شیزوکو، هم‌کلاسی شیبا میوکی، قصد تحصیل در خارج کشور را دارد اما از آن‌جایی که خروج‌ افراد با ژن‌های جادوگری به‌معنای فاش کردن اسرار ملی می‌باشد، به‌طور معمول این‌کار برای "جادوگران" غیرممکن است. اما این اتفاق در یک صورت ممکن است. و این‌گونه بود که آنجلینا کودو شیلدز برای تحصیل از USNA به ژاپن آمد. در همین زمان که لینا وارد ژاپن شد، "جادوگران" توسط موجودی مرموز که بدن قربانیان خودش را خالی از خون رها می‌کرد مورد حمله می‌گرفتند. آیا تاتسویا می‌تواند هویت این "خون‌آشام" را کشف کند؟

داستان برزرک (جنون از سر خشم)، گاتس را در نقش "شمشیرزن سیاه" دنبال می کند. (ظاهری که در قسمت اول مجموعه تلویزیونی در سال 1997 و همچنین در صحنه پایانی فیلم گلدن آرک دیده شد). گاتس زمانی یک مزدور سرگردان بوده که توسط گروه مزدور معروف به گروه هاکس (تاکا نو دان) دستگیر شده و تا قبل از آنکه رهبر آنها، گریفیت، پیروان خود را قربانی کند تا یکی از دستان خدا شود و رویایش برای حکومت را ادامه دهد، در کنار آنها جنگیده است. تنها گاتس و معشوقش کاسکا (که سلامتی عقل و حافظه خود را از وحشتی که چشیده و تحمل کرده از دست داده) از مراسم "کسوف" فرار کردند اما با این حال، آنها با علائمی که شیاطین، ارواح ناآرام و سایر موجودات مشابه را به خود جذب می کنند، داغ شده‌اند.