انیمه‌های ژانر ترسناک

بخش اول داستان، در مورد دنیای جادوگران و حفره است و روی کاری که شخصیت‌ها در اوقات فراغت خود انجام می‌دهند تمرکز می‌کند، زمانی که به دنبال دشمنان خود نیستند. بخش دوم: فوجیتا برای دریافت یک ماسک مناسب از شیطان، مانند ماسک‌هایی که همکارانش نویی و شین دارند، در یک مراسم احضار ماسک شرکت می‌کند. امیدوار است که هدیه او سازنده ماسک را وسوسه کند!
بخش سوم: نیکایدو که پولی ندارد و مجبور است جیوزا را در خیابان‌های حفره بفروشد، به یک مغازه قدیمی که چای و شیرینی می‌فروشد، برمی‌خورد. صاحب آن شیورون مهربان و مهمان‌نواز است، اما به نظر می‌رسد ساکنان حفره نسبت به او کینه دارند.
بخش چهارم: ایبیسو مجذوب عکس‌هایی که در اطراف عمارت آویزان هستند، به امید گرفتن پرتره‌ای از خودش به آنها نزدیک می‌شود. با این حال، او از این که فقط اعضای خانواده ان می‌توانند عکس بگیرند، ناامید می‌شود.
بخش پنجم: پری جیوزا حشره گرسنه را در شرایط عالی نگه می‌دارد، اما مسئولیت اصلی او اطمینان از خوشمزه بودن جیوزا است. بنابراین او وقتی مشتریان نیکایدو از غذای خود به درستی لذت نمی‌برند، بسیار عصبانی می‌شود.
بخش ششم: ان نسبت به جشن ماسکراد خود هیجان زده است و به شرکت کردن خانواده‌اش اصرار دارد. طبق سنت، شرکت‌کنندگان باید شریکی انتخاب کنند و برای آرام کردن شیاطین برقصند. آن‌ها با وحشت متوجه می‌شوند که عدم انجام این کار ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد! نیکایدو دستورالعمل‌های دقیقی را برای تهیه جیوزا اوبا می‌دهد و کایمن مشتاق کمک است!

در دوران رشد سریع صنعتی، جهان با ظهور ویروسی مرموز روبرو می شود که قادر است انسان ها را به موجوداتی بی عقل و هوش به نام کابانه تبدیل کند. این موجودات مرده متحرک، تنها به دنبال گوشت انسان هستند و تنها راه کشتن آنها نابود کردن قلبشان است (قلبی که درون قفسه‌ای از آهن سخت قرار گرفته است).
با رویارویی با چنین وضعیتی وخیم، بازماندگان بشر به شهرهای مستحکمی به نام ایستگاه ‌ها پناه برده‌اند. تنها راه ارتباط با دنیای بیرون و دیگر ایستگاه‌ ها، پلی متحرک برای قطارهای زرهی هایاجیرو است؛ که ایستگاه‌ها را از محیط اطراف با خندق‌های عظیم و دیوارهای بلند جدا کرده است. ایکوما در ایستگاه آراگانه به عنوان آهنگر برای حفظ سیستم حمل و نقل فعال شهر کار می کند.
با وجود نقشی که بر عهده دارد، از ترس و ناتوانی بشریت در دفع کابانه خشمگین است. ایکوما با استفاده از اوقات فراغت و دانش خود، سلاح جدیدی برای دفع این هجوم وحشتناک ساخته است. فرصتی برای آزمایش آن زمانی پیش می آید که کابانه ها به ایستگاه آراگانه حمله می کنند، اما این برخورد برای ایکوما بسیار فراتر از یک آزمایش ساده خواهد بود.

«کیتارو» 13 سالش است و آخرین بازمانده قبیله‌ی فراموش‌شده ارواح به شمار می‌رود که به همراه دوستانش در تلاش برای برقراری صلح در جهان است، اما مسیر او هرگز ساده و آسان نخواهد بود…

گاتس، مزدوری تنها که از دوران کودکی پر از آسیب گریخته، با شمشیر سنگین و غول‌آسایش، از جنگی به جنگ دیگر سرگردان است. پس از یک نبرد، گاتس با گریفیت مرموز و ارتش کوچک او که به «گروه شاهین» معروف هستند، درگیر می‌شود. گریفیت پیروز، گاتس را به گروه خود دعوت می‌کند و به این شمشیرزن دوستی ای هدیه می‌دهد که تا به حال تجربه‌اش را نداشته است. 
گاتس در کنار کاسکا، جنگجوی ماهر، به گروه کمک می‌کند تا به شهرت و افتخار برسند. اما گریفیت با افزایش اعتبار نظامی خود، هدف حمله و دسیسه‌های سیاسی قرار می‌گیرد. او از شمشیر زن قدرتمند خود، برای پیشبرد اهداف جاه‌طلبانه‌اش استفاده می‌کند. 
حتی با وجود اینکه گاتس به کاسکا نزدیک‌تر می‌شود، فقدان هدف و جهت‌گیری او باعث می‌شود احساس تعلق نداشته باشد. شکاف‌هایی که بین این سه نفر ایجاد می‌شود، که دنیای آن‌ها را تهدید به فروپاشی می‌کند.