انیمه‌های ژانر عاشقانه

تومو آیزاوا و جونیچیرو "جون" کوبوتا صمیمی ترین رفقایی هستن که تاحالا دیدید. اونا توی خوشی و ناراحتی پشت همدیگه ان. ولی یه مشکل کوچیک وجود داره: تومو عاشق جونه! از وقتی که تومو بچه بود، همیشه توی جمع پسرها قرار میگرفته و اخلاقش پسرونه ست. ولی به علت هوش تومو، جون از هیچکدوم از احساساتش خبر نداره، حتی وقتی که به وضوح بهش اعتراف میکنه.

این فصل داستان دانش‌آموزان جنیستلا، آیاتو آماگیری و جولیس آلکسیا فون ریسفلد را دنبال می‌کند که پس از نبردی طولانی و خسته کننده با خواهران ایرنه و پریسیلا اورزایز، به دور بعدی جشن فونیکس راه پیدا کرده اند.
با وجود تمام تلاش‌های جولیس و آیاتو، دیگر مهر و موم شدن قدرت های آیاتو راز نیست. این دو نفر که اکنون در موقعیت ضعف قرار دارند، برای پیروزی در جشن فونیکس باید برنامه‌ای بریزند. مشکلاتی که با آن‌ها روبرو خواهند شد هم، از این به بعد دشوارتر خواهد شد.

یک سال پس از آشنایی یک زوج، آن دو همچنان از طریق اپلیکیشن دوست ‌دختر اجاره‌ای به طور مرتب همدیگر را می‌بینند. چیزورو اعتراف می‌کند که برای دنبال کردن رویای واقعی‌اش یعنی بازیگری، آماده است تا شغل خود را کنار بگذارد. کازویا با وجود تمایل به حفظ رابطه‌شان، تصمیم می‌گیرد از رویای پارتنرش حمایت کند.
وقتی برای تماشای اولین نمایش موردانتظار Chizuru می‌رود، از استعداد و توانایی او در مجذوب کردن تماشاگران شگفت‌زده می‌شود. در عین حال، با فکر اینکه او قطعاً توسط کارگردان مشهور حاضر در آنجا کشف خواهد شد، غمگین می‌شود. 
با این وجود بعد از نمایش، توضیح می‌دهد که کارگردان بازیگر زن دیگری را به دلیل کمبود استعداد چیزورو استخدام کرده است. Kazuya که از طرف او عصبانی شده، تصمیم می‌گیرد برای کمک مالی، او را هر هفته اجاره کند. اما با پرسه زدن مامی نانامی، دوست‌دختر سابق کازویا به دلایل نامعلوم، احساس تردید می کند و در تعهد خود به دوست دختر فعلی اش دچار شک می شود.

شاه شیاطین دیابلو (Diablo) برگشته است. برخورد دیابلو و همراهانش با کشیش اعظم، لوماکینا وسلیا (Lumachina Weselia)، آنها را به سفری برای پاک کردن کلیسا از فساد می‌کشاند. لوماکینا به دیابلو به چشم God نگاه می‌کند؛ و دیابلو در نهایت تصمیم می‌گیرد از او در ابتدای جستجوی بزرگترین قهرمان (شوالیه باتوتا) محافظت کند.
آیا دیابلو آرزوی لوماکینا را برآورده خواهد کرد؟ و آیا شاه شیاطین دنیای دیگر، واقعاً می‌تواند نقش خدا را ایفا کند؟

از زمانی که نانامی موموزونو به عنوان خدای نگهبان معبد میکامه شروع به کار کرد، او و همراهانش، توموئه و میزوکی، با چالش‌های زیادی روبرو شده‌اند. به طور طبیعی، اوتوهیکو (خدای باد) برای دعوت نانامی به مجمع خدایان در ایزومو (سرزمین خدایان) می‌آید. او تصمیم می‌گیرد میزوکی را با خود ببرد و توموئه را به جای خود در مدرسه جا بگذارد. با این حال، او برای شرکت در مجمع خدایان هدف پنهانی دارد: کشف محل مخفی شدن ارباب میکامه‌ی گمشده، خدای سابق معبد. 
پس از ماجراجویی‌هایش در ایزومو، موموزونو با بوتانمارو که کودکی از نژاد تنگو است؛ روبرو می‌شود. او به دنبال کسی می‌گردد که موموزونو او را به خوبی می‌شناسد: شینجیرئو کوراما، تنگویی که به بت گوتیک تبدیل شده است. بوتانمارو به شینجیرئو، نیاز دارد تا به کوه کوراما بازگردد و از ظلم و ستم جیرو که حاکمیت شهرشان را به دست گرفته است، جلوگیری کند. 
با این حال، نانامی به زودی متوجه نیرویی بسیار تاریک‌تر از جیرو می‌شود که در کوهستان در حال فعالیت است. او خدایی تازه ‌کار است و به مرتبه بالای خود عادت می‌کند؛ خود را درگیر شورش تنگوها، احساسات رو به رشدش نسبت به توموئه و مرد مرموزی می‌بیند، که به گذشته‌ و آینده‌ی نانامی مرتبط است.

ژاپن تبدیل به کشوری شده است که جوانان 16 ساله را به زور وادار به ازدواجی از قبل تعیین‌شده می‌کند. در حالی که «یوکاری نجیما»، نوجوانی که خودش را از هر لحاظی متوسط می‌داند این طرح را به عنوان پله‌ای برای آغاز یک زندگی کامل می‌بینید، ناگهان خودش را درگیر عشقی ازقبل‌پیشبینی‌نشده پیدا می‌کند، عشقی که توسط دولت غیرقانونی خوانده می‌شود و زندگی او را دگرگون می‌کند...