انیمه‌های ژانر عاشقانه

سون تندو مدرسه هنرهای رزمی تندو را به همراه سه دخترش به نام های آکان، نابیکی و کاسومی اداره می کند. یک روز، زندگی این خواهران زیر و رو می شود، آن هم وقتی که پدرشان اعلام می کند که قول یکی از آنها را برای ازدواج با پسر یک رزمی کار همکار داده است تا میراث خانواده را ادامه دهد. علاوه بر واکنش های متفاوت دختران، زمانی که نامزد از راه می رسد، آخرین چیزی که خانواده تندو انتظار دارند، رانما سائوتومه و پدرش جنما هستند. رانما با پدرش در چین تمرین می کرده تا اینکه یک حادثه ناگوار باعث تغییر هر دوی آنها شده است و حالا وقتی آب به آنها می رسد، رانما به یک دختر و جنما به یک پاندای غول پیکر تبدیل می شوند. این انیمه رانما را در حالی دنبال می کند که سعی می کند با نامزد تازه اش، کوچکترین خواهر تندو، آکان، کنار بیاید. زمانی که این دو شروع به تحصیل در یک مدرسه می کنند، با دوستان و رقبای همکارشان سروکار دارند که همگی در مورد نامزدی آنها چیزی برای گفتن دارند. 

با توجه به مشكلات خانوادگي Ren Uesugi و خواهرش “ميهاتو” خونه شون رو ترك ميكنند.اونا درنهايت به سمت شهر حركت ميكنند اما پي ميبرن كه با كمبود پول مواجهند.اما به هر طريقي كه هست اونا در خانه مسكوني بزرگ خانواده ي “كونجي” كار پيدا ميكنن و بعنوان خدمتكار سه خواهر خانواده كونجي ( Shinra، Miyu و Yume ) استخدام ميشن و با خواهران كونجي و ديگر خدمتكاران عمارت دوست ميشن…

ماسامونه ماکابه یک روز بعد از با خوشحالی برگشتن از مدرسه دختری را می بیند که او را به اشتباه بجای مادرش که همیشه خوش رو است، تصور می کند. به سرعت متوجه می‌شود که او در واقع دخترخاله او هاروکاست! در واقع هاروکا، مادرش و عمه آسائه همگی ظاهری بسیار شبیه به هم دارند. چیناتسو خواهر ماکابه با دیدن این فرصت، هر سه نفر را متقاعد می‌کند تا کمی خوش بگذرانند. 
آکی آداگاکی، سه نفر نکو فوجینومیا، تائه فوتابا و کوجورو شوری را برای دور دیگری از تفریحات تابستانی به جزیره تسوناده دعوت می‌کند. کسی که در این سفر غایب است ماسامونه است که با برخورد به یک تیر چراغ برق، خودش را مصدوم کرده. به نظر می‌رسد غیبت او احساسات متفاوتی را در افراد بوجود آورده. 
پس از تکمیل کارش در جزیره تسوناده، به یوشینو کویوایی یک روز مرخصی به او داده می‌شود. او با کمک خواهرش، تغییر کلی می‌کند و ناخواسته بدور از وظایف سخت نظافتچی ‌بودنش از این فرصت لذت می‌برد. یوشینو برخلاف اینکه آزادی برای سرگرمی خودش دارد، متوجه می‌شود که رضایت از کارهای دیگری هم بدست می آید.

دانش آموز دبیرستانی هوجو سایتو با همکلاسی خود، ساکوراموری آکانه، دختری که بدترین دشمن او در مدرسه است، ازدواج می کند. «اگه به بقیه کلاس بگی که ما ازدواج کردیم، می کشمت.» «منم نمی خوام اونا بدونن. این کار هیچ فایده ای نداره». زندگی زناشویی آنها چندان خوب پیش نمی رود و دائماً با هم اختلاف دارند. با این حال، همانطور که آنها در زندگی روزمره خود پیشرفت می کنند، فاصله بین آنها نزدیک تر می شود، لحظات لذت بخشی با هم دارند و به تدریج یکدیگر را درک می کنند. سایتو در مورد جنبه های زیبای آکانه، که قبلا هرگز آن را ندیده بود، چیزهایی می فهمد و آکانه به تدریج شروع به تشخیص احساساتی می کند که او در درون خود نگه داشته است. اصل داستان از این قرار است که هوجو سایتو دانش آموز دبیرستانی قرار است وارث شرکت بزرگ پدربزرگش شود. اما اول، او باید با آکانه ساکوراموری، دختری که بیش از همه از او نفرت دارد و به همان اندازه هوجو از او متنفر است، ازدواج کند. این دو مصمم هستند که ازدواج غیرمنتظره خود را از همکلاسی های خود مخفی نگه دارند. اما با شروع زندگی مشترک خود، فاصله بین آنها کم می شود.

ساتو عاشق دوست دوران کودکی و همسایه‌اش، هیمه، است از زمانی که ۱۰ سال پیش به طور ناگهانی او و پدربزرگش از ناکجاآباد آمدند. حاال هیمه یک دختر زیبای دبیرستانی اما رازآلود است و این باعث می‌شود برای ساتو سخت‌تر شود عشقش را اعتراف کند. سالگرد نخستین ملاقاتشان نزدیک می‌شود. آیا ساتو شجاعت لازم را پیدا می‌کند تا دوستی‌شان را به چیزی بیشتر تبدیل کند؟ یا سرنوشتی متفاوتی برای این زوج نزدیک به انتظار است؟