انیمه‌های ژانر علمی تخیلی

به لطف سیستم Sibyl، اکنون وضعیت ذهنی جامعه را می‌توان در مقیاسی عددی اندازه‌گیری کرد. با استفاده از این «ضرایب جرم»، مجرم ها را می‌توان قبل از ارتکاب هر گونه جرمی دستگیر کرد. اما آیا این یک سیستم کامل است؟ برای بازرسان کی میکائیل ایگناتوف و آراتا شیندو، این موضوع همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، چرا که کار آنها با اداره‌ی جنایی امنیت عمومی به تازگی آغاز شده است.
شیندو و ایگناتوف مأمور می‌شوند تا برخورد کشتی حامل مهاجران را بررسی کنند، اما به تدریج به این شک می‌افتند که این یک حادثه نبوده است. در همین حال، گروهی مرموز به نام «بیفرست» آنها را از سایه‌ها زیر نظر دارد، اما آنها تنها کسانی نیستند که به این دو بازرس تازه‌کار علاقه‌مند شده‌اند.

سال، سال 2027ـه و شهر کیوتو از نظر فناوری تحولات چشمگیریُ گذرونده. توی شهر، نائومی کاتاگاکی، یه پسر خجالتی و درونگرا که عاشق کتاب‌ـه، و روری ایچیگیو، یه دختر سرد که اغلب با بقیه رک و راست رفتار می‌کنه، ولی مثل پسره عاشق کتاب‌ـه، زندگی می‌کنن. علیرغم وجود گرایشات مشابه، نائومی از ترس خوی غیر دوستانۀ روری از نزدیک شدن به اون خودداری می‌کنه. یه روز که نائومی می‌ره پیاده روی، یه هالۀ سرخ برای یه لحظه آسمونُ می‌شکافه و بعد ناپدید می‌شه. کمی بعد، نائومی یه زاغ سه‌پا و یه مرد مرموزی که هودی سرشه رو می‌بینه که ادعا داره خود نائومی‌ـه و از ده سال جلوتر اومده تا جلوی حادثه ناگواری که سرِ روری، بعد از اینکه اون دو تا با هم صمیمی می‌شن میادُ بگیره. نائومی امروزی با شک و تردیدهای اولیۀ خودش، تصمیم می‌گیره روریُ نجات بده، به سفارش‌ـای خودِ آینده‌ـش عمل می‌کنه و می‌ره که با روری صمیمی شه. Hello World حول محور نائومیِ حال در کنار خودِ ده سال آینده‌ـش می‌چرخه. با کمک خود آینده‌ـش، نائومی مقدمه‌چینی برای نجات روریُ آغاز می‌کنه. یعنی می‌تونه آینده رو تغییر بده؟

رینتارو اوکابه به نقطه اوج فروپاشی احساسی خود رسیده است. از ادامه‌ی کمک به سوزو‌ها آمانه مسافر زمان، در مأموریت جلوگیری از جنگ جهانی سوم جلوگیری می کند. او باور دارد که هر تلاش دیگری برای نجات ماکیسه کریسو بیهوده خواهد بود. کمی بعد اوکابه شخصیت دانشمند دیوانه خود را کنار می‌گذارد و به یک دانشجوی دانشگاهی به ظاهر معمولی تبدیل می‌شود.
مایوری دوست صمیمی رینتارو متوجه می‌شود که او در حال بهبودی از آسیب است و به وضوح خوشحال به نظر می‌رسد. با این حال، به نظر می‌رسد چیزی هنوز اوکابه را آزار می‌دهد. این انیمه آغاز یک خط زمانی است که در آن بار سرنوشت بر دوش افراد سنگینی می کند.

برخلاف غلبه‌ شیدو ایتسوکا بر چالش‌های بسیار تا به حال، مأموریت او با راتاتوسکر به پایان نرسیده است. برخلاف اتفاقات عادی روزانه، شیدو با زنی گرسنه که در خیابان افتاده برخورد می‌کند و به او کمک می‌کند. بعد از اینکه این دو به آپارتمان او می‌رسند، زن خود را نیا هونجو معرفی می‌کند. او یک مانگاکار محبوب است که با نام مستعار کار می‌کند. اما نیا بدون مقدمه‌چینی، فاش می‌کند که او همچنین یک اسپریت است و از عملیات مخفی شیدو آگاه است. نیا که علاقه‌ مند است کاریزمای او را از نزدیک ببیند، شیدو را به چالش می‌کشد تا در یک قرار او را عاشق خود کند. در حالی که ایتسوکا برای فرصتی جهت مهر زدن قدرت‌های نیا تلاش می‌کند، بیشتر در مورد او و تاریخچه‌ی او با صنایع دئوس اکس ماشینا می‌آموزد…

در گرنبل کینگدام، یه شهربازی متروکه، شیکی تمام عمر خودشو لا به لای دستگاه ها سپری کرده. اما یک روز، ربکا و گربه ـش، هپی، جلوی شهربازی ظاهر میشن. این تازه واردا نمیدونن که این اولین باریه که گرنبل توی این صد سال بازدیدکننده های انسان به خودش دیده! در حالی که شیکی به دنبال پیدا کردن دوست جدیده، همسایه های سابقش منتظر یه فرصتن تا یه شورش رباتی به راه بندازن... و وقتی که اونجا برای شیکی خیلی نا امن میشه، اون باید به ربکا و گربش بپیونده و با بشقاب پرندشون به یه کهکشان بی حد و مرز فرار کنه.

"ناروکامی یو" به دلیل کار پدر و مادرش مجبور میشه به شهر اینابا نقل مکان کنه و به مدت 1 سال همراه دایی و دختردایی خود زندگی کنه. در مدرسه خود با "هانامورا یوسکه"، "ساتوناکا چیه"، و "یوکیکو آماگی" آشنا میشه و آنها قرار میذارن که به افسانه شهری ای که "کانال نیمه شب" نام دارد نگاه کنن. جریان "کانال نیمه شب" از این قراره که اگر در یک نیمه شب بارونی، به یک تلویزیون خاموش نگاه کنی، میتونی نیمه گمشده خود رو در اون ببینی. طی یه سری اتفاقات، "یو" میفهمه که میتونه وارد دنیایی که در پشت تلویزیون قرار داره بشه و همراه "یوسکه"، "چیه"، و "یوکیکو" درگیر یه قتل زنجیره ای میشه.