زندگی برای هیمه شیراکی که نمرات خوب، شهرت و مهم تر از همه، صورت خوشگلی داره مطمئن به نظر میرسه. تا وقتی که اینا رو حفظ کنه میتونه به رویاش برسه: اینکه همه دوستش داشته باشن و زن یه میلیاردر بشه. یه روز پاش روی پله لیز میخوره و روی مای میکوشیبا میفته و دستش رو زخمی میکنه. معلوم میشه که مای مدیر یه کافه ست و این جراحت باعث میشه که نتونه کار کنه. حالا تا وقتی که دست مای خوب میشه، هیمه باید جاش توی کافه کار کنه.

وقتی ناناکو میسونوی 16 ساله وارد آکادمی معتبر دخترانه ی سیران میشود، اعتقاد دارد که آینده روشنی پیش رویش است. بالعکس، این دختر بدشانس به یک شبکه فریب، بدبختی و حسادت کشیده میشود. از همه مهم تر، او به عنوان عضو سوروریتی، یک گروه ویژه که اعضایش در کل مدرسه مورد حسادت قرار میگرد، انتخاب میشود. با این که زیبایی، ثروت و استعداد هیچ کدام از اعضا را ندارد خیلی زود مورد حسادت بقیه قرار میگیرد: خصوصا آیا میساکی.