انیمه‌های ژانر یائویی

تو ذهنم گیر کرده و نمی تونم از سرم بیرونش کنم. صدای مافویو سلاح دیوانه و خطرناکی است. آن روز، ریسوکا اوئنویاما حس کرد که نواختن گیتار و بسکتبال بازی کردن، که قبلا خیلی به آن ها علاقه داشت، خسته کننده شده است. سپس او به مافویو ساتو برخورد، که گیتار شکسته ای را در دست داشت و تصمیم گرفت آن را تعمیر کند. لحظه ای که اوئنیاما تعمیر گیتار را به اتمام رساند، مافویو کاملا به او وابسته شد. ولی بعد از شنیدن صدای مافویو تاثیر عمیقی روی او گذاشت.

رابطه ی دو دانش آموز سال دوم دبیرستانی را نشان می دهد.Licht و Sajo که یک دانش آموز ممتاز است و Hikaru Kusakabe که در یک گروه راکر حضور دارد

داستان حول محور سه تا زوج مختلف میچرخه که هر کدوم به نوعی درگیر یه سری مسایل و روابط احساسی با هم میشن و یه سری مشکلات هم این وسط براشون پیش میاد که باعث اتفاقات تلخ و شیرین زیادی میشه…..

بعد دست و پنجه نرم کردن با حسادت همکارانش به دلیل کار کردن تحت نام پدرش، ویراستار ادبی مغرور، ریتسو اونودرا مصمم است که برای خود در این دنیا نامی بسازد. برای به انجام رساندن این امر، از کمپانی انتشاراتی پدرش خارج شده و به انتشارات ماروکاوا منتقل میشود. ولی به جای قرار گرفتن در بخش ادبی، خود را در نقش ویراستار تازه کار بخش ویراستاری زمردی مانگا پیدا میکند، تیمی که تحت برنامه‌ های بسیار فشرده کار میکنند تا بتوانند تا زمان حدی، کارشان را برسانند. آنجا، ریتسو با مدیر ویراستاری بدنام به نام ماسامونه تاکانو آشنا میشود، مردی مصمم که نتیجه میخواهد.

"دوست داشتن یه پسر دیگه اشکالی نداره." تصور خودم در آغوش فردی که دوستش دارم... گمان می‌کردم که این رویایی دست نیافتنی‌‍ست. در جزیره‌ای که مقابل ساحل اوکیناوا قرار داشت، تو جوان بر روی ساحل با یکدیگر ملاقات می‌کنند. «شون هاشیموتو» پسری همجنسگراست که آرزوی رمان نویس شدن را دارد. «شون» به «میو چیبانا»، به یک دانش‌آموز غمگین دبیرستانی علاقمند است و شروع به لاس زدن با او می‌کند. رابطه آنها هر روز قوی‌تر و قوی‌تر می‌شد، تا اینکه... «میو تاچیبانا» مجبور می‌شود...