انیمه‌های ژانر قدرتی

دولت ژاپن در استانه فروپاشی مالی توسط ثروت پادشاه نجات پیدا کرد. هرچند، برای شهروندان زندگی ساده نیست و بیکاری، جرم و جنایت، خودکشی و ناامیدی بر آنها حاکم شده است.کیمیمارو بعد از ناپدید شدن پدرش و مرگ مادرش، توسط مادربزرگش بزرگ می شود. گرفتن بورسیه تنها آرزوی او در زندگیست و همچنین زندگی بسیار ساده و پایداری دارد.هرچند یک روز، او با مردی روبرو می شود که بهش پول بسیاری رو در ازای انجام کاری حاظر است بدهد. از آن پس زندگی او بکل تغییر می کند و به جایی که به نام “منطقه مالی” می شناسنش کشیده می شود.

یوکیتسو فوکوزاوا که دیگر دغدغه‌ی مسائل نظامی را ندارد؛ قصد دارد به عنوان یک بادیگارد آزاد با استفاده از شمشیرزنی مرگبار خود کار کند. با این حال، کار دوره ‌گردی او آنطور که برنامه ‌ریزی کرده پیش نمی ‌رود و در همین زمان است که مسیر او با پسربچه دهن‌لقی به نام رانپو ادوگاوا تلاقی پیدا می‌کند. در حالی که تعاملات اولیه‌ی آن‌ها با یک معمای قتل عجیب و غریب گره خورده است، عواقب این ماجرا منجر به تشکیل آژانس کارآگاهی مسلح می‌شود. 
در حال حاضر، رانپو خودش را درگیر تعقیب فرد با استعدادی می‌بیند که توانایی خطرناک اجرای جنایت‌های بی‌نقص را دارد. اما با حل این پرونده توسط این کارآگاه بزرگ، او به زودی پرده از توطئه‌ی پیچیده‌ای برای نابودی کامل آژانس برمی‌دارد.
با وجود اطلاع از تله ای که برای شان پهن شده، آژانس همچنان به تعقیب مجرمان ادامه می‌دهد، اما در نهایت خودشان به عنوان قاتل ‌های تحت تعقیب، متهم می‌شوند. اکنون با برچسب قاتل بر پیشانی، اعضای باقی ‌مانده باید راهی برای اثبات بی‌گناهی خود پیدا کنند؛ حتی اگر مجبور باشند برای کمک به دشمنان قسم‌ خورده‌ی خود متوسل شوند.

شهر کاواکامی به شکل غیرقابل‌انکاری با فرهنگ سامورایی ژاپن گره خورده است. دانش‌آموزان آکادمی کاواکامی سعی می‌کنند هر روزه ارتباط خود را با این فرهنگ حفظ کنند، آن هم درحالی که در امتحانات و رقابت‌های ورزشی و رزمی شرکت می‌کنند. اما زمانی که دو دختر جدید وارد گروه «یاماتو نائوه» و دوستانش می‌شود، حفظ‌کردن این ارتباط سخت‌تر از قبل می‌شود...

فوکو ایزومو دختر جوانی است که بعد از حادثه ای که باعث کشته شدن بیش از 200 نفر از جمله پدر و مادرش در هشت سالگی شد، ده سال است که به تنهایی زندگی می کند. فوکو پس از اتمام مانگا دخترانه مورد علاقه اش، تصمیم به خودکشی می گیرد. او از این واقعیت عذاب می کشد که به خاطر یک نفرین کسی نمی تواند او را لمس کند. نفرینی که باعث میشه برای هر کسی که فیزیکی باهاش در تماس بوده بدشانسی پیش بیاد. روزی با مردی "مرده" آشنا می شود که توانایی های احیا کننده شگفت انگیزی دارد که می خواهد به بهترین روش ممکن بمیرد چرا که از زندگی جاودانه اش بیزار است...

نیروهای توطئه‌گر، «جولین کوجوو» را به یک جنایت باورنکردنی متهم می‌کنند و او را در زندانی بدنام می‌اندازند. «جولین» بسیار شبیه پدرش «جوتارو» است، یعنی می‌توان بی‌ادبی، شجاعت و عدالت‌طلبی خالص را در رفتار او دید. او از محکومیت ناعادلانه خود انتقاد می‌کند و به سرعت متوجه شرایط شومی می‌شود که منجر به زندانی‌شدن او شده است. با این حال هدیه‌ای از طرف پدر جولین، به او قدرت «گوهر آزادگی» را می‌دهد، توانایی ماوراء‌طبیعی‌ای به نام «استند» که به او اجازه می‌دهد بدن خود را به شکل رشته باز کند! «جولین» از این قدرت برای نبرد در زندان استفاده می‌کند و متحدان جدیدی یعنی «ارمس کاستلو» و «فو فایترز» را برای کمک به تحقیقات خود به خدمت می‌گیرد. حالا این زنان بی‌باک با هم متحد شده‌اند تا تهدیدی را که در پشت توطئه‌ها وجود دارد کشف کنند، آن هم درحالی که مسئول زندانیان خطرناک، به دنبال گیرانداختن «جولین» است...

کاربران قدرت در سراسر جهان یکی پس از دیگری، اقدام به خودکشی میکنند، و در تمامی پرونده‌ها پس از آشکار شدن مهی عحیب این اتفاقات رخ میدهد‌. پس از یک درخواست از جانب "آنگو ساکاگوچی"، "آژانس کارگاه مسلح" برای تحقیق در رابطه با "تاتسوهیکو شیبوساوا"، یک کاربر قدرت که خود را "کلکسیونر" مینامد، و مردی که مضنون به درگیر بودن در این اتفاق است، وارد عمل میشود.