انیمه‌های ژانر حرمسرا

هنگامی که هاروتو آماکاوا دانشجوی 20 ساله در یک تصادف رانندگی می میرد، اصلاً انتظار ندارد که در دنیایی ناآشنا ‏در بدن پسر جوانی به نام ریو تناسخ کرده و از خواب بیدار شود. همانطور که خاطرات و شخصیت های آنها در هم می آمیزد، ‏ریو متوجه می شود که اکنون دارای قدرتی جادویی است و وقتی می بیند که اشتیاق سوزانش برای انتقام ‏گرفتن از قاتلان مادرش با وجود هویت تازه تغییر یافته اش فروکش نکرده است، احساس آرامش می کند. ‏کمی بعد، ریو با شاهزاده خانم ربوده شده پادشاهی برترام روبرو می شود و او را نجات می دهد. پادشاه برای ‏ابراز قدردانی به او این فرصت را می دهد که در آکادمی سلطنتی برترام ثبت نام کند. با اعتقاد به این که این ‏فصل جدیدی در زندگی او آغاز شده است، او برای تحصیل در این آکادمی معتبر هیجان زده می شود اما زندگی ‏در این آکادمی برای او که یک زاغه نشین است و توسط فرزندان اشراف احاطه شده، دشوار خواهد بود.‏

هاجیمه ناگومو و کلاس دبیرستانش به طور ناگهانی به عنوان قهرمان به سرزمینی خارق العاده احضار می شوند. اما در حالی که اکثر همکلاسی های او آمار و توانایی های قدرتمندی دارند، هاجیمه اینطور نیست. او که مورد قدردانی قرار نگرفته و آماده نیست، به اعماق سیاه چالی پر از هیولا می رود، جایی که اشتیاق و فداکاری تنها گزینه اوست. برای پیشرفت در این دنیای وحشی، او چاره ای جز استقبال از ابیس نخواهد داشت.

داستان روی آساهی کاشیواگی تمرکز دارد: دانش آموزی که یک روز صبح سر راه مدرسه با حوادث غیرطبیعی‌ای رو به رو می‌شود - درست مطابق طالع بینی تلویزیونی ای که همون صبح نگاه کرد، و همه اینها با دیدن یک دختر از روی بدشانسی به اوج خود میرسد. تصادفاً تمام دخترهایی که او میبیند، دانش آموزان جدید توی مدرسه اش هستند. اون روز آساهی توی رختکنش یک نامه عاشقانه پیدا میکند که از او میخواهد به درخت شکوفه گیلاس پشت مدرسه برود، و او هم طبق طالع بینی اینکار را انجام میدهد که ببیند چه چیزی انتظارش را میکشد.

تاکرو همچنان به تحصیل خود در آکادمی تنبی به عنوان عضوی از کمیته امنیت تازه تأسیس ‌شده ادامه می‌دهد. او به همراه دیگر اعضا، با افراد سودجویی که از ماکن خود (قدرت‌های ویژه) برای اهداف شرورانه استفاده می‌کنند، مبارزه می‌کند. در همین حال، تمایلات او و علاقه‌مندی‌های عاشقانه متضاد دختران اطرافش، همه چیز را برایش پیچیده می کند.

در داستان نبرد نامحدود مدرسه ای، دنیا به وسیله حضور ناگهانی هیولاهایی که در مجموع به عنوان اژدهایان شناخته می شوند تغییر کرده است. خیلی وقت پیش، دخترهایی که به نام دی شناخته می شدند، با قدرت های اژدها به دنیا می آمدند. پسری به نام یا مونونوب تنها دی مذکر در دنیاست، با این حال وجود او یک راز نگه داشته شده است. او مجبور به عویت در میدگار، مدرسه ای برای دختران دی شده است، جایی که او یک دانش آموز مونث به نام ایریس را برهنه می بیند. علاوه بر این، با خواهر کوچکش میتسوکی که مدت ها قبل از او جدا شده بود ملاقات می کند.

آکادمی یویی هیمه که تا پارسال یه آکادمی کاملا دخترونه بوده، به خاطر عوض شدن سیاست ها تصمیم میگیرن مدرسه رو مختلط کنن و تصمیم میگیرن یه طرح آزمایشی رو اجرا کنن. به همین خاطر با مدرسه همسایه، قرار داد معامله شاگرد میبندن و چند تا از شاگردای پسر اونا رو منتقل می کنن به مدرسه خودشون. اورویو شینگو یکی از اون چند تا پسر بد شانسیه که به مدرسه دخترونه فرستاده شده. خوشبختانه، اون تنها نیست و خواهرش هم باهاش اومده. ولی حقیقت اینه که تمام دخترا دست به یکی کردن که اجازه ندن مدرسه اشون مختلط شه و قول دادن هرجور شده پدر شاگردای جدید رو در بیارن تا طرح شکست بخوره …

با شینا اکی مثل دخترا رفتار میشه پس اون تصمیم میگیره که بره به توکیو تو یه دبیرستان جدید که بتونه خودش رو اونجا عوض بکنه. هر چند چیز های جالبی در خونه جدیدش انتظار اون رو میکشه. سونوهارو که یه پرستار خوش قلب هستش همراه با ایاکا در خونه هستن. به همراه سه دختر دیگه از انجمن دانشجویی و داستان ما اینجا شروع میشه که اکی تو یه خونه با 4 تا دختر زندگی جدیدش رو شروع میکنه.(همینجوریش چون شبیه دختراس بهش تیکه میندازن حالا رفته پیش چهار تا دختر زندگی کنه)

نبردهای پادشاهی‌های باستانی هیچ است در برابر نبردهای یک کلاس درس! پس از بیداری از خواب جادویی هزار ساله، ارباب تاریکی لئونیس ناگهان خود را در بدن یک پسر ده ساله می‌یابد! او به سرعت با ریسلیا، دختری که در حال مبارزه با وویدهاست، موجوداتی که تقریباً بشریت را منقرض کرده‌اند، آشنا می‌شود. لئونیس برای کشف اسرار این عصر عجیب و جدید، در آکادمی اگزکالیبور ثبت نام می‌کند، مدرسه‌ای که دانش‌آموزان را برای مبارزه با این هیولاهای اسرارآمیز آموزش می‌دهد. آیا وویدها ممکن است به گذشته لئونیس مرتبط باشند؟

تویا موچیزوکی به زندگی جدید خود در دنیای دیگر عادت می‌کند. این نوجوان با گوشی هوشمند قابل اعتماد خود، در حالی که وقت خود را با نامزدهای جدید خود می‌گذراند: یومینا اورنیا بلفاست، یائه کوکونوئه و خواهران دوقلو لینس و الزه شیلسکا، در اوقات فراغت خود ماموریت‌های کوچکی را می‌پذیرد. اما حتی در یک محیط آرام، تویا فقط شروع به درک مسئولیت‌هایی می‌کند که با این تعهدات همراه است.
علاوه بر مشکلات عاشقانه خود، پری بزرگتر لین آرزو دارد قطعات باقی مانده بابل را پیدا کند. این جزیره شناور پنج هزار سال پیش توسط پروفسور رجینا بابل ساخته شد. تویا با اکراه درخواست او را می‌پذیرد و به دنبال دایره‌های انتقال تلپورت می‌گردد که به جزایر منتهی می‌شود. با این حال، هیولاهای عجیبی ظاهر شده‌اند؛ که ممکن است به اندازه کافی قدرتمند باشند تا جهان را نابود کنند! برای نجات زندگی دوم داده شده، تویا باید از فناوری‌های باستانی برای مبارزه با این هیولاها استفاده کند. همه اینها هم در حالی که روابط بیش از حد خود را متعادل می‌کند.

میگه: یوکیناری وقتی بچه بوده مورد ازار و اذیت و سو استفاده دخترا قرار میگرفته و حالا توی دبیرستان،تو یه شرایط نادر قرار گرفته: هر وقت دخترا لمسش می کنن یا حتی نزدیکش میشن،بدنش تاول میزنه.حالا تصور کنید که چه قد تعجب میکنه وقتی که به طور ناگهانی فرستاده میشه به شهر سرن ها تو یک دنیای مرموز که به شکلی نامریی دور زمین میچرخه و بیشتر جمعیت اونجارو زن ها تشکیل میدن.خوشبختانه،یوکیناری یه دوست جدید پیدا میکنه،میهارو چان،کسی که به شکلی عجیب اونو تحت تاثیر قرار نمیده.(باعث تاول زدنش نمیشه).