انیمه‌های ژانر نظامی

در جزیره هوکایدو، شایعاتی از وجود مخفی‌گاه طلا به گوش می‌رسد. این طلا انگار توسط فردی به سرقت رفته است که مالکان اصلی آینو را به قتل رسانده و پیش از دستگیری و زندانی شدن توسط پلیس، آن را در مکانی مخفی پنهان کرده است. آن فرد برای انتقال اطلاعات محل طلا به همدستان خود در بیرون زندان، نقشه گنج را بر بدن هم ‌سلولی ‌هایش خالکوبی کرد و به آن‌ها سهمی از طلا را وعده داد، البته در صورتی که بتوانند فرار کنند و آن را پیدا کنند.
در فصل دوم این انیمه، ستوان یکم توکوشیرو تسورومی برای برتری یافتنِ هنگ هفتم در نبرد بر سر خالکوبی‌ها، قصد دارد تا یک تاکسیدرمیست را برای ساخت پوست‌های جعلی استخدام کند که فقط او بتواند آن‌ها را تشخیص دهد. در همین حال، سایچی سوگیموتو و آسیرپا و همراهانشان با پیگیری یک شایعه‌ی عجیب به دنبال خالکوبی‌ها می‌گردند: دزدی که به خانه‌ای در یوباری دستبرد زده است؛ با جسد های تاکسیدرمی ‌شده‌ انسان‌هایی روبرو می‌شود که در میان آن‌ها تنه‌ ای با خالکوبی ‌های عجیب وجود دارد.

«یوتو سوئو» با همراهی دوست خود «میتسوکی شیمویا» برای امتحان یک افسانه قدیمی به جلوی آینه معبدی محلی می روند و قصد عکس گرفتن با آن آینه را دارند که درست در لحظه عکاسی، آنها به دنیای دیگری منتقل می شوند. حال باید در این دنیا به زندگی خود ادامه دهند؛ به قبیله گرگ که به آنها کمک کرده اند بها دهند و همچنین احترام و توجه دوشیزگانی جنگجو که با نام «اینهرجار» شناخته می شوند را بدست بیاورند.

يک فروشنده‌ي بي‌رحم اسلحه در پي تلاشي آرمان‌گرايانه براي دستيابي به صلح جهاني‌ست و سربازي کم سن و سال که در آشفته بازار جنگ و خونريزي به دنيا آمده. زندگي اين دو در سفري مشترک به دل بازار نابسامان اسلحه، به هم تافته شده است.

شیاطین حالا در سراسر پادشاهی میدلند، که به هرج و مرج فرو رفته، رفت و آمد خود را دارند. گاتس، شمشیرزن کارکشته، به خاطر نشان اهریمنی‌اش همچنان نمی‌تواند مدت زیادی در یک مکان بماند. او در گذشته، هر زمان که تنها بود می‌توانست از خودش محافظت کند، اما حالا چالش بزرگ‌تری بر دوش دارد: محافظت از فرمانده سابق، کاسکا، که دیگر سایه ‌ای از خود سابق است و نه او را به یاد می‌آورد و نه به او اعتماد می‌کند.
آن‌ها با تهدید دائمی شیاطین لحظه‌ای آرامش ندارند و به مکانی امن برای کاسکا نیاز دارند تا زمانی که بتوانند راهی برای درمانش پیدا کنند. پاک که متحد الف آن‌هاست، از سرزمین عرفانی Elfhelm حرف می‌زند. جایی که گفته می‌شود پناهگاهی امن در برابر دیوهایی است که سرزمین‌ها را در می‌نوردند. گاتس و کاسکا، خسته و تنها با ناامیدی، برای یافتن مکانی برای زندگی به راه خود ادامه می‌دهند. همچنان باید کسانی را که مسئول این جنونی که مجبور به تحمل آن هستند، پیدا کنند.