انیمه‌های ژانر کمدی

زندگی Tomoyo Aki دانش آموزی دبیرستانی که بصورت پاره وقت کار میکند تابرای خود بلوری جمع آوری کند. با نهایت خوش شانسی، او با دختری بنام Megumi Kato دوست میشود؛ زیباترین دختری که تابحال دیده است. طبیعتا این سرآغاز، او را وارد روابط پر پیچ و خمی میکند. دوست دوران کودکی اش، Eriri Spencer Sawamura که همواره برای روابطش با MC. Kasumigaoka Utaha ارزش قائل بوده است، با استعداد ادبیاتی اش به شهرت رسیده است.

«ننامی» پس از فرار پدرش به دلیل بدهی، بی‌خانمان می‌شود. او مردی به نام «میکاج» را از دست سگ‌های وحشی نجات می‌دهد و آن شخص هم خانه‌اش را به «ننامی» پیشنهاد می‌کند. «ننامی» که مکانی برای ماندن ندارد، پیشنهاد او را قبول می‌کند اما به زودی معلوم می‌شود که خانه‌اش یک زیارتگاه است و «ننامی» به خدای جدید تبدیل می‌شود...

نخبگان در سراسر جهان برای حضور در شش مدرسه برتر انتخاب می شوند و در نبردهای سرگرمی به نام «فستاس» با یکدیگر دوئل می‌کنند. «آیاتو اماگیری» دانشجویی انتقالی بورسیه‌ای آکادمی معتبر «سیدوکان» است که اخیراً از کاهش عملکرد رنج می‌برد. در طی یک سری اتفاقات، او به طور تصادفی جادوگر محبوب «شعله‌های درخشان»، «جولیس-الکسیا فون ریسفلد» را نیمه‌برهنه می‌بیند! «جولیس» خشمگین می‌شود و او را به دلیل نفوذ به حریم خصوصی‌اش به یک دوئل دعوت می‌کند.  بعد از اینکه دوئل گفته‌شده توسط رئیس شورای دانش‌آموزی باطل اعلام می‌شود، «آیاتو» فاش می‌کند که هیچ علاقه‌ای به نبرد «فستاس» ندارد. در عوض، او در آکادمی ثبت نام کرده است تا محل اختفای خواهر بزرگ‌تر گم‌شده‌اش را پیدا کند. اما نقشه‌ای پیچیده، تمام این برنامه‌ها را در هم می‌ریزد و «آیاتو» خودش را در بازی‌ای پیدا می‌کند که هرگز حضور در آن را پیش‌بینی‌ نمی‌کرد...

تو یه دنیا که تحت سلطه‌ی جادو و جادوگرا قرار داره، مَش برندِد جوون و بی‌جادو یه تهدید برای جامعه‌ی جادوگرا به شمار میاد و باید از بین بره. اون که تنهایی تو جنگل زندگی می‌کنه، شب و روزش رو صرف تمرینات سنگین بدنسازی می‌کنه و نتیجه‌ی این کار شده ماهیچه‌هایی که با خود جادو می‌تونه شاخ به شاخ شه! اگرچه، با لو رفتن هویتش، زندگی آرومش تحت‌الشاع قرار می‌گیره و مش ماجراجوییش برای کسب عنوان «الهام الهی» رو شروع می‌کنه؛ عنوانی که در واقع یه نقش قدرتمنده که بقیه رو مجبور به رسمیت‌شناختن اون می‌کنه. برای همین منظور و البته برگشتن به زندگی پر از آرامشش، مشِ بی‌جادو تو آکادمی جادوی مشهور ایستون ثبت نام می‌کنه و قراره با بچه‌های قدرتمندترین و نخبه‌ترین جادوگران عالم دست و پنجه نرم کنه. با وجود اینکه مش از اصلی‌ترین عنصر لازم برای رقابت، یعنی جادو بی‌بهره‌ست، به نظر میاد که از اول کار نسبت به بقیه در موضع ضعف قرار داره ولی برای دستیابی به هدفش باید با تکیه به زور بازوش راه خودشو باز کنه!

مایکا ساکوراینومیا، دختر 16 ساله ای که آرزوی مستقل شدن دارد؛ برای تامین هزینه تحصیل در خارج از کشور به دنبال یک شغل پاره وقت می‌گردد. درخواست‌های او به طور مداوم رد می‌شوند، چرا که او ناخواسته هر زمان که لبخند می‌زند چهره‌ای ترسناک به خود می‌گیرد، با وجود روحیه‌ی شاد و سرخوشی که در باطن دارد.
مایکا بعد از مصاحبه‌ی ناموفق دیگری، به طور اتفاقی به کافه استایل برخورد می‌کند، یک کافی‌شاپ که در آن کارکنان با بازی نقش ویژگی‌های متمایز، با مشتریان تعامل می‌کنند. دینو مدیر ایتالیایی کافه، در نگاه اول عاشق بامزگی مایکا می‌شود و به او شغلی به عنوان یک پیشخدمت با شخصیتی سادیسمی پیشنهاد می‌دهد. مایکا با ترکیب این شخصیت جدید و بی‌رحمانه با دست و پاچلفتی ذاتی خود، موفق می‌شود به یک زوج مشتری مطابق با نقش تازه اش سرویس دهد.
او در کنار کاهو هیناتا با شخصیت تسوندره و مافویو هوشیکاوا با شخصیت خواهر کوچک‌تر، تصمیم می‌گیرد بهترین استفاده را از ویژگی منحصر به فرد خود ببرد و جایگاهش را در کافه با بی رحمی تثبیت می‌کند!

زندگی فاجعه بار ذهن خوان با استعداد کوسو سایکی علیرغم تلاش هایش برای داشتن زندگی عادی ادامه دارد. هر چند که در سر و کله زدن با دوستان دردسر سازش پیشرفت کرده- همان هایی که بزرگترین سد راهش برای یک زندگی عادی اند- اما هنوز هم راه زیادی در پیش دارد. در این وسط هم چهره های تازه ای اضافه می شوند که شیطنت هایشان بر بدبختی های سایکی اضافه می کند، تا رویای زندگی بی دردسرش دور تر و دورتر شود.

پس از رد سدن به طرزی تهاجمی و پرخاشگرانه، مومو آیاسه هنگامی که پسری را می بیند که دیگران در حال زورگویی و قلدری به او اند، عصبانی می شود. پسر که شیفته موجودات بیگانه فضایی است، پس از این که به لطف مهربانی بی پروای آیاسه از قلدر ها نجات می یابد، تلاش می کند تا با او درباره علاقه به چیز های فرازمینی ای که باور دارد هر دویشان دارند، حرف بزند. آیاسه ادعای او را رد می کند، و اعلام می دارد که او به جای چیز های فرازمینی، به ارواح اعتقاد دارد، که بحثی بین این دو درباره این که کدام این ها واقعی است، شروع می شود. به عنوان یک شرط بندی برای این که مشخص شود حرف کدام آنها درست است، این دو تصمیم می گیرند تا هر کدام به صورت جداگانه به محیط هایی که به چیز های فرازمینی و ماورا الطبیعه مربوط می شود بروند. آیاسه به محیطی که به چیز های فرازمینی، و پسر به محیطی که به چیز های ماورا الطبیعه مربوط باشد. هنگامی که این دو به هر کدام به محیط مورد نظر خود می رسند، متوجه می شوند که هیچ کدام آنها در اشتباه نبوده، و هر دوی فضایی ها و ارواح وجود دارند. این شروع ماجراجویی آیاسه و پسر است، در حالی که تلاش می کنند تا چیز های غیر واقعی، ماورا الطبیعه و فرازمینی اطراف خود را درست کنند تا به زندگی ای عادی بازگردند.