انیمه‌های ژانر روانشناختی

OVA از ناول پیش درآمد داستان به نام عهد یخ زده این قسمت حول امیلیا و ملاقات او با «پاک» قبل از رسیدن به امارت رزوال برای کاندید شدن در انتخابات سلطنتی است.

ریکا فوروده و گروه دوستانش در روستای کوچک کوهستانی هینامیزاوا زندگی می‌کنند. در ژوئن 1983 آنها از کیچی مائبارا (دانش‌آموز انتقالی) استقبال می‌کنند و او را به گروه خود که تنها پسر آن است، راه می دهند. بعد از مدرسه، هر روز بازی می کنند و حسابی خوش می گذرانند. اوضاع به ظاهر عادی و خوب است، که کیچی متوجه رفتارهای عجیب دوستانش می‌شود، که به نظر می‌رسد رازهای تاریک شهر را از او پنهان می‌کنند.
در جای دیگری، یک فرد خاص به اتفاقات عجیب و نگران کننده ای که در حال زیاد شدن هستند نگاه می کند. او تمام دفعاتی را که این اتفاق و داستان‌های مشابه دیگر رخ داده است، به یاد می‌آورد. این فرد با استفاده از دانش خود تصمیم می‌گیرد این دنیاهای از بین رفته را درست کند. با این حال، هنگامی که برخی متغیرها تغییر می‌کنند، او با درک وحشتناکی روبرو می‌شود؛ اینکه او نمی‌داند چه انتظاری باید داشته باشد و چگونه از فاجعه در حال شکل گیری جلوگیری کند؟

به لطف سیستم Sibyl، اکنون وضعیت ذهنی جامعه را می‌توان در مقیاسی عددی اندازه‌گیری کرد. با استفاده از این «ضرایب جرم»، مجرم ها را می‌توان قبل از ارتکاب هر گونه جرمی دستگیر کرد. اما آیا این یک سیستم کامل است؟ برای بازرسان کی میکائیل ایگناتوف و آراتا شیندو، این موضوع همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، چرا که کار آنها با اداره‌ی جنایی امنیت عمومی به تازگی آغاز شده است.
شیندو و ایگناتوف مأمور می‌شوند تا برخورد کشتی حامل مهاجران را بررسی کنند، اما به تدریج به این شک می‌افتند که این یک حادثه نبوده است. در همین حال، گروهی مرموز به نام «بیفرست» آنها را از سایه‌ها زیر نظر دارد، اما آنها تنها کسانی نیستند که به این دو بازرس تازه‌کار علاقه‌مند شده‌اند.

کل بریتانیا درگیر اخبار درباره یک "Lord of Crime" یا به روایتی یک مغز متفکر مجرم که مسئول سقوط چندین نجیب‌زاده‌ی یاغی بوده. اما حقیقت این است که "ارباب جنایت" یک فرد نیست، بلکه گروهی متشکل از ویلیام جیمز موریارتی و دو برادرش، لویی و آلبرت است. آن‌ها با هم آرزوی نابودی تمام فساد موجود در دنیای فعلی و ساختن یک جامعه‌ی جدید و عادلانه برای همه را دارند. برای رسیدن به هدفشان، مجبور به انجام اعمال مجرمانه می‌شوند، اعمالی که کارآگاه بزرگ، شرلوک هولمز و دستیارش، جان واتسون، نمی‌توانند تحمل کنند.

در يك جامعه زيرزميني ساخت بشر،نوادگان نسلي زندگي ميكنند كه به دليل جنگ بر سر حكومت شهر ويرانه “لوكس” تبعيد شده اند.”ايچيزه” يتيمي است كه مبدل به مبارزي جايزه بگير شده كه براي ارضاي اسپانسر عصباني مبارزات، يك پا و دستش را از دست ميدهد.زمانيكه با مرگ فاصله چنداني ندارد توسط دكتر زن جواني بعنوان نمونه آزمايشگاهي براي تكاملات بعدي”تكس نولايز” استفاده ميشود.با اين دست و پاي جديد ايچيزه زير پرو بال “اُنيشي” رهبر قدرتمند “آُرگان” سازماني كه هنوز ارتباطاتي با لوكس دارد، قرار ميگيرد. زمانيكه ايچيزه لحظه به لحظه بيشتر در جنك محلي بر سر اداره شهر غرق ميشود،درباره آينده احتمالي خود از دختر جوان پيشگويي بنام”رن” كه وي را در تاريك ترين لحظات زندگيش راهنمايي كرده،چيزهايي ميشنود. حال در زماني كه جنگ به اوج خود رسيده، ايچيزه بايد پرده از روي حقايق پنهان لوكس برداردو براي بقاي خود مبارزه كند تا بتواند به سرنوشت خود پي ببرد.

کی به مدرسه نیاز داره؟ کی به بیس بال نیاز داره؟ کی به دوست نیاز داره؟ این شعار دانش آموز دبیرستانی، تاشی فورا ـست که بعد از از دست دادن شهرتش تنها شده. یک روز، او شاهد حمله یک غول میشه که در نتیجه اون یک دوستش کشته میشه و دیگریش به بیمارستان میبره. فورا این آدم خوار ها رو دنبال میکنه و به دنبال انتقامه.

آساگیری آیا یک دختر جوان است که در مدرسه بهش زور میگند. به دنبال راهی برای فرار از مشکلات او، به اینترنت برای حواس پرتی روی می آورد، زمانی که یک وب سایت مرموز به نام “سایت جادویی دختر” ظاهر می شود. با یه نگاه ساده به صفحه همه چیز تغییر میکند تا آیا به جهان مرگبار آخرالزمان دختر جادویی کشیده شود. در آنجا تنها دو چیز مهم اند، مبارزه یا مرگ، در برابر یک آرایه ظاهرا بی پایان از ماشین آلات قتل عام frilly-skirted.آن ها به طرز وحشیانه و شجاعانه، هر کدام با قدرت جادویی مسلح و تشنه به خون و هرج و مرج بی قید و شرط پا به میدان جنگ میزارند .

داستان از جايي آغاز مي‌شود که “هيروميچي کوجيما”، بتر ستاره‌ي “ليکائونز” افسانه‌اي در ليگ برتر ژاپن، راهي جزيره‌اي در جنوب ژاپن به نام “اوکيناوا” مي‌شود تا در آن‌جا تمرين کند و کمي آزاد باشد که در آنجا با “توکچي توئا”، پيچري که با سرعت 134 کيلومتر بر ساعت توپ پرتاب مي‌کند و پادشاه شکست‌ناپذير بازي قماري بر پايه‌ي بيسبال به نام “وان اوتس” نيز مي‌باشد، آشنا مي‌شود. به خاطر اشتياق “کوجيما”، توکچي قراردادي عجيب با ليکائونز مي‌بندد: به ازاي هر اوت که مي‌گيرد 5 ميليون ين (46 هزار دلار آمريکا) دستمزد گرفته و به ازاي هر اوت که از دست مي‌دهد 50 ميليون ين (460 هزار دلار آمريکا) بپردازد.

دو مرد به مکانی به نام کیندسیم وارد شده‌اند و قادر به یادآوری نحوه رسیدن به آنجا نیستند. بلافاصله توسط یک زن جوان استقبال می‌شوند که آن‌ها را به یک بار کوچک همراهی می‌کند، جایی که یک بارتندر منتظر آن‌هاست. به آن‌ها گفته می‌شود که باید در یک بازی شرکت کنند که به طور تصادفی توسط رولت انتخاب می‌شود و تا تکمیل آن قادر به ترک نخواهند بود؛ اگر امتناع کنند، عواقب آن شدید خواهد بود.
علاوه بر قوانین سختگیرانه بازی، به دو مرد گفته می‌شود که طوری بازی کنند که گویی زندگی آن‌ها در خطر است. بازی انتخاب شده بیلیارد است. اما این بازی بیش از فقط انداختن توپ‌های بیلیارد در حفره‌ها است، زیرا این دو نفر در حال کشف این موضوع هستند که نتیجه آن می‌تواند زندگی یا مرگ باشد.