انیمه‌های ژانر سینن

مرحله اکسترا بخش 1: گروه مسابقه‌ای امپراطور متشکل از چندین راننده‌ی میتسوبیشی لنسر ایوو، تمام تیم‌های رقابتی را که در استان گونما با آن‌ها روبرو شده‌اند، شکست داده است. اکنون، آنها قصد فتح کوه اوسویی و گروه مسابقه‌ای افسانه‌ای ایمپکت بلو را دارند که رکورد گذرگاه اوسویی را در اختیار دارند. ماکو ساتو با ماشین نیسان و کمک‌ راننده ‌اش سایوکی، برای دفاع از عنوان خود به میدان می‌آیند. با این حال، مشکلات اخیر ماکو شروع به تأثیرگذاری روی تمرکز او می‌کند. سایوکی با حس کردن اینکه ریتم او به هم ریخته است، به او کمک می‌کند، اما آیا او می‌تواند قبل از مسابقه‌ی سرنوشت‌ ساز این مشکل را حل کند؟ 
مرحله اکسترا بخش 2: سایوکی فکر می‌کند اگر ماکو دوست‌ پسر داشته باشد، زندگی او می‌تواند بهتر شود و او را با همسر ایده‌آل خود مياهارا از گروه مایوگی نایت‌کیدز، آشنا می‌کند. اگرچه رابطه آنها به آرامی شروع می‌شود، اما گذشته‌ عاشقانه‌ ماکو یک بار دیگر او را آزار می‌دهد. ماکو با احتمال اینکه به طور کلی مسابقات خیابانی را کنار بگذارد، باید بین عشق و رویای خود برای تبدیل شدن به یک راننده حرفه ‌ای یکی را انتخاب کند.

تاکوما یک مرد مجرد است که هیچ کاری به جز کار کردن و به خانه رفتن نمی کند. او که بسیار خسته است که بخواهد کار های خانه اش را انجام دهد، تصمیم می گیرد تا یک ربات بگیرد تا آن ربات آشپزی و کار های خانه را انجام بدهد. "مینا چان" یک خدمتکار خانه دار بسیار خوب هست، تا حدی که تاکوما به شوخی می گوید که مینا باید همسر او شود. اما مینا این شوخی تاکوما را جدی می گیرد، و به مرور زمان و به آرامی رابطه این دو نفر نزدیک تر می شود و کار های بیشتری با یکدیگر می کنند، از جمله با یکدیگر بیرون به پیک نیک رفتن. با گذر زمان، تاکوما به آرامی شروع به پیدا کردن احساسات به مینا می کند، اما آیا اصلاً امکان پذیر است که یک انسان و یک ربات با یکدیگر رابطه ای عاشقانه و برابر داشته باشند؟

بخش اول داستان، در مورد دنیای جادوگران و حفره است و روی کاری که شخصیت‌ها در اوقات فراغت خود انجام می‌دهند تمرکز می‌کند، زمانی که به دنبال دشمنان خود نیستند. بخش دوم: فوجیتا برای دریافت یک ماسک مناسب از شیطان، مانند ماسک‌هایی که همکارانش نویی و شین دارند، در یک مراسم احضار ماسک شرکت می‌کند. امیدوار است که هدیه او سازنده ماسک را وسوسه کند!
بخش سوم: نیکایدو که پولی ندارد و مجبور است جیوزا را در خیابان‌های حفره بفروشد، به یک مغازه قدیمی که چای و شیرینی می‌فروشد، برمی‌خورد. صاحب آن شیورون مهربان و مهمان‌نواز است، اما به نظر می‌رسد ساکنان حفره نسبت به او کینه دارند.
بخش چهارم: ایبیسو مجذوب عکس‌هایی که در اطراف عمارت آویزان هستند، به امید گرفتن پرتره‌ای از خودش به آنها نزدیک می‌شود. با این حال، او از این که فقط اعضای خانواده ان می‌توانند عکس بگیرند، ناامید می‌شود.
بخش پنجم: پری جیوزا حشره گرسنه را در شرایط عالی نگه می‌دارد، اما مسئولیت اصلی او اطمینان از خوشمزه بودن جیوزا است. بنابراین او وقتی مشتریان نیکایدو از غذای خود به درستی لذت نمی‌برند، بسیار عصبانی می‌شود.
بخش ششم: ان نسبت به جشن ماسکراد خود هیجان زده است و به شرکت کردن خانواده‌اش اصرار دارد. طبق سنت، شرکت‌کنندگان باید شریکی انتخاب کنند و برای آرام کردن شیاطین برقصند. آن‌ها با وحشت متوجه می‌شوند که عدم انجام این کار ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد! نیکایدو دستورالعمل‌های دقیقی را برای تهیه جیوزا اوبا می‌دهد و کایمن مشتاق کمک است!

اجرای رقص روی یخ چیزی نبود که سوکاسا آکه‌اوراجی بخاطرش پاتیناژ رو شروع کرد. اما عاقبتش همین بود چون برای دنبال کردن آرزوهای سولو اسکیتینگش «دیر شروع کرده بود». برای سال‌ها اون به اینکه فقط جلدی از جاه طلبی‌های گذشته‌اش باشه راضی بود، تا اینکه دختر کوچکی رو ملاقات کرد که خودش رو در اون میدید. اینوری یویتسوکا، یه پنجم دبستانی که انقدر برای اسکیت کردن مستاصله که توی خفا برای اون تمرین می‌کنه. سوکاسا این دختر رو وقتی با مادرش به میدان یخش اومده بود ملاقات کرد، جایی که اون‌ها از سوکاسا خواستن که به اون آموزش بده. همه اطرافیانش اینوری رو بی مصرف خطاب می‌کردن و به اون می‌گفتن که برای شروع خیلی دیره و نمی‌تونه به بقیه برسه. با عزمی جدید و جدی برای جلوگیری از سوختن آرزوهای یک اسکیتر دیگه، سوکاسا وظیفه آموزش دادن به اینوری رو برعهده می‌گیره و قول می‌ده که اون رو یک مدال آور کنه.

کیسوکه نیجیما همسر محبوبش تاکائه را ۱۰ سال پیش از دست داد. از آن زمان، او حس زنده‌ها را نداشته و مردی افسرده به نظر می‌رسد. تنها خانواده‌ای که برای کیسوکه باقی مانده، دخترش مای است. کیسوکه می‌خواهد مای خوشحال باشد اما جز فراهم کردن هزینه‌های زندگی، کار دیگری برای دخترش انجام نداده است. زمان برای پدر و دختر متوقف شده است. آنها در یک خانه زندگی می‌کنند اما زندگی‌های بسیار جداگانه‌ای دارند و ارتباط خوبی با هم ندارند. یک روز، یک دختر مدرسه‌ای جلوی خانه نیجیما ظاهر می‌شود و ادعا می‌کند که تجسم باززایی شده تاکائه است.