انیمه‌های ژانر سینن

گاتس، مزدوری تنها که از دوران کودکی پر از آسیب گریخته، با شمشیر سنگین و غول‌آسایش، از جنگی به جنگ دیگر سرگردان است. پس از یک نبرد، گاتس با گریفیت مرموز و ارتش کوچک او که به «گروه شاهین» معروف هستند، درگیر می‌شود. گریفیت پیروز، گاتس را به گروه خود دعوت می‌کند و به این شمشیرزن دوستی ای هدیه می‌دهد که تا به حال تجربه‌اش را نداشته است. 
گاتس در کنار کاسکا، جنگجوی ماهر، به گروه کمک می‌کند تا به شهرت و افتخار برسند. اما گریفیت با افزایش اعتبار نظامی خود، هدف حمله و دسیسه‌های سیاسی قرار می‌گیرد. او از شمشیر زن قدرتمند خود، برای پیشبرد اهداف جاه‌طلبانه‌اش استفاده می‌کند. 
حتی با وجود اینکه گاتس به کاسکا نزدیک‌تر می‌شود، فقدان هدف و جهت‌گیری او باعث می‌شود احساس تعلق نداشته باشد. شکاف‌هایی که بین این سه نفر ایجاد می‌شود، که دنیای آن‌ها را تهدید به فروپاشی می‌کند.

از غروب تا سپیده دم، مسابقه‌دهنده‌های خیابانی در بزرگراه توکیو (مسیر «وانگان») فقط در جستجوی یک چیز دور هم جمع می‌شوند: سرعت. در میان آن‌ها یک تازه‌وارد پس از خرید یک «نیسان فیرلیدی Z» (ماشینی با نام مستعار «شیطان Z») توجه پیشکسوتان مسیر را به خود جلب می‌کند. تازه‌وارد هشدارهای «اریکو آساکورا» را نادیده می‌گیرد، کسی که برادرش «آکیو» را در تصادفی از دست داده است. از قضا این راننده‌ی جدید نیز نامش «آکیو» است، شخصی که پس از دوبار تصادف همچنان در مسیر مسابقه یکه‌تازی می‌کند. «آکیو» که اکنون تحصیلات دبیرستانی را رها کرده و برای پرداخت هزینه تعمیرات ماشین خود به کاری مشغول شده، با مسابقه‌دهندگان خیابانی آن منطقه دوست می شود: صاحب افسانه‌ای «پورشه 911 توربو»، خودرویی که در خیابان ها به نام «پرنده سیاه» شناخته می‌شود. و البته جراح نابغه «تاتسویا شیما» و «رینا آکیکاوا» که در روز به عنوان مدل کار می‌کند و در شب در یک «نیسان Skyline GT-R» را در مسیر مسابقه هدایت می‌کند. به لطف این ارتباطات، «آکیو» موفق می شود طراح بازنشسته موتور خودروی خود را پیدا کند: مردی تنها به نام «جون کیتامی». پس از ملاقات با «آکیو»، «جون» ساخت موتورهای پرقدرت و در عین حال خطرناک را از سر می‌گیرد...

ماتسوتاکا ناناکو یه دانش آموز معمولیه، که اتفاقی توی یه سمینار فیزیولوژی غیرعادی ثبت نام میشه. اون سعی میکنه صدای ذهنش رو نگه داره ولی بقیه همکلاسیهای غیرعادیش تحت تاثیر شخصیت اون قرار میگیرن.

داستان حول محور گروهي متشکل از 5 جادوگر که قصد دارند دنيا را با زنده کردن خداي ويراني تغيير دهند، مي‌چرخد. رهبر آن‌ها فردي به نام “اِشنايدر سياه” مي‌باشد و ديگر اعضا: “گارا”، “آرشس ني”، “آبيگايل” و “کال سو” هستند. به اميد بناي پادشاهي جاودانه راهي مي‌شوند، هرچند که هر کدام از اين جادوگران افکار شخصي خود را دارند. هرچند، بي‌پروايي “اِشنايدر سياه” و اين‌که اغلب عصباني مي‌شود سبب مي‌شود سرزمين‌هاي مختلفي را از بين برد. اما توسط تعدادي از روحانيان به دام افتاده و درون پسر بچه‌اي طلسم مي‌شود. پانزده سال مي‌گذرد و آن 4 چهار جادوگر به کار خود ادامه مي‌دهند. اما انگيزه‌هاي خود را براي تسخير اين جهان استبدادي تغيير دادند. زماني که “اِشنايدر سياه” يک بار ديگر توسط روحانيان آزاد مي‌شود تا از آن‌ها در برابر دوستان سابق خود محافظت کند. پس در حال حاظر ماموريت او پيدا کردن و نشان دادن راه راست به آن‌ها است. به نظر مي‌رسد که وضعيت اخلاقي “اِشنايدر” در مدت زنداني بودن در آن پسر بچه ؛ يعني “لوشه لن لن” تغيير کرده است.

در دوره قدرت نمایی کشورهای دشمن چین باستان، شین و هیو یتیمان جنگی در پادشاهی کین هستند. آنها آرزو دارند روزی خودشان را در میدان جنگ ثابت کنند. اما یک روز، هیو توسط وزیری به قصر برده می شود. هیو که ناخواسته در سمت بازنده یک جنگ قدرت قرار می گیرد، به سختی زنده به دهکده باز می گردد. سپس شین با پسری به نام ای سی آشنا می شود که شباهت زیادی به هیو دارد. او در حال حاضر او پادشاه کین است...