داستان در مورد گروهی از ماجراجویان است که به دنبال کشف سیاهچال های زیرزمینی و به دست آوردن ثروت هستند. آنها به تازگی وارد یک سیاهچال عظیم زیرزمینی شده‌اند اما به زودی متوجه می‌شوند که برای بقا در این محیط باید از غذاها و موجودات غریبی تغذیه کنند که تاکنون برایشان شناخته شده نبوده است. آنها باید از همه چیزی که در سیاهچال پیدا می‌کنند برای تهیه غذا استفاده کنند تا بتوانند در مقابل خطرات بسیاری که در انتظارشان است بایستند. در این میان چه ماجراهایی بر سر این گروه می‌آید؟

پسری به نام ساتوئه وارد فروشگاه میشه تا یک بسته بنتو (پکیج غذایی) بخره، ولی وقتی به هوش میاد یادش نمیاد چه اتفاقی توو فروشگاه افتاده. موضوع داستان این است که فروشگاه ها، برای بسته های بنتو، بعد از یه مدتی، یه کد تخفیف می چسبونن. گروهی از مردم هستن که فقط همین بنتوهای دارای تخفیف رو می خوان. و سر رسیدن به این بسته ها، با هم جنگ می کنن. گروه های بسیار زیادی تشکیل شده، گروه گرگ ها، گروه خوک ها، سگ ها، گرازها. اینا هر کدوم با هم درگیر میشن. ولی اگه قرار باشه که گرگ ها مقابل خوک ها مبارزه کنن، همه ی گرگ ها با هم متحد میشن. بعد از این که خوک ها رو شکست دادن، با خودشون می جنگن تا بتونن بنتوی مورد علاقه شون رو بردارن. همه ی گروه های دیگه هم همینطور هستن. و اینجاست که ساتو جزء گروه گرگ ها میشه و داستان جنگیدن برای به دست آوردن غذای ارزن تر رو شروع می کنه … بعضی از این گرگ ها اون قدر معروف و قوی هستن که بهشون لقب هم دادن. مثلاً یه دختری است که لقبش ساحره ی یخی است، رئیس ساتو حساب میشه. دخترعموی ساتو هم لقبش زیبای برکه است. در حال حاضر به شرق و غرب تقسیم شدن مناطق. رئیس سابق گروه شرقی، لقبش پروانه موراک بوده و رئیس سابق گروه غربی، لقبش جادوگر. حالا که این دو تا رفتن کنار، جانشین های اونا روی کار اومدن. و جانشین جادوگر، ساحره ی یخی است. با توجه به این که ساتو هم داره معروف میشه، براش لقب خُل و چِل گذاشتن که وقتی فهمیده کلی شاکی شده.

شخصیت اصلی درحالی چمشاش رو باز میکنه در یه مکان ناشناسه و هیچ خاطره ای از گذشتش و اینکه چطور اینجا اومده نداره، ولی وقتی دختری ناشناس رو ملاقات میکنه متوجه میشه که داره به کشف رازی بزرگ نزدیک میشه.