انیمه‌های ژانر Adult Cast

نارومی موموسه پر انرژی که از هر ۴ زنگ هشدار (آلارم) گوشی خود خواب مانده، متوجه می شود که برای اولین روز کاری خود در دفتر جدید دیرش شده است. همانطور که به سرعت مسیر را طی می کند تا به قطار خود برسد، به خود قول می دهد که هیچ کدام همکارانش نباید از راز تاریک او مطلع شوند. راز تاریک او این است که او یک اوتاکو و فوجوشی (دختری که علاقه مند به خواندن داستان های روابط عاشقانه میان دو پسر است) است. اما نقشه او برای مخفی نگه داشتن رازش، هنگامی که دوست قدیمی خود، هیروتاکا نیفوجی، از دوران مدرسه راهنمایی را می بیند، به سرعت به هم می ریزد. با این وجود، او تلاش می کند تا با دعوت کردن هیروتاکا به نوشیدنی بعد از کار، رازش را مخفی نگه دارد. اما هنگامی که هیروتاکا از او می پرسد که آیا به کمیکت تابستانه خواهد رفت یا نه، نقشه اش به کل خراب می شود. اما از خوش شانسی او، تنها دو نفر شاهد این قضیه هستند، هاناکو کویاناگی و تارو کاباکورا، و هر دوی آنها نیز اوتاکو هستند.
مدتی بعد در همان شب، نارومی و هیروتاکا برای حرف زدن درباره مدتی که از یکدیگر دور بوده اند به جایی برای صرف نوشیدنی می روند. پس از این که نارومی از این که دوست پسر قبلی اش با او به هم زده است بخاطر این که نمیخواسته با یک فوجوشی در رابطه باشد، می نالد، هیروتاکا به او پیشنهاد می دهد که با یک اوتاکوی دیگر وارد رابطه شود. هیروتاکا پیشنهاد می دهد که نارومی با خودش وارد رابطه شود. او قول می دهد که از نارومی حمایت کند، همیشه پیش او باشد و در بازی مانسترهانتر به او کمک کند. نارومی از این پیشنهاد شگفت زده می شود و فوراً می پذیرد. این دو اوتاکو با یکدیگر وارد رابطه شده و عاشقانه عجیبشان شروع می شود.

کازویا کینوشیتا یک دانشجوی ۲۰ ساله است که دوست دختر فوق‌العاده‌ای به اسم مامی نانامی داره که براق و قشنگه. ولی یکهو دیگه دوست دختر نداره. بدون هیچ اخطار و خبر دادنی، مامی باهاش کات میکنه، و باعث میشه کازویا افسرده و دل شکسته باشه. اون که میخواد این دردو کمی هم که شده کمتر بکنه، از طریق یه برنامه‌ی مبایلی دوست دختری اجاره میکنه. پارتنرش چیزورو میزوهاراست،که با جذبه و زیبایی فوق‌العاده‌ش، موفق میشه دل کازویا رو به دست بیاره.
ولی بعد از خوندن تجربه‌ی بقیه‌ی مشتری ها با چیزورو، کازویا به این نتیجه میرسه که لبخند گرمش و شخصیت مهربونش فقط یه ظاهر بوده که با احساساتش بازی کنه و بهش امتیاز کمی میده. چیزورو که حالا عصبانیه، به کازویا میپره و اونو یه دوروی بی شرم صدا میکنه و روی واقعی خودشو نشون میده. این بحث یک طرفه وقتی کازویا مینشوه مادربزرگش افتاده، تموم میشه.

موجوداتی وجود دارند که نماینده‌ی تاریکی و شیطان بوده و در شب هرج و مرج راه می‌اندازند و هر انسان سیاه بختی که جلویشان بیفتد را میبلعند. در طرف مقابل این موجودات هلسینگ است، سازمانی که میخواهد این قدرت‌های ماوراءالطبیعی را که بشریت را تهدید میکنند، از بین ببرند. رئیس این سازمان، اینتگرا فیربروک وینگیتس هلسینگ است، که ارتش قدرتمندی را رهبری می‌کند و زندگی‌اش را صرف مبارزه با زامبی ها می‌کند.

ده سال پیش "دروازه" ظاهر شد و دنیای واقعی را با دنیای جادو و موجودات سحرآمیز متصل کرد. برای مقابله با این موجودات شرور، افراد عادی قدرت‌های فراانسانی دریافت کردند و به عنوان "هانترها" شناخته شدند. سونگ جین-وو بیست ساله یکی از این هانترهاست اما به عنوان "ضعیف‌ترین دنیا" شناخته می‌شود به خاطر نیروی ناچیزش که حتی از یک رده E هم ضعیف‌تر است. با این حال او به طور فرسایشی در دروازه‌های پایین رده شکار موجودات را انجام می‌دهد تا هزینه‌های درمان مادرش را تامین کند. اما این زندگی ناامیدکننده زمانی تغییر می‌کند که جین-وو - که خود را تنها بازمانده یک ماموریت بد افتاده می‌پندارد - سه روز بعد در بیمارستان بیدار می‌شود و متوجه یک صفحه اسرارآمیز در برابرش می‌شود. این "لاگ کواست" از جین-وو می‌خواهد یک برنامه آموزشی غیر واقعی و سخت را انجام دهد تا از مجازاتی منصفانه جلوگیری کند. در ابتدا جین-وو به خاطر سختی برنامه اکراه داشت اما زود متوجه می‌شود که این برنامه ممکن است او را به یکی از ترسناک‌ترین هانترهای جهان تبدیل کند.

با وجود تفاوت‌های فاحش در جایگاه، سه مرد یعنی جوان‌ترین مدیر ارشد بندر مافیا: Osamu Dazai و پایین‌ترین عضو: Sakonosuke Oda و مأمور اطلاعات: Ango Sakaguchi؛ در پایان روز در بار لوپین جمع می‌شوند تا استراحت کنند و از معاشرت با دوستان لذت ببرند.
یک شب ناگهان آنگو ناپدید می‌شود. تنها چیزی که از کنار هم بودن این سه نفر باقی مانده، عکسی است که در بار گرفته شده است.
با جهش به زمان حال، دازای اکنون عضوی از آژانس کارآگاهی مسلح است. اتحادیه، یک سازمان آمریکایی با استعداد، وارد ماجرا شده و مصمم است مجوز فعالیت آژانس را لغو کند. آنها اکنون باید توجه خود را بین دو گروه، اتحادیه و مافیای بندر که با وجود آنها مخالف هستند، تقسیم کنند.

داستان : «کیتاهارا ایوری» پسری است که برای شروع دوره دانشجویی خود به شهر دریایی «ایزو» می رود؛ او که از روبرو شدن با زندگی جدید خود اشتیاق فراوانی دارد به این فکر است که در فروشگاه لوازم غواصی عموی خود که به نام Grand Blue (گرند بلو) شناخته می شود مشغول به کار شود. آنجا او دریایی پر از دلخوشی را می یابد، دخترانی زیبا را به چشم می بیند و همچنین مردانی که عاشق غواصی هستند و وقت خودشان را به نوشیدن انواع نوشیدنی ها می گذرانند ملاقات می کند. حال باید دید که ایوری می تواند زندگی دانشجویی دلخواهش را در این شهر دنبال کند یا خیر؟!

وش یک تفنگدارفراری است با ۶۰ بیلیون دلار جایزه روی سرش و این کار را برایش مشکل کرده که بدون تیر اندازی به هر جایی برود. به هر شهری که می رود به خاطر تعقیب کننده ها آنجا را ویران می کند اما بطور شگفت انگیزی هیچ کس موفق به کشتنش نمی شود. Meryl و Milly دو نماینده بیمه هستند که برای پیدا کردن وش و نگهداشتن اوفرستاده شدند تا خسارت بیشتری به بار نیاورد. Meryl باور نمی کند که آنها بتوانند این تفنگدار افسانه ای را ملاقات کنند…