انیمه‌های ژانر ایسکای

پرنسس آنیسفلیا همیشه آرزو داشته که در آسمان ها پرواز کنه، با اینکه مردم قلمروش این آرزو رو یک هدف احمقانه میدونن. چیز دیگه ای که بر علیه آنیسه، اینه که اون قدرت جادویی نداره و نمیتونه از جادو استفاده کنه با اینکه اون از اشراف زادگانه. آنیس که به این راحتیا تسلیم نمیشه، از ولیعهدی انصراف میده و تمرکزش رو بر روی علوم جادویی که خودش با ترکیب کردن چیزهای مختلفی از جمله دانش زندگی گذشتش ایجاد کرده. بخاطر طبیعت آنیس، مسئولیت آینده کشور به برادر کوچکترش آلگارد داده شده. آلگارد مجبور به یک ازدواج سیاسی با یوفیلیا ماگنتا شده، آلگارد که این دختر رو به سختی میشناسه، با وقت گذروندن با یک دختر غیر اشرافی سعی در سرکشی از این ازدواج میکنه، وقتی که یوفیلیا قصد داشت که این مسئله رو به روی آلگارد بیاره، آلگارد در جمع نامزدیش رو با یوفیلیا بر هم میزنه و نامزد سابقش رو یک زورگو مینامه...

بعد از تاجگذاری لاشارا ارث که در سن ۱۲ سالگی ملکه کشور اشتوری شده, شبانه عده ای ناشناس به محل اقامت ملکه حمله میکنن و سعی در ترور اون دارن. در این بین پسری به اسم ماساکی کنشی هم جزو اون افراده که طی یک حادثه نامعلوم از دنیای خودش به این سرزمین اومده و افرادی که قصد حمله به ملکه رو داشتن با وعده دروغی این که به اون در برگشت به خونش کمک میکنند ازش خواستن تا ملکه رو بکشه. اما کنشی در آخرین لحظه وقتی جلوی لاشارا قرار میگیره پشیمون میشه و به علت تب بیهوش میشه, لاشارا از بقیه میخواد که اونو درمان کنن تا…

«یوتو سوئو» با همراهی دوست خود «میتسوکی شیمویا» برای امتحان یک افسانه قدیمی به جلوی آینه معبدی محلی می روند و قصد عکس گرفتن با آن آینه را دارند که درست در لحظه عکاسی، آنها به دنیای دیگری منتقل می شوند. حال باید در این دنیا به زندگی خود ادامه دهند؛ به قبیله گرگ که به آنها کمک کرده اند بها دهند و همچنین احترام و توجه دوشیزگانی جنگجو که با نام «اینهرجار» شناخته می شوند را بدست بیاورند.

پادشاهی جادویی کلیرود هر سال صدها قهرمان از دنیا های دیگه احضار میکنه تا در مقابل فرد تاریک و ارتش قوی پر از شیاطینش مبارزه کنه. بانازا یکی از اون قهرماناست، که از پایتخت امپراطوری پلاوما احضار شده، ولی یک چیزی این وسط اشتباهه، بانازا فقط یه تاجر معمولیه. جادو و توانایی مبارزه نداره و آمارش رقت انگیزن. بدتر از اینا، این اشتباه باعث شده که نتونه به خونه‌ش برگرده! حالا که به عنوان قهرمان ناموفق بوده و افتاده توی دنیای دیگه‌ای، توسط پادشاه ظالمی که نمیخواد ببینتش به گوشه‌ای از کشور فرستاده میشه. دیگه سرنوشت بانازا ناامید به نظر میاد، ولی وقتی این قهرمان ناموفق وقتی لول ۲ بشه یه چیت قوی به دست بیاره، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

سایتو با وجود داشتن مهارت‌های گسترده در زمینه تعمیرات، به شدت دست کم گرفته شده و دستمزد پایینی دریافت می‌کند. وقتی اعتراض می‌کند، رئیسش او را اخراج کرده و ادعا می‌کند که به راحتی قابل جایگزینی است. گویی بدشانسی او تمام‌نشدنی است، سایتو به زودی خود را در آستانه برخورد با یک کامیون در راه خانه می‌بیند.
به طرز شگفت‌آوری، سایتو نمی‌میرد؛ بلکه به جهانی دیگر منتقل می‌شود. در آنجا با گروهی متشکل از رائلزا شوالیه زن، لاپانپان پری ماه و مورلاک جادوگر آشنا می‌شود که همگی به طور تصادفی در جستجوی عضوی جدید با مجموعه مهارت‌هایی مشابه سایتو هستند. در طول زمان همراهی با آن‌ها، سایتو از تخصص خود برای کمک به اعضای گروه استفاده می‌کند و به زودی به شناختی دست می‌یابد که هرگز فکرش را نمی‌کرد.
با این حال، حضور سایتو ممکن است عاملی باشد که گروهی متنوع از افراد را از مکان‌های مختلف به هم متصل کند و به تدریج سرنوشتی را آشکار کند که می‌تواند تغییرات بزرگی در این جهان ایجاد کند.

شینا کازویای نوجوان در حین نجات دختران جوان از دست کسی که بهشون حمله کرده میمیره و متوجه میشه که توی یه دنیای شمشیر و جادو دوباره متولد شده. این رویایی هست که به حقیقت پیوسته! اون که هنوز زندگیش و تجربیاتش رو توی کره زمین به یاد داره، اکنون تحت نام کین فون سیلفورد زندگی می کنه، سومین فرزند یه اشراف زاده. اعطای حفاظت خدایان در روز تولد پانزده سالگیش براش زیادی خوب میشه چون قدرتهاش و بوست هاش بسیار قوی میشن. اون باید هویت واقعیشو مخفی کنه تا بتونه به مرتبه های بالای جامعه برسه و در عین حال باید از تاریکترین سیاهچاله ها هم به پایین بره. این ماجراجویی ایسکای برتر از زمانی شروع میشه که یه نوجون تبدیل شده به یه بچه در یه پادشاهی زیبا گیر افتاده که به وجودش نیاورده اما ممکنه که یه روز بر اون حکمرانی کنه!