انیمه‌های ژانر مثلث عشقی

تمام داستان از یک کلوپ فرهنگی خیلی عادی تو یه مدرسه خیلی عادی شروع میشه که یه اتفاق خیلی غیر عادی توش می افته. اتفاقی که باعث میشه بدن تمام اعضای کلوپ با هم عوض بدل شه.

داستان پيرامون ماجراهاي " اينوياشا" موجودي نيمه شيطاني در عصر فئودال ژاپن و " کاگومه هيگوراشي" دختري نوجوان از عصر مدرن پيش ميرود. کاگومه از طريق يک چاه که در نزديکي معبد محل زندگيشان قرار دارد وارد عصري از تاريخ ژاپن ميشود که مملو از شياطين و هيولاهايي است که همه براي قدرتمند تر شدن نياز به گوهري جادويي با عنوان " گوهر چهار روح (شيکان)" را دارند که پنجاه سال پيش ناپديد شده است. با ورود کاگومه به اين عصر مشخص ميشود که گوهر در بدن او بوده است. در اثر يک اشتباه گوهر به هزاران تکه خرد شده و در سرتاسر ژاپن پخش ميشود. کاگومه بايد با همراهي اينوياشا خرده هاي گوهر را دوباره جمع کند که در اين راه با دوستان و دشمنان مختلفي رو به رو ميشوند و ماجراهاي گوناگوني را پشت سر ميگذارند ....

ناتسوئو فوجی عاشق معلمش هینا شده. ناتسوئو که میخواد حسش رو نسبت به اون فراموش کنه با یکی از همکلاسیاش به اسم رویی که دختر عجیبیه وارد رابطه میشه. طی یک سری اتفاقات عجیب، رویی از ناتسوئو میخواد که یه لطفی در حقش کنه. برای سورپرایز ناتسوئو، مقصدشون خونه رویی ـه - و درخواستش اینه که با هم بریزن رو هم. هیچ عشقی توی این کار در کار نیست و فقط میخوان از این تجربه یچیزی یاد بگیرن.

با تصمیم قاطع برای تبدیل شدن به فردی مستقل‌تر، Yukino Yukinoshita تصمیم می‌گیرد رابطه خود را با پدر و مادرش بهتر کند؛ و اولین قدم برای رسیدن به این هدف اثبات خودباوری اوست.
با نزدیک شدن به زمان فارغ‌التحصیلی دانش‌آموزان سال سومی، Iroha Isshiki، رئیس شورای دانش‌آموزی، درخواست برگزاری جشن فارغ‌التحصیلی مشترک با «باشگاه خدمات داوطلبانه» را مطرح می‌کند. یوکینو با امید به اینکه از این فرصت برای نشان دادن استقلال خود استفاده کند، این درخواست را با اراده‌ی شخصی می‌پذیرد. اما آنچه در پیش است ممکن است مانعی سخت در مسیر او باشد.
مجموعه‌ی انیمه حول محور جشن فارغ‌التحصیلی می‌چرخد. در همین زمان، فرصتی برای اعضای باشگاه خدمات داوطلبانه برای درک بیشتر یکدیگر پیش آمده. به این ترتیب، زندگی دبیرستانی پرهیاهو و شیرین و تلخ هاچیمان هیکیگایا به پایان خود نزدیک می‌شود. 

کوماتسو نانا برای بدست آوردن زندگی‌ای که همیشه آرزویش را داشته، به دنبال دوست پسر خود، شوجی به توکیو میرود. کوماتسو در قطاری به مقصد توکیو، یک خواننده به اسم اوساکی نانا را ملاقات می‌کند که عضو یک گروه پانک راک به اسم "بلست" است. اوساکی هم برای رسیدن به آرزوی خود یعنی تبدیل شدن به یک خواننده‌ی حرفه‌ای، تصمیم گرفته به توکیو نقل مکان کند. این دو هم‌اسم که شاید به اتفاق سرنوشت در یک آپارتمان زندگی می‌کنند، همدیگر را در زندگی عاشقانه و شغلی خود حمایت می‌کنند.

موگی آوایا و هانابی یاسوروکا 17 ساله به نظر یک زوج ایده آل میان. اونا هر دو خیلی محبوب هستن و به نظر میاد خیلی به هم میان. ولی بقیه از راز عمیقی که اونا دارن خبر ندارن. هر دوی اونا علاقه‌ی شدیدی به شخص دیگه‌ای دارن و فقط با هم می‌رن سر قرار تا تنهاییشون رو تسکین بدن. موگی عاشق آکانه میناگاوا هست، معلم جوونی که قبلا معلم سرخونه‌ی اون بود. هانابی هم عاشق یک معلم جوونه، مردی که از زمان بچگیش دوست خانوادگیشون بوده و با هم رفت و آمد داشتن. این دو نفر در همدیگه جایی رو برای غصه خوردن برای کسایی که نمی‌تونن داشته باشن پیدا کردن و با هم رابطه‌‌ی فیزیکی که نتیجه‌ی تنهاییشون هست برقرار می‌کنن. یعنی اوضاع همیشه همینطور می‌مونه؟

کیتا آمانو دانش‌آموز دبیرستانی معمولی است که زندگی عادی دارد. با این حال، یک روز او با بامزه ‌ترین دختر مدرسه برخوردی غیرمنتظره دارد که باعث می‌شود آرزو کند کاش می شد بدون هیچ ردی ناپدید شود! 
آن دختر همان کارن تندو، دانش‌آموز نمونه‌ای است که به عنوان آیدل مدرسه شناخته می‌شود. او متوجه می‌شود که آمانو یک گیمر است و این اتفاق اشتیاقی عمیق برای جذب او به کلوپ گیم ایجاد می‌کند. آمانو با رفتن به کلوپ، مجبور است طوری بازی کند که تابحال هیچ علاقه ای به این روش نداشته است!
علاقه‌ی تندو به آمانو، شروع به برهم زدن زندگی یکنواخت او می‌کند و آن را با خود جوش بودن، دستپاچگی و کمی شلوغ بازی پر می‌کند. در نتیجه هر روز برای آمانو به یک مبارزه خنده دار برای حفظ سلامت عقلش تبدیل می‌شود، در حالی که او سعی می‌کند با این تغییرات غیرمنتظره و دیوانه‌ وار سازگار شود.

” چیهیرو فورویا ” دانش آموز یه دبیرستان پسرانه است که علاقه ی شدیدی به زامبی ها داره ، اون هر چیزی که مربوط به زامبی ها باشه رو جمع میکنه ، بازی های کامپیوتری ، فیلم ، مانگا ، حتی آرزوش اینه که یه زامبی دختر رو بوس بکنه . بعد از اینکه گربه ی مورد علاقه اش ” بابو ” بر اثر تصادفی میمیره ، اون سعی می کنه با استفاده از یه کتاب دست نویس قدیمی که طرز تهیه ی یه معجون احیا کننده رو نوشته ، گربه ی مرده اش رو به زندگی برگردونه . در همین منوال اون با دختری به نام ” رئا سانکا ” برخورد میکنه که از خونش فرار کرده .