انیمه‌های ژانر رازآلود

بعد از احیای کیس شات، خون‌آشام افسانه ای؛ آراراگی و خدمتکارش به خون‌آشام تبدیل شده‌اند. کیس شات مطمئن است، که می‌تواند او را دوباره به انسان تبدیل کند؛ اما تنها زمانی که قدرت کامل خود را بدست آورده باشد. 
آراراگی، سه شکارچی خون آشامی که کیس شات را شکست داده بودند؛ نابود کرده؛ و به او برای بازگرداندن قدرت کامل کمک می‌کند. آراراگی به چیزی که تمام این مدت برای آن جنگیده بود، دست یافته است. اما باید این سوال را پرسید؛ که آیا این واقعاً همان چیزی است، که آراراگی بدنبال آن بود؟ زمانی که این خون آشام نامیرا، به کل قدرت خود دست پیدا کند؛ چه کارهایی با آن انجام می‌دهد؟ چه راهی برای متوقف کردن او وجود خواهد داشت؟
حقایقی وجود دارد که آراراگی به آن ها دقت نمی‌کند. مثلاً؛ یک خون آشام تازه وارد مثل او، چگونه از پس 3 دشمن اصلی کیس شات بر آمده؟ 
او به آخر خط صاف داستان خود رسیده؛ و باید تصمیم خود را بگیرد. تمامی این سؤالات و تصمیمات آراراگی به هم گره خورده اند.

یک شب پاییزی در پشت معبد شیموگامو در یک غرفه رامن مرموز، یک دانشجوی سال سوم تنها، با یک مردی با سر بادمجانی برخورد می‌کند که خود را خدای ازدواج می‌نامد. ملاقات با این مرد باعث می‌شود که دانشجو به گذشته‌اش در دو سال گذشته در دانشگاه فکر کند - دو سالی که به شکل تلخی سپری شده است. تلاش برای جدایی از جفت‌ها در دانشگاه با تنها دوستش،  اوزو، یک پسر غول‌آسا که به نظر می‌رسد تنها هدفش بیشتر کردن دردسر های زندگی‌اش است. این دانشجو تصمیم میگیرد به نحو احسنت از باقی مانده دوران دانشگاهش، استفاده‌ی تمام کند و سعی می‌کند که با سال پایینی عجیب و غیر اجتماعی اما مهربانش، اکاشی، دوست شود، اما در این کار هم ناموفق عمل کرده، و به این فکر می‌افتد که چرا زندگی دانشگاهی خود را به شکل متفاوتی سپری نکرده‌است. با این حال، به محض اینکه این فکر از ذهنش عبور می‌کند، او به سرعت از طریق زمان و فضا به ابتدای سال‌های دانشگاهی خود پرتاب می‌شود و فرصت دیگری برای زندگی‌اش داده می‌شود.
شگفت‌انگیز، هنرمندانه و حیرت‌انگیز، «یوجوهان شینوا تایکه» ماجراجویی‌های یک جوان را که در سفری به دنبال یافتن دوستان، پیدا کردن عشق و تجربه زندگی رنگارنگ دانشگاهی است روایت می‌کند که همیشه رویای آن را داشته است.

بعد از ظهر 25ام ماه مارس، آراراگی کویومی از همکلاسیش ،هانه کاوا سوباسا، در مورد یه خون آشام توی شهر چیزایی می شنوه. همون شب اتفاقی می افته که آراراگی با اون خون آشام روبرو میشه. تمام ماجراهای سری مونوگاتاری از اینجا شروع میشه...

در اواخر قرن نوزدهم، امپراتوری بریتانیا به قدرتی جهانی تبدیل شده بود. به سبب طبقه بندی سختگیرانه اجتماعی، شهروندان معمولی احتمال کمی دارن که با موفقیت به جایگاه های بالا دست یابند، جایی که اشرافیت نفرت‌انگیز بر همه چیز حاکم است. ویلیام جیمز موریاتی دومین پسر خاندان موریاتی، پروفسور ریاضی جوانی است که از بچگی هوش و استعداد خوبی رو از خود به نمایش گذاشته است. او به همراه برادرانش آلبرت و لوییس، زندگی اشرافی معمولی دارد. ویلیام خارج از مدرسه به عنوان یک مشاور خصوصی که مایل به حل مشکات افراد هست به خوبی شناخته شده است. اگرچه رفتار آرام او این حقیقت را که او رییس گروهی است که در پی آرمان های خود (دنیایی جدید ساخته شده از خاکستر های دنیای قدیم)آماده‌ی به بار آوردن خسارتی بزرگ است رو اشتباه جلوه میدهد. یووکوکو نو موریاتی معنای تازه‌ای را به اثر اصیل آرتور کونان دویل با قرار دادن کانون توجه بر شخصیت منفی داستان و اینکه او چگونه به تنها و اولین« مشاور جنایی» تبدیل شد، می‎دهد.

یک کاراگاه با دارایی‌های استثنایی، دایسوکه کانبه، به پایگاه جنایات مدرن ابلاغ شده است، جایی که تنها افرادی که برای کلانتری شهر دردسر ساخته‌اند فرستاده می‌شوند. در آنجا، دایسوکه همکار هارو کاتو می‌شود. هارو از روش‌های اصولی دایسوکه سرخورده می‌شود و بر این باور است که همه چیز به پول نیست. معماها چالش برانگیزی در مقابل این دو کاراگاه قرار می‌گیرند و آنها برای حل آن باید با یکدیگر همکاری کنند.