داستان از جایی شروع می شود که کومیکو اومائه ، یک دختر که در راهنمایی عضو گروه نوازندگان ساز های بادی بوده ، در دبیرستان به عنوان یک سال اولی از گروه نوازندگان ساز های بادی دیدن می کند . همکلاسی های او یعنی هازوکی و سَفایر تصمیم میگیرند عضو این گروه بشوند اما کومیکو در آنجا یکی از سال بالایی های خود یعنی رینا را می بند و مردد می شود. او یاد یک حادثه که در راهنمایی با رینا در گروه برایش اتفاق افتاده بود می افتد…

پس از موفقیت در دور مقدماتی رقابت منطقه ای کانزای، اعضای گروه کنسرت دبیرستان کیتاوجی، خود را برای اجرای بعدی متمرکز می‌کنند. با استفاده حداکثری از تعطیلات تابستانی خود، گروه در اردویی شرکت می‌کند که در آنجا توسط مشاور گروه خود، نوبورو تاکی و دوستانش که به عنوان نوازندگان حرفه‌ای زندگی می‌کنند، آموزش می‌بینند.
کومیکو اومائه و دوستانش همچنان مصمم به کسب طلا در رقابت کانزای هستند، اما زمانی که دانشجویی که زمانی گروه را ترک کرده است، علاقه‌مند به بازگشت می‌شود و خاطرات ناخوشایندی را برای اعضای سال دوم ایجاد می‌کند، مشکل ایجاد می‌شود. کومیکو همچنین در مورد گذشته شگفت‌انگیز معلم خود و انگیزه پشت تمایل او برای مدیریت گروه به سمت پیروزی می‌آموزد. رسیدن به مسابقات ملی مستلزم کار سخت خواهد بود و اعتقاد سرسختانه در تعهد هر دانشجو به گروه آزمایش خواهد شد.

جوشیراکو مکالمات بین 5 دختر داستانگوی راکوگو درباره اتفاقات عجیبی که هر روز برای آن ها می افتد می شنید. صحبت های ظنز آن ها هر موضوعی داشت، از مشاهده ی بی هدف زندگی هر روزه، تا سیاست، مانگا، و... .هر دختر چیز تازه ای برای اضافه کردن به بحث داشت، و هیچوقت بحث از جایی که شروع شده بود خاتمه نمی یافت. هر کدام از دخترهای راکوگو شخصیت منحصر به خودش را داشت، ماریی بوراتی پرانرژی و ناپخته، کیگورومی هاروکیتی زیبا، تتورا بوهاتی ذاتا خوش شانس و بی خیال، گانکیو کوروبیوتی خونسرد و خشن؛ و کوکورو آنراکوتی بدبین و ناپایدار. این دخترها- و دوست مرموزشان با ماسک کشتی – مشاهداتشان را برای بیننده های تئاتر در راکوگو یا محل های معروف اطراف توکیو تعریف می کنند.