انیمه‌های ژانر هنر های نمایشی

با ورود نسل جدیدی از دختران با استعداد، سال پرنشاط دیگری در «آکادمی موسیقی سیشو» آغاز می‌شود. فارغ‌التحصیلان کلاس 99 در حال آماده‌شدن برای اجرای نمایش موردانتظار «استارلایت» هستند، داستانی تلخ و شیرین درباره جدایی دو دختر. به نظر می‌رسد همه دانشجویان دپارتمان آموزش بازیگری، آینده‌ی پس از فارغ‌التحصیلی خود را مشخص کرده‌اند، همه به جز «کارن آیجو». «کارن» که به قول خود مبنی بر اجرای نمایشی با «هیکاری کاگورا»، دوست جاه‌طلب دوران کودکی‌اش عمل کرد، برای یافتن هدف خود تلاش می‌کند. چیزی که فراتر از قول آن‌هاست، برای «کارن» یک راز است، زیرا «هیکاری» فردی بود که اشتیاق او را برای اجرای بازیگرای حفظ می‌کرد. اکنون «کارن» به تنهایی باید با واقعیت حرفه‌ و صحنه روبرو شود و راه خود را به سوی آینده بیابد، شاید آینده‌ای که در آن او نقش اصلی یک نمایش را ایفا می‌کند... 

سال تحصیلی جدید برای یوتا هوشیتانی و اعضای تیم اوتوری در آکادمی آیاناگی آغاز شده است. با نزدیک شدن به اجرای سالانه فارغ التحصیلی مدرسه با عنوان «سایه و نور»، دانشجویان سال دوم رشته موسیقی موظف به شرکت در این نمایش به عنوان بخشی از برنامه درسی خود هستند. از میان 25 دانشجوی این بخش، پنج نفر نقش آموزشی دریافت کرده و به عنوان بازیگر در کنار دانشجویان سال آخر به طور فعال در برنامه شرکت خواهند کرد.
کسب یکی از این موقعیت‌های مورد نظر نه تنها جایگاه علمی دانشجو را در این بخش ارتقا می‌دهد، بلکه او را برای قرار گرفتن در شورای نخبه کائو نیز آماده می‌کند. در حالی که همه دانشجویان این بخش برای کسب یکی از پنج نقش آموزشی تلاش می‌کنند، ریکو آگه از تیم یوزوریها عملاً پیشرو نقش سایه الکسیس است. آگه با الگو قرار دادن اجرای یک فارغ التحصیل آکادمی آیاناگی در نقش الکسیس، بیشتر عمر خود را صرف تکمیل این نقش با امید انتخاب شدن برای نمایش کرده است.
برعکس، کمبود تجربه هوشیتانی در دنیای نمایش، او را برای هر یک از نقش‌های این تولید در موقعیت بسیار نامطلوبی قرار می‌دهد. با آموزش تخصصی از سوی «بزرگان» (اعضای سابق شورای کائو و فارغ‌التحصیلان آکادمی آیاناگی) دانشجویان سال دوم تمام تلاش خود را می‌کنند تا به سوی ستارگان و فراتر از آن حرکت کنند.

پنج سال پیش، اتفاق عجیبی که با عنوان ناپدیدی همزمان جهانی شهری شناخته میشد، در ایکه بوکورو باعث ناپدید شدن اکثر جمعیت در طی یک شب شد. به دنبال این فاجعه، ساکنان خود را در اوضاع بی‌نظمی و ناهنجاری های الکترومغناطیسی غیر قابل توضیح پیدا کردند که آن ها را شفق‌های قطبی نامیدند.
دانش اموز دبیرستانی، سریا مورینو در کنسرت زنده‌ی آیدول، ایزومی هینازاکی که نمایشی برای احیای ایکه بوکورو اجرا می‌کرد، الهام می‌گیرد که به آیدول تبدیل شود. کمی بعد، توسط زن جوانی به اسم کائورو ساکاکیبارا، جذب میشود، که معلوم میشود کارگردان گروه آلیس در تئاتر است، گروهی که ایزومی قبلا عضو آن بوده.

در قرن بیستم، جهان در حال تجربه یک انقلاب در عرصه‌ی تئاتر موزیکال است: بازیگران برتر که به عنوان «ستاره‌های دای» شناخته می‌شوند، با بازی و آواز شگفت‌انگیز خود تماشاگران را مسحور خود می‌کنند و بزرگترین بازیگران، عنوان «ستاره دای جهانی» را کسب می‌کنند. در این میان «کوکونا اوتوری» یک جوان بی‌تجربه است که آرزو دارد به عنوان یک «ستاره دای جهانی» شناخته شود. پس از چندین شکست، او در نهایت فرصت دیگری برای تست بازیگری «سیریوس»، گروه تئاتر مشهور جهان پیدا می‌کند. «کوکونا» با الهام از بهترین دوستش «شیزوکا»، اولین قدم‌ها را به سمت هدفش برمی‌دارد و سخت تلاش می‌کند تا مهارت‌های بازیگری خود را بهبود بخشد؛ با این حال دنیای تئاتر موزیکال به شدت رقابتی است، چراکه بسیاری از دختران دیگر نیز به دنبال کسب کانون توجه هستند، از جمله «کاترینا گریبل»، یک بازیگر بااستعداد از آلمان...