Nyan Koi! "جونپي کوساکا" دانش آموز سال دوم بيرستان است که از گربه ها متنفر است و به آنها حساسيت دارد. خيلي جالب است که دختر هم مدرسه اي اش را دوست دارد،"کائده ميزونو" دختري که عاشق گربه هاست. يک روز، در حالي که از مدرسه به خانه ميرود، "جونپي" يک قوطي خالي رو پرت ميکند و متاسفانه با نکو-جيزو-ساما ي محلي( خداي نگهبان گربه ها) ملاقات ميکند. او ميفهمد که حالا ميتواند زبان گربه ها را بفهمد، حتي گربه ي بد اخلاق خانواده ي خودش، نياموسوس. هرچند، اگر او آرزوي صد گربه رو بر آورده نکند، خودش به گربه تبديل ميشود.

«لیزا لونا» یک محقق ارشد است که به محض دیدن زمین از درون کشتی «امپراتوری آزاتوس»، قصد دارد هر‌گونه حیاتی را بر روی این سیاره به شکل فوری از بین ببرد. در حین بررسی سیاره زمین، «لیزا» متوجه می‌شود که تمدن بشری در مقایسه با سایر اشکال حیات با سرعتی رقت‌انگیز تکامل یافته است. در نتیجه «لیزا» راهی سطح سیاره می‌شود تا به درستی ساکنان آن را بررسی و درک کند. محقق قصه‌ی ما هنوز متقاعد نشده است که ممکن است چیز سودمندی بر روی این سیاره وجود داشته باشد، اما نظرش زمانی عوض می‌شود که وارد کافه گربه می‌شود تا فرهنگ غذایی مردمان زمین را بچشد: در این هنگام او با موجوداتی بسیار شیرین و بامزه به نام «گربه» ملاقات می‌کنند که تمام تفکرات قبلی او را، با عشقی بی‌اندازه به موجوداتِ روی زمین جایگزین می‌کند...