انیمه‌های ژانر ورزش های تیمی

کوبایاکاوا سنا .. پسری هست که همیشه از طرف قلدرهای مدرسه اذیت شده .. تا مدرسه ابتدایی .. اون همیشه سعی میکرده سریع بدوه .. حالا در دبیرستان به طور تصادفی هیروما و کوریتا به دنبال یه دونده با سرعت میگردن برای تیم فوتبال امریکایی .. و میخوان سنا رو بذارن تو تیم .. برای پنهان کردن ستاره جدید تیم از چشم باقی دانش اموزان .. هیروما صورت سنا رو با یک کاور شیشه دودی پنهان میکنه و اسم اون رو میذاره Eyeshield 21

اکنون، رقابت شدید بین کلاغ های کاراسونو و گربه های نکوما با رویارویی این دو تیم قدرتمند در مسابقات ‏ملی دبیرستانی به اوج خود می رسد. فیلم با فلش بک هایی که روابط شخصیت ها را نشان می دهد، زمینه را ‏برای یک رویارویی حماسی فراهم می کند تا مشخص شود که کدام تیم به ارتفاعات جدید صعود می کند. ‏ داستان فیلم بررسی می کند که چه چیزی این ورزشکاران را به میدان می آورد و آنها را با وجود فشارها به ادامه ‏وا می دارد. هیناتا تحت تأثیر اشتیاق و انرژی بی حد و حصر خود، با اراده و تلاش محض گام های خود را با ملی ‏پوشان همگام کرده است. اما رویارویی با دوستش کنما با وجود چنین خطرات بالایی تردیدهای جدیدی را به ‏همراه دارد. کنما که محتاط تر است، خود را به طور فزاینده ای جذب روحیه رقابتی هیناتا می بیند، حتی اگر ‏حس والیبال به طور طبیعی در او به وجود نیاید. ‏

در یک شب طوفانی دو پسر با هم رو به رو شدند ، تسوکوشی که توی هیچ چیزی هیچ استعدادی نداره و جین که یک نابغه فوتباله ، اون شب بود که جین دست تسوکوشی رو می گیره و به جهان فوتبال می کشونه تا بالا ببره

پس از مسابقات کشوری تیم بیسبال دبیرستان سِیدو با نزدیک شدن به فصل پاییز، دچار شک و تردید شده اند. در تلاش برای ساختن تیمی قدرتمندتر که با کاپیتان جدیدشان سازگار باشد، چهره‌های جدید برای اولین بار به ترکیب اصلی اضافه می‌شوند. باخت‌های قبلی ذهن بازیکنان باتجربه را سنگین کرده ، زیرا آنها به تمرینات سخت خود ادامه می‌دهند و برای سخت‌ترین فصل خود تا به امروز آماده می‌شوند. حریفان جدید و قدیم در مسیر صعود سِیدو به قله، مدام سد راهشان می شوند.
فرویا و اِیجون حالا بیشتر از هر زمان دیگری نیاز دارند تا با تمام مهارت و قدرت خود برای رساندن تیمشان به پیروزی مصمم باشند. و یکی از این پرتاب‌کننده‌های جوان ممکن است سرانجام عنوان محبوب «بهترین پرتاب‌کننده سِیدو» را نصیب خود کند.

تیم والیبال دبیرستان نکوما عضو جدیدی جذب میکند: نیمه ژاپنی، نیمه روسی، لیو هایبا. اگرچه ایس خودخوانده از قد و قامت بالایی برخوردار است، اما فاقد توانایی‌های اساسی والیبال است. این باعث می‌شود پاسور تیم، کنما کوزومه، هنگام تطبیق با اون اوقات سختی رو سپری کنه. در کمال تعجب همه، مربی نکوما پیشنهاد میدهد که لیو در مسابقه تمرینی با دبیرستان کونیهیرا سنیور بازی کند، و برای کنما چاره‌ای جز همکاری با بازیکن بلند قامت باقی نمی‌گذارد.آیا کنما میتواند از پس این چالش جدید برآید؟

«کو کیتامورا» تنها فرزند صاحب مغازه ورزشی است، اما هرگز علاقه‌ای به بازی بیسبال از خود نشان نمی‌دهد؛ با این حال او مهارتی مثال‌زدنی در پرتاب توپ از خود نشان می‌دهد. با این حال نوجوانی دیگر به نام «اوبا تسوکیشما» عاشق بازی بیسبال است و یک بازیکن ستاره به شمار می‌رود. با وجود اینکه خانواده‌های «کو» و «اوبا» با یکدیگر شریک تجاری هستند، اما این دو نوجوان همیشه با یکدیگر مشکل دارند و در اولین فرصت به دنبال تخریب یکدیگر می‌گردند. با این حال آیا اشتراک آن‌ها در علاقه و مهارت در بازی بیسبال، باعث می‌شود که این مشکلات را کنار بگذارند و برای رسیدن به یک هدف بزرگ‌تر تلاش کنند؟

«کنجی گیون» یک دانش‌آموز کوتاه‌قد اما پر‌جنب‌و‌جوش در دبیرستان «کاناگاوا» است. درست پس از مراسم افتتاحیه‌ی مدرسه، او با «سومیاکی ایواشیمیزو» که دانش‌آموزی قد‌بلند اما ترسو به شمار می‌رود آشنا می‌شود و هردوی آن‌ها برای تماشای مسابقه راگبی دعوت می‌شوند. وقتی «گیون» مسابقه را تماشا می‌کند، متوجه می‌شود که با وجود امتیازاتی که مردان بزرگ و قدبلند در این مسابقه دارند، اما موقعیت‌هایی هم برای افرادی با هر شکل و اندازه وجود دارد. در نتیجه او بلافاصله متقاعد می‌شود که ورزشی را پیدا کرده که می‌تواند علی‌رغم قد کوتاهش، در آن برتری داشته باشد؛ در نتیجه او در تیم راگبی دبیرستان ثبت نام می‌کند. اگرچه «ایواشیمیزو» در امتحان ورودی رد می‌شود، «گیون» نمی‌تواند بهانه‌های «ایواشیمیزو» را بپذیرد و او را دوباره به راگبی می‌کشاند. تمرین آن‌ها شدیدتر از قبل می‌شود، چراکه قصد دارند قهرمان «هانازونو»، مسابقات ملی راگبی دبیرستان شوند!

در والیبال ساحلی، جایی برای تک روی وجود ندارد. برای پیروزی هر بازیکن باید شریک بی جایگزین خود را پیدا کند تا بتواند در زمین بازی به او اعتماد کند. دست کم این چیزی است که هاروکای اوزورا در اولین روز اقامتش در اوکیناوا پس از نقل مکان به خانه مادربزرگ و پسرعمویش کاناتا هیگا یاد می‌گیرد.
در حین گردش در ساحل نزدیک، هاروکا به گروهی از دختران که در حال تمرین والیبال ساحلی هستند برمی‌خورد و سریعاً دعوت می‌شود تا به آن‌ها بپیوندد. این بازی دوستانه ناگهان با نزدیک شدن کاناتا به زمین به یک مسابقه تبدیل می‌شود. اگرچه این دو با شکست سنگینی روبرو می‌شوند، اما هاروکا سرانجام دلیل رفتار آرام پسرعمویش را درک می‌کند.
کاناتا و نارومی زمانی یک زوج والیبال ساحلی استثنایی بودند، تا اینکه کاناتا به دلیل قد کوتاه خود که مشکلاتی برای نارومی ایجاد می‌کرد، از والیبال کناره گیری کرد. حالا با نزدیک شدن مسابقات جوانان، هاروکا باید پیچیدگی‌های والیبال ساحلی رقابتی را بیاموزد و به کاناتا کمک کند تا بر اضطراب فلج کننده خود نسبت به ورزشی که زمانی آن را دوست داشت غلبه کند.