انیمه‌های ژانر درام

خلاصه انیمیشن تروپتريدها(Teropterid) هيولاهايي انسان نما هستند که تنها با نوشيدن خون انسان زندگي مي کنند. خوشبختانه گروه هايي وجود دارند که خود را وقف کشتن آنها کرده اند. دختر مرموزي به نام سايا بهترين شکارچي تروپتريد است و او براي انجام ماموريت به پايگاهي آمريکايي فرستاده مي شود

سال 320 میلادی‌ست و پادشاهی ایران با امپراتوری همسایه خود یعنی «لوسیتانیا» در حال جنگ است. «ارسلان» شاهزاده جوانی‌ست که گرچه از بسیاری جهات با پدرش متفاوت است، اما برای اولین بار قصد دارد شجاعت خود را در میدان جنگ ثابت کند. با این حال هنگامی که به شاه (پدر «ارسلان») توسط یکی از مورد اعتمادترین مقامات خود خیانت می‌شود، ارتش ایران از بین می‌رود و اکباتان (پایخت حکومت پارس) تحت محاصره دشمن قرار می‌گیرد. در حالی که ارتش از هم پاشیده و لوسیتانیایی‌ها به دنبال قتل ارسلان هستند، او مجبور به فرار می‌شود. با این حال یک فرمانده‌ی قابل‌اعتماد به نام «داریون» به کمک شاهزاده جوان می‌آید و آن‌ها به زودی راهی سفری می‌شود تا متحدانی را پیدا کنند که به او کمک کند سلطنتش بر سرزمین ایران را پس بگیرد...

داستان برزرک (جنون از سر خشم)، گاتس را در نقش "شمشیرزن سیاه" دنبال می کند. (ظاهری که در قسمت اول مجموعه تلویزیونی در سال 1997 و همچنین در صحنه پایانی فیلم گلدن آرک دیده شد). گاتس زمانی یک مزدور سرگردان بوده که توسط گروه مزدور معروف به گروه هاکس (تاکا نو دان) دستگیر شده و تا قبل از آنکه رهبر آنها، گریفیت، پیروان خود را قربانی کند تا یکی از دستان خدا شود و رویایش برای حکومت را ادامه دهد، در کنار آنها جنگیده است. تنها گاتس و معشوقش کاسکا (که سلامتی عقل و حافظه خود را از وحشتی که چشیده و تحمل کرده از دست داده) از مراسم "کسوف" فرار کردند اما با این حال، آنها با علائمی که شیاطین، ارواح ناآرام و سایر موجودات مشابه را به خود جذب می کنند، داغ شده‌اند.

سرانجام شیرایوکی و زن ویستالیا احساسات عاشقانه خود را به هم ابراز کردند و زندگی روزمره خود را از سر گرفتند. شیرایوکی همچنان به عنوان کارآموز گیاه‌شناس در دربار سلطنتی کلارینس فعالیت می‌کند و زن نیز وظایف خود را در کنار دستیارانش دنبال می‌کند. با این حال، روال زندگی آن‌ها با دریافت دعوت‌نامه‌ای از سوی شاهزاده راجی شهازرد، شاهزاده‌ی تانبارون، توسط ایزانا، ولیعهد و برادر بزرگ‌تر زن، برهم می‌خورد.
شیرایوکی، گیاه‌شناس جوان، به دستور دربار، باید به مدت هفت روز به تانبارون سفر کند تا با شاهزاده‌ای که سابقاً خودخواه و متکبر بود و زمانی از او خواسته بود تا صیغه او شود، دوستی جدیدی برقرار کند. در طول این سفر، شیرایوکی بار دیگر با مشکل مواجه می‌شود، چرا که او مورد تعقیب پسری مرموز به نام کازوکی قرار می‌گیرد، کسی که او هرگز او را ندیده است.

با اینکه می داند جانش به خطر می افتد، کی کورونو تصمیم غیرمعمولی می‌گیرد که برای نجات یک بی‌خانمان از مرگ، روی ریل قطار بپرد. اما در این روند جان خود را از دست می‌دهد. اما زمانی که به هوش می‌آید، کی خود را در اتاقی با چندین فرد دیگر که به تازگی جان باخته‌اند و همچنین یک توپ سیاه بزرگ و مرموز می‌بیند.
در حالی که افراد داخل اتاق سعی در درک موقعیت خود دارند، توپ به طور ناگهانی باز می‌شود و انبوهی از سلاح‌ها و لباس‌های سیاه عجیب و غریب را نشان می‌دهد. سپس توپ به همه دستور می‌دهد که یک بیگانه را شکار کنند و آن‌ها را به مکان نامعلومی تلپورت می‌کند. کورونو از همه جا می خبر، با دوست دوران کودکی‌اش، ماسارو کاتو و یک زن ناآشنا تیم می‌شود و این گروه سه نفره محیط جدید خود را کاوش می‌کنند.
با این حال، به سرعت مشخص می‌شود که آنها وارد دنیایی تاریک و خطرناک شده‌اند که هر اتفاقی برایشان ممکن است بیفتد.

فصل سوم انیمه Re:Zero kara Hajimeru Isekai Seikatsu

هاشیبا کیوکا یک برنامه‌نویس بازی ۲۸ ساله‌ست. با ورشکسته شدن شرکت‌ش و در نتیجه از دست دادن شغلش، اون به شهر زادگاهی‌ش برمیگرده. با دیدن موفقیت بازی‌سازهای هم‌دوره‌‌ی خودش، در حالی که پریشانحال روی تختش دراز کشیده، متوجه میشه که از انتخاب‌های مهم زندگیش پشیمونه. وقتی که کیوکا بیدار میشه، میفهمه که ۱۰ سال به گذشته به زمانی که هنوز وارد دانشگاه نشده سفر کرده. آیا اون بالاخره میتونه همه چیز رو درست کنه؟ این داستان درباره‌ی یک شخص ناموفق‌ـه که بهش یک شانس دوباره داده شده تا رویاهاش رو دنبال کنه.