انیمه‌های ژانر درام

نانبا مستحکم ‌ترین زندان دنیاست. برای زندانی کردن مجرم‌هایی ساخته شده که آنقدر زیرک و فراری هستند؛ که هیچ زندان عادی نمی‌تواند آن‌ها را نگه دارد. چهار هم سلولیِ  اتاق 13 در این زمینه به طور خاص شهرت دارند. آن‌ها با نرخ موفقیت صد درصدی از هر زندان دیگری فرار کرده‌اند. این چهار نفر عبارتند از: جوگو متخصص قفل‌ شکنی که بیشتر عمر خود را پشت میله ‌های زندان گذرانده است. اونو قماربازی با هوش بالا؛ نیکو یک اتاکو که بدنش واکنش عجیبی به داروها نشان می‌دهد؛ و راک یک قلدر عاشق غذا. 
شیطنت‌های روزانه این چهار زندانی همواره برای سرپرست ساختمان هاجیمه سوگوروکو، دردسر ایجاد می‌کند. او با نا امیدی تلاش می‌کند مانع فرار آن‌ها از نانبا شود. این انیمه ماجراهای طنزآمیز و هیجان‌انگیز این زندانیان و نگهبانانشان را دنبال می‌کند. از سه وعده غذای مقوی در روز تا مسابقات ورزشی، زندگی در زندان نانبا در واقع آنقدرها هم بد نیست و به نوعی نزدیک‌ترین چیزی است که این چهار نفر به یک خانه دارند.

در فصل اول دیدیم که داستان مائومائو، دختر داروسازی را دنبال می کند که از زندگی آرام خود جدا می شود تا فروخته شود و به یک خدمتکار صرف در پایین ترین رتبه های قصر تبدیل می شود. علیرغم موقعیت فروتنانه خود، مائومائو به طرز ماهرانه ای دانش گسترده خود را در پزشکی پنهان می کند و سعی می کند از توجه ناخواسته جلوگیری کند. با این حال، سرنوشت او زمانی که فرزندان کوچک امپراتور شروع به رنج بردن از علائمی مرموز می کنند و زنجیره ای از حوادث را رقم می زند که او را به کشف رازهای تاریک سوق می دهد، به شدت تغییر می کند. همانطور که مائومائو معماهای پزشکی را که دربار امپراتوری را رنج می دهد حل می کند، بینش و مهارت های او بدون توجه نمی ماند و باعث می شود او به رسمیت شناخته شود و به جایگاه بانوی صیغه ای مورد علاقه امپراتور، گیوکیو، ارتقا یابد. با دانش دارویی خود، مائومائو تبدیل به یک چهره ضروری می شود و با دسیسه ها و چالش های کاخ روبرو می شود، چالش هایی که شوخ طبعی و شجاعت او را آزمایش می کنند.

داستان مانگا درباره ی یک پسر دبیرستانیِ به نام ریوتا موراکامیِ , که نمی تونه دوستِ دخترِ دوران بچگیش رو که گذاشت در یک تصادف بمیره رو فراموش کنه . اون حس می کرد که باید قولش رو برای اثبات وجود آدم فضایی ها عملی کنه و به همین خاطر به عنوان عضوی از انجمن ستاره شناسی همیشه به آسمون نگاه می کرد. یه روز دختری به نام نِکو کوروها که دقیقا شبیه دوست دوران بچگیشِ به عنوان دانش آموز انتقالی ظاهر میشه. بعداً معلوم میشه که اون قادر به استفاده از جادوِ که از یه آزمایشگاه فرار کرده.

درگیری های صد و پنجاه ساله‌ی بین دو ابرقدرت بین ستاره‌ای، اتحادیه سیاره های آزاد و امپراطوری  کهکشانی، با ظهور رهبر جدیدی به پایان میرسه. این فرد، نابغه‌ی ارتشی ایده‌آلیست، راینهارد فون لوهنگرامداست، و تاریخ شناس اف پی ای، یانگ ونلی است. در حینی که راینهارد با دوست کودکی اش، زیگفزید کیرشایس درجات امپراطوری را طی میکند، باید نه تنها در با جنگ، مبارزه کند، بلکه باید با باقی مانده های خاندان گولدن باون هم مبارزه کند تا خواهر را از کایزر آزاد کرده و انسان ها را تحت رهبری یک فرد، متحد کند. در این حین، در سمت دیگری از کهکشان، یانگ که طرفدار ایده‌آل های دموکراتیک است، باید پای اعتقاداتش بایستد و با وجود درگیری های اف پی ای، به دانش آموز خود، جولیان مینتز، نشان دهد که مستقل شدن تنها جواب نیست. این ایدئولوژی ها با هم برخورد کرده و حنگی به بار میاورند که کشته های زیادی میدهد، و در بین همه‌ی این ها دو رهبر استراتژیست باید از خود بپرسند که دلیل واقعی پشت این درگیری ها چیست.