انیمه‌های ژانر ایچی

«یو ناگامی» یک نویسنده رمان مشتاق است که هر بار در مسابقات نویسندگی شرکت می‌کند، اما هنوز موفق به کسب یک پیروزی نشده است. علی‌رغم شکست‌های مکرر، او برای تبدیل شدن به یک نویسنده بهتر ثابت قدم است. وقتی او به فهرست نویسندگان برنده در آخرین مسابقه‌ای که در آن شرکت کرد نگاه می‌کند، متوجه می‌شود که شخصی به نام «چیکای تووانو» بر رقابت مسلط است. او به زودی متوجه می‌شود که پشت نام این نام مستعار، خواهرش «سوزوکا» است، کسی که «یو» هرگز فکر نمی‌کرد یک نویسنده باشد، چه برسد به فاتح مسابقات نویسندگی! 

تایتو تازگی ها خواب آلود بنظر می آید و رویاهای از زن خون آشامی میبیند که می گوید که وجودش را به او می دهد، حتی بعضی اوقات او فکر می کند که در بیداری هم صدای او را می شنود. ولی بعد از جان سالم به در بردن از تصادفی که باید کشته میشد دنیای تایتو به شدت عوض میشه و متوجه میشود که رویا هایش بیش از چیزی که فکر میکرده واقعیت داره..

سال‌ها پیش، پادشاه اهریمنان دنیا را به وحشت انداخته بود، تا اینکه قهرمانی پیدا شد و اهریمن را به چالش کشید و درنهایت او را شکست داد و سلطنت ترسناک او را به پایان رساند. قهرمان سپس آکادمی رزوود را پدیدآورد، مدرسه‌ای که در آن کسانی که قصد قهرمان شدن دارند آموزش می‌بینند و به دفاع از دنیا کمک می‌کنند، مدرسه‌ای که فقط بهترین‌ها حق تحصیل در آن را دارند. آرنست فلمینگ، دختری که حس مسئولیت پذیری بالایی دارد و از جمله نخبگان مدرسه است و لقب «شهبانوی شعله‌ها» را به یدک می‌کشد، روزی به یک دانش‌آموز انتقالی بی‌خیال به نام «بلید» برخورد می‌کند. پسری که بنظر می‌رسد قدرت پایاپایی با او دارد و این مسئله باعث آزار آرنست می‌شود. سپس آرنست از طرف پادشاه مأمور می‌شود تا بر بلید نظارت کند و راه‌ و چاه زندگی در آکادمی را به اون نشان دهد.

مائدا کازویا ، یه دانش آموز سال دومی دبیرستانی با ادب و مهربونه که آخر تعطیلات تابستان از پدرش یه دوربین عکاسی دیجیتال تک لنزه ی انعکاسی هدیه می گیره . بعد از این ، تصمیم می گیره که توی مدرسه به عکاسی به پردازه . وقتی داره توی مدرسه عکاسی می کنه ، یه نفر از راه می رسه و بهش میگه که بیاد و به باشگاه عکاسی ملحق بشه ، باشگاهی که شاید عجیب ترین باشگاه عکاسی ممکن باشه ، و انواع و اقسام آدم های عجیب هم توی اون باشگاه دور هم جمع شدن ، کازویا ملحق شدن به باشگاه عکاسی رو قبول می کنه و …

"من هیچ علاقه ای به دختر های واقعی ندارم!" این حرف ها را اوکومورا، رئیس کلوپ مانگای مدرسه، می زند. اوکومورا یک اوتاکوی عادی مثل دیگر اوتاکو هاست، او به شدت شیفته و عاشق دختر های ۲ بعدی غیر واقعی است، به خصوص یک شخصیت مانگا به اسم لیلیل. اما سال جدید مدرسه شروع می شود، و یک دختر واقعی و سه بعدی به اسم لیلیسا که علاقه بسیار زیادی به کاسپلی کردن دارد، به کلوپ می پیوندد. لیلیسا اوکومورا را متقاعد می کند تا عکاس او شود و از او عکس برداری کند. نه تنها شخصیت مانگای مورد علاقه لیلیسا، لیلیل است، بلکه لیلیسا به گرفتن عکس های فتیشی نیز علاقه دارد! مرز میان دو بعدی و سه بعدی شروع به محو شدن می کند و این کمدی عاشقانه شروع می شود.

یک روز بارانی در آپریل. شکوفه های آلبالو توسط باران گرفتار شده و در چاله ای غوطه می خورند. دانش آموزان دبیرستانی وارد دروازه می شوند و چترهایی با رنگ های متفاوت به همراه دارند. صبح بخیر رن، یوا گفت، که لباس تنگ خیسی مقابل قفسه کفش ها پوشیده بود. وقتی رن غم او را می بیند، هومی، که خیس شده به آن ها ملحق می شود. دخترها درباره ترم جدید صحبت می کنند. دختر ها از زندگی دانش آموزی شان همچنان که فصل ها می گذرد لذت می برند.