انیمه‌های ژانر ایچی

آکادمی آشپزی توتسوکی دوره تاریکی را می گذراند. با کودتای گروه ده نخبه، آزامی ناکیری اکنون مدیر این مدرسه ی معتبر شده است. دانش آموزان اکنون باید با تصورات آزامی از "غذای لذیذ واقعی" مطابقت داشته باشند و حق خلاقیت به خرج دادن را ندارند. در غیر این صورت با اخراج روبرو خواهند شد. 
با این حال، سوما یوکیهیرا و اعضای خوابگاه ستاره قطبی از پذیرش این تغییرات خودداری می کنند. سوما و متحدانش به کمک سایر دانش آموزان سال اولی شورشی، از جمله ارینا برای مبارزه با طرفداران گروه آزامی متحد می شوند. اما مربیان فاسد و سازمان مرکزی، به شکل تهدیدآمیزی بر سر راه آنها قرار دارند. بنابراین آنها باید سخت‌تر از همیشه با هم کار کنند تا از هر توطئه پنهانی که برای اخراج آنها از مدرسه طراحی شده است، جان سالم به در ببرند...

“ایزومی” پسری دبیرستانیه که لایت ناول می نویسه. اسم خواهر کوچکتر ایزومی “ساگیری” ـه؛ ساگیری دختری منزوی و گوشه گیره که یک سال تمام از اتاق خودش خارج نشده. اون در حدی از خارج شدن از اتاقش متنفره که حتی واسه غذا خوردن هم برادرش رو مجبور می کنه که غذا رو به اتاقش بیاره. و حالا ایزومی به دنبال راهی برای بیرون کشوندن خواهر کوچولوی خودش از اتاق و از خونه می گرده. باید دید ایزومی واسه رسیدن به این هدفش دست به چه کارهایی میزنه!

طی یک اتفاق عجیب یه دعوتنامه برای رفتن به مدرسه به دست آونو سوکونه از طرف آکادمی یوکای می افته که وقتی سوکونه تصمیم به رفتن به اونجا می کنه با مدرسه ای مواجه میشه که ساخته شده برای غولها و موجودات عجیب غریبه!!!طی چندین مرحله تصمیم به ترک مدزسه میگیره ولی به دلیل ملاقات با یک دختر خوشگل از این تصمیم منصرف میشه!!!که از قضا اون دختر یکی از خطرناکترین و قویترین موجودات مدرسه یعنی یک خون آشام هست که با یک طلسم قدرت خودش رو از بین برده و با باز شدن اون گردنبند از گردنش طلسم آزاد میشه!!!

دیدن خواهر خوانده‌ توی حموم بهترین دیدار اول احتمالا نیست و باسارا توجو این موضوع رو از راه سختش متوجه میشه. وقتی پدرش دو دختر خوشگل رو به خونه میاره و اونارو به عنوان خواهر های جدیدش معرفی میکنه، چاره‌ای جز خوش آمد گویی به خواهرای جدیدش میوی سینه بزرگ و موقرمز و ماریای ریزه‌ی مو نقره‌ای نداره.
ولی وقتی این دخترای به ظاهر معمولی روی واقعی خودشون رو به عنوان شیاطین، میو که تک دختر ارباب سابق شیاطینه و ماریا که خادم ساکیباس مورد اعتمادشه، نشون میدن، باسارا هم ناچار روی واقعی خودش رو به عنوان عضو سابق قبیله‌ی قهرمانان، که دشمنان خونی شیاطینن، هست باید نشون بده. ولی باسارا که میخواد از خواهرای جدیدش محافظت کنه، تصمیم میگیره با میو عهدی ببنده و ازش محافظت بکنه.

زندگی Tomoyo Aki دانش آموزی دبیرستانی که بصورت پاره وقت کار میکند تابرای خود بلوری جمع آوری کند. با نهایت خوش شانسی، او با دختری بنام Megumi Kato دوست میشود؛ زیباترین دختری که تابحال دیده است. طبیعتا این سرآغاز، او را وارد روابط پر پیچ و خمی میکند. دوست دوران کودکی اش، Eriri Spencer Sawamura که همواره برای روابطش با MC. Kasumigaoka Utaha ارزش قائل بوده است، با استعداد ادبیاتی اش به شهرت رسیده است.

نخبگان در سراسر جهان برای حضور در شش مدرسه برتر انتخاب می شوند و در نبردهای سرگرمی به نام «فستاس» با یکدیگر دوئل می‌کنند. «آیاتو اماگیری» دانشجویی انتقالی بورسیه‌ای آکادمی معتبر «سیدوکان» است که اخیراً از کاهش عملکرد رنج می‌برد. در طی یک سری اتفاقات، او به طور تصادفی جادوگر محبوب «شعله‌های درخشان»، «جولیس-الکسیا فون ریسفلد» را نیمه‌برهنه می‌بیند! «جولیس» خشمگین می‌شود و او را به دلیل نفوذ به حریم خصوصی‌اش به یک دوئل دعوت می‌کند.  بعد از اینکه دوئل گفته‌شده توسط رئیس شورای دانش‌آموزی باطل اعلام می‌شود، «آیاتو» فاش می‌کند که هیچ علاقه‌ای به نبرد «فستاس» ندارد. در عوض، او در آکادمی ثبت نام کرده است تا محل اختفای خواهر بزرگ‌تر گم‌شده‌اش را پیدا کند. اما نقشه‌ای پیچیده، تمام این برنامه‌ها را در هم می‌ریزد و «آیاتو» خودش را در بازی‌ای پیدا می‌کند که هرگز حضور در آن را پیش‌بینی‌ نمی‌کرد...

Yuuki Rito یک پسر دبیرستانی است که تمیتواند عشق خود را به دختر رویاهایش Sairenji Haruna اعتراف کند. یک روز بعد از اینکه او از مدرسه به خانه می آید و وارد حمام میشود یک دختر بدون لباس ناگهان جلوی او ظاهر میشود. نام او Lala است و از سیاره Deviluke آمده است و او جانشین پادشاه آن سیاره است. پدرش میخواهد که او برگردد تا بتواند با یکی از خواستگارهایش ازدواج کند، اما او تصمیم میگیرد که باRito ازدواج کند تا بتواند روی زمین بماند.

بعد از اینکه رابطه رودئوس گریرات با اريس بورئاس گريرات جدی تر شد، رودئوس بسیار خوشحال شد. متأسفانه، شادی او دوام چندانی نداشت، زیرا اريس ناگهان او را رها کرد تا به سفر خودش برود. رودئوس با این تصور که اريس دیگر علاقه‌ای به او ندارد، با قلبی شکسته و افسرده به سمت قلمروهای شمالی حرکت می‌کند. 
او با هدف یافتن مادرش در این قاره وسیع، در حالی که در با یک ذهن خسته و با افکار مداوم در مورد عشق از دست رفته اش غرق است، شک می‌کند که ادامه دادن زندگی روزمره ارزش رنج کشیدن را داشته باشد. با این حال، خطرات شمال به زودی ثابت می‌کند که او نمی‌تواند با ذهنی غمگین و انگیزه زنده بماند. رودئوس در حالی که در سفری با گروه «نیزه معکوس» که به تازگی با آن‌ها آشنا شده است، با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند. تجربه‌ای که او را مجبور می‌کند سرانجام از ناامیدی‌اش خلاص شود. با هم ‌تیمی ‌های جدیدش، لذت ماجراجویی روزانه را دوباره کشف می‌کند و با هدف اصلی خود برای زندگی کردن به بهترین شکل، در فرصت دومی که به او داده شده رو به جلو می‌رود.

«آکاتسوکی کوجو» پسری دبیرستانی است که بعد از تبدیل شدن به یک یک خون‌آشام قدرتمند، باعث ایجاد هرج‌ومرجی بی‌سابقه در ژاپن می‌شود. «یوکینا» که یک شاگرد شمشیر-شمن به شمار می‌رود برای کنترل «آکاتسوکی» عازم می‌شود، اما آن‌ها اتحادی غیرمنتظره را برای دفاع از بی‌گناهان تشکیل می‌دهند...