انیمه‌های سال 1995

 سال پس از فاجعه "دومین اصابت"، جهان با خطر جدیدی روبرو می شود: موجودات غول پیکر آسمانی که فرشته نامیده می شوند، به توکیو-۳ حمله می کنند. بشر حتی با استفاده از پیشرفته ترین وسایل نظامی اش، توانایی دفاع از خود مقابل فرشتگان را ندارد. تنها امید برای رستگاری بشریت در دست NERV، یک سازمان سری است که توسط گندو ایکاری کنترل می شود. نرو ربات های بزرگ انسان گونه ای به اسم "اونگلیون" استفاده می کند تا با سلاح های فوق پیشرفته و مانع های دفاعی با فرشتگان بجنگد.
شینجی ایکاری ۱۴ ساله، که سالهاست پدرش، گندو، رهایش کرده، به توکیو-۳ بازگشته است. شینجی تنها کسی است که می تواند با اونگلیون واحد-۰۱ کار کند. او باید با وجود غم درونی اش، آسیب های روحی و روانی گذشته، و پدری که از او سوء استفاده می کند، با فرشتگان بجنگد، چرا که آینده بشر در دستان اوست.

جادوگر قدرتمند، «لینا اینورس» به سراسر جهان سفر می‌کند و گنجینه‌هایی را از راهزنانی که از مسیر او عبور میکنند می‌دزدد. آخرین قربانیان او، گروهی از دزدان تشنه انتقام در جنگلی در کمین می‌مانند. وقتی «لینا» می‌خواهد بدون زحمت مهاجمان احتمالی خود را بکوبد، «گوری گابریف» که یک شمشیرزن است، ناگهان حضور خود را اعلام می‌کند. با فرض اینکه «لینا» یک دختر پریشان است، مرد احمق و در عین حال بزرگوار برای نجات او با دزدان روبرو می‌شود. پس از شکست‌دادن آن‌ها، «گوری» تصمیم می‌گیرد «لینا» را تا شهر اطلس اسکورت کند.  «لینا» نیز اگرچه چندان مشتاق این ایده نیست، اما در نهایت پیشنهاد او را می پذیرد. با این حال، بدون اینکه متوجه شود، «لینا» یک آیتم جادویی قدرتمند در میان غنایم اخیر خود پیدا کرده است.  به این ترتیب آن‌ها ماجراجویی خود را آغاز می‌کنند، سفری که ممکن است سرنوشت جهان را مشخص کند...

در جریان بازدید از کتابخانه ملی، میاکا یوکی و یویی هونگو به یک کتاب قدیمی عجیب برمی‌خورند که نوری قرمز ساطع می‌کند و آن‌ها را به درون دنیای ناشناخته ای می‌کشد. پس از ورود، این دو با تاجران برده روبرو می‌شوند و به کمک تامهومه (مرد جوان قدرتمندی با نمادی چینی بر پیشانی) به سختی فرار می‌کنند. اما لحظه‌ای بعد، نور قرمز بازمی‌گردد و یویی را با خود می‌برد.
میاکا برای بازگشت به همراه خود، از تامهومه کمک می‌خواهد. با این حال اوضاع با مواجهه این زوج با امپراتور سرزمین هوتوهوری، تشدید می‌شود. او معتقد است که میاکا کاهنه پیش گویی شده خدای نگهبان پادشاهی، سوزاکو است. با گردآوری هفت جنگجوی آسمانی خدا، کاهنه می‌تواند سوزاکو را احضار کند و تمام آرزوهایش برآورده شود.
هوتوهوری امیدوار است که این کار کشورش را نجات دهد و از آنجا که به نظر می‌رسد این یک راه حل مناسب برای مشکلات سوزاکو نیز هست؛ او را متقاعد می‌کند که این نقش را بپذیرد. یویی در کتابخانه متوجه می‌شود که تنها برگشته است. او با بی رمقی شاهد تلاش‌های شجاعانه میاکا به عنوان قهرمان کتاب مرموز است.

رومئو برای بدست اوردن پول برای خرج دکتر پدرش، شجاعانه به عنوان جاروکشکار میکند. در راه میلان او آلفردو را میبیند، یک پسر مرموز که به مقصدش با او یکسان بود. قبل از جدا شدن اتوبوسشان، این دو پسر با هم قسم دوستی ابدی خوردند. رومئو باید سختی های کار جاروکشی را یاد میگرفت. دختر رئیس او، آنجلیتا، دختری با بیماری قلبیست که اجازه ترک کردن اتاقش را ندارد. او از رومئو درخواست میکند که آسمان آبی را برایش بیاورد.