انیمه‌های سال 1996

هنگامی که یک مستعمره فضایی استقلال خود را از فدراسیون زمین اعلام کرد، هفتمین جنگ فضایی ویرانگر، جنگی همه‌جانبه بین زمین و فضا به وجود آمد. فدراسیون با زره‌هایی متحرک به نام «گاندام» به ارتش انقلاب فضایی پاسخ داد. با این حال نیروهای انقلاب فضایی برگ برنده خود را رو کردند و صدها مستعمره فضایی را بر روی زمین انداختند که سیاره را در یک زمستان هسته‌ای هفت ساله فرو برد. فدراسیون فروپاشید، اما ارتش انقلابی فضایی پس از سقوط مستعمره نتوانست به زمین حمله کند. پانزده سال گذشت. اکنون سال 0015 است و فدراسیون جدیدی برای بازگرداندن نظم در زمین پدید آمده است. در فضا، رهبران استعماری در حال بازسازی نیروهای خود هستند. در میان پسری پانزده ساله به نام «گارود ران» به طور تصادفی یک زره قدیمی فدراسیون به نام «گاندام ایکس» را کشف می‌کند و اکنون از آن برای کمک به کشتی «کرکس فریدن» برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته استفاده می‌کند...

«تاکویا انوکی» زندگی سختی را به عنوان یک دانش‌آموز کلاس‌پنجمی سپری می‌کند: مادرش در یک تصادف رانندگی غم‌انگیز کشته می‌شود و او مجبور می‌شود که از «مینورو»، برادر نوزاد خویش مراقبت کند، زیرا پدرش ساعات بی‌پایانی مشغول شغل طاقت‌فرسایش است. او باید کودکی خود را فدا کند تا نیازهای برادر کوچکش را برآورده کند. آشپزی، نظافت، نگرانی و تلاش برای انضباط «مینورو» از جمله کارهایی است که «تاکویا» در زندگی جدید خود خواهد داشت، در حالی که همسایگان آن‌ها او را به خاطر گریه مداوم «مینورو» سرزنش می‌کنند. در همین حال، او می‌بیند که دوستانش زندگی بی‌دغدغه خود را می‌گذرانند و از اوقات فراغت خود لذت می‌برند. با اینکه چنین زندگی‌ای ممکن است هیچ نکته مثبتی نداشته باشد و حتی آزاردهنده ظاهر شود، اما «تاکویا» می‌فهمد که شاید در حال کشف معنای واقعی خانواده است...

رمی یه دختر شاد و خوش قلبه که با مادرش در یه شهر روستایی فرانسوی زندگی می کنه. یه روز پدرش بعد از یه دوره کاری دور از خانه در یه شهر دیگه، به شهر بر می گرده. پدرش به رمی می گه که اون دختر واقعیشون نیست رمی تقریبا به یه برده دار شیطانی فروخته شده. این ویتالیس، یه اجرا کننده دوره گرد هست که به رمی کمک می کنه. ویتالیس استعداد رمی توی خوانندگی رو کشف می کنه و تصمیم می گیره که اون عضو گروهش بکنه(منبع: ای ان ان).

دیگو وگا از سفر علمیش برمیگرده و میبینه که وطنش تحت دیکتاتوری ارتشه. دیگو که نمیخواد بشینه و نگاه کنه، به عنوان زورو لباس میپوشه که از مستضعفین دفاع کنه. دیگو ترسو نیست ولی نمیتونه دل عشقش، لولیتا رو به دست بیاره که به مردان اشرافی علاقه داره. دیگو به عنوان زورو میجنگه به امید این که روزی قلب لولیتا رو به دست بیاره.