انیمه‌های سال 2024

مجموعه انیمه آن زمان که به عنوان یک اسلایم تناسخ یافتم یکی از موفق ترین و تاثیرگذارترین انیمه ها در ‏ژانر محبوب ‏Isekai‏ است که به عنوان یک لایت ناول شروع شد و در نهایت به یک فرنچایز مانگا و انیمه ‏تبدیل شده است. در داستان، میکامی ساتورو، کارگر یک شرکت ژاپنی به طور تصادفی در خیابان مورد ‏اصابت ضربات چاقو قرار می گیرد و می میرد تا در دنیایی فانتزی تناسخ پیدا کند. با این حال، ساتورو به ‏عنوان یک جنگجوی قدرتمند حیات مجدد نمی یابد، بلکه به عنوان پست ترین هیولا، یک اسلایم، متولد ‏شده است. او با استفاده از نام ریمورو تمپست و از طریق ترکیبی از حیله گری انسانی و توانایی های ‏طبیعی که با آن دوباره متولد شده است، قهرمان موفق داستان می شود به یکی از قدرتمندترین هیولاهای ‏جهان یعنی یک ارباب شیطانی تبدیل می شود و یک پادشاهی مرفه به نام تمپست بسازد. جایی که ‏هیولاها و نژادهای دیگر می توانند در صلح با هم زندگی کنند. فصل 2 انیمه تنسورا با حضور ریمورو در ‏جلسه اربابان شیطانی، معروف به والپورگیس، به پایان رسید، همه اینها در حالی اتفاق افتاد که با دمون لرد ‏کلیمن، که مدتی طولانی دنبال ریمورو بود، درگیر شد. کلایمن سعی کرد یکی دیگر از اربابان شیطانی به نام ‏میلیم را برای مبارزه با ریمورو تحت کنترل درآورد، اما علاقه میلیم به ریمورو پیروز شد. پس از آن کلایمن ‏توانست از طریق بیداری به سطح بالاتری از قدرت برسد و کلایمن و ریمورو مستقیماً با هم درگیر شدند تا ‏اینکه سرانجام ریمورو به برتری رسید.‏

باهوش، مرتب و شدیدا جذاب، آلیسا میخایلوفنا کوجو دختری نیمه ژاپنی - نیمه روسی است که تمام هم مدرسه‌ای هایش او را می‌تابند. با موهای بلند نقره‌ایش، چشمان آبی فریبایش و پوست سفید فوق‌العاده‌اش، در حینی که از طرف همه مورد تحسین قرار گرفته، دل پسرهای بی‌شماری را برده. با این حال، به خاطر شخصیت سردش، همه فاصله‌ی خود را از این دختر عملا بی نقص حفظ می‌کنند. یکی از تک و توک استثنائات این مسئله، بغل دستی آلیسا، ماساچیکا کوزه است. پسری نسبتا معمولی که زمانش را با انیمه دیدن و گیم های گاچا بازی کردن میگذراند. با اینکه رفتار سهل انگارانه‌ای دارد، تنها دانش آموزی است که توانسته نظر آلیسا را جلب کند. آلیسا که چندان صادق نیست، بعضی اوقات به ماساچیکا زیادی سخت میگیرد و محبتش را فقط به زبان روسی بیان میکند. حال بخش جالب اینجاست که ماساچیکا در واقع زبان روسی را بلد است، و صرفا برای تفریح خودش، وانمود میکند که متوجه نمیشود. این جفت عجیب، یه شوخی ها و شلوغ بازی های خود ادامه میدهند و به مرور رابطه‌ی آنها بیشتر عاشقانه و دلپذیرتر می‌شود. و شاید بالاخره آلیسا یاد بگیرد که چطور احساساتش را بیان کند.

فصل سوم انیمه Re:Zero kara Hajimeru Isekai Seikatsu

در فصل ششم انیمه آکادمی قهرمانی من دیدیم با روی کار آمدن شیگاراکی تومورا، ارتش آزادی بخش ‏سابق اکنون به عنوان جبهه آزادی فراطبیعی شناخته می شود. این گروه جنایتکار و سازمان‌یافته، نه تنها به ‏دلیل بزرگی و قدرت آن، بلکه به دلیل ویژگی‌های عجیب جین "دوبار" بوبایگاوارا و گیگانتوماکیای غول ‏پیکر، تهدیدی عظیم برای انجمن قهرمانی به شمار می رفت. از آن سو اطلاعات جدید از قهرمان مخفی ‏کیگو "هاکس" تاکامی تأیید می کرد که شیگارکی غیب شده و اثری از اون نیست و بنابراین انجمن قهرمان ‏تصمیم گرفت با یک حمله غافلگیرانه به مقر دشمن با استفاده از تمام دارایی های خود یورش ببرد - و آنجا ‏بود که دانش آموزان آکادمی قهرمانی ‏UA‏ خود را در میدان نبرد یافتند. یک بار دیگر. همانطور که مبارزه ‏ادامه داشت، اشرار باید دوباره جمع می شدند و برای تجدید قوا عقب می نشستند، اما قهرمانان شجاع و ‏به خصوص دکو که حال و روز چندان مساعدی نیز ندارد، مصمم هستند تا آخرین نفر آنها را ریشه کن ‏کنند.‏

هاروکا ساکورا هیچ علاقه‌ای به ضعیف‌ها ندارد - او فقط به قوی‌ترین‌ها علاقه دارد. او تازه وارد دبیرستان فورین شده است، دبیرستانی از اوباش که فقط به خاطر قدرت دعوایشان شناخته می‌شوند. قدرتی که برای محافظت از شهرشان در برابر هرکسی که بخواهد به آن صدمه بزند از آن استفاده می‌کنند. اما هاروکا علاقه‌ای به بودن قهرمان یا بخشی از هرگونه تیمی ندارد. او فقط می‌خواهد از راه دعوا کردن به بالاترین جایگاه برسد!

ویل سرفورت آرزوی این را دارد که به قول خود به دوست دوران کودکی اش عمل کند و یک ماجیا واندر شود. ماجیا واندر یکی از جادوگران بسیار قدرتمندی است که بالای برج ساحر می نشیند. با این وجود، ویل سرفورت حتی توانایی انجام ساده ترین جادو ها را هم ندارد، و تنها راه حلش مبارزه با هیولا های سیاه چاله (دانجن) برای به دست آوردن امتیاز در آموزشگاه جادویی رگاردن است. از همه این ها بدتر، پروفسور او نیز او را اذیت می کند، و باید مقابل پروفسورش توانایی های شمشیرزنی خود را نیز به چالش بکشد.

داستان از یک اودیسه پرماجرا را آغاز می شود که سرنوشت «ماکوتو» را با دنیای فانتزی مرموز در هم می آمیزد. این یک حرکت بی پروا است که قهرمان ما همان الهه ای که او را احضار کرده است را طرد می کند! به دور از تحسین ماکوتو، این حرکت جسورانه او را به چالش می کشد تا با واقعیتی خشن روبرو شود. او را به لبه پرتگاه این جهان عجیب و غریب بکشد و به این ترتیب سفر ناشناخته ماکوتو برای کشف خود آغاز می شود...

یوکی ایتوسه دانشجوی ناشنوای دانشگاهی است که دنیایش از تولد در سکوت فرو رفته است. او تمام عمرش را در همان‌جا زندگی کرده و تنها با دوست نزدیکش رین فوجیشیرو ارتباط برقرار می‌کند. یک روز در هنگام سفر با اتوبوس، با ایتسوئومی ناگی که موهای نقره‌ای دارد و چندزبانه است، دوست مشترک رین روبرو می‌شود. برخلاف بقیه، ایتسوئومی هنگامی که از ناشنوایی یوکی خبردار می‌شود، تکان نمی‌خورد؛ این مسئله و تجربیاتش در خارج از کشور یوکی را جذب و نوعی تأثیر عاطفی بر او می‌گذارد. با این آشنایی، علاقه یوکی به ایتسوئومی شکل می‌گیرد. اکنون دنیایی تازه برای یوکی و ایتسوئومی باز می‌شود که از طریق آشنا شدن با زندگی متفاوت یکدیگر رشد می‌کند.

کن اوساتو یک دانش‌آموز معمولی دبیرستان در هر معنای کلمه است -- معدل و رؤیاهای متوسط، و تمایل به نپسندیدن افراد فوق‌العاده. با این حال، وقتی با رئیس و معاون انجمن دانش‌آموزی مواجه می‌شود که هر دو محبوب و فوق‌العاده هستند، بلافاصله با آن‌ها دوست می‌شود. همه این‌ها وقتی قطع می‌شود که دوستان جدید کن به دنیای دیگری احضار می‌شوند -- و او نیز به طور اتفاقی احضار می‌شود! کن در حالی که از بازگشتن ناامید شده، تصمیم می‌گیرد ساکت در دنیای جدید بماند -- تا این‌که متوجه می‌شود استعداد جادوی شفابخشی دارد، نوعی جادوی بسیار نادر که هم به او اعتماد به نفس می‌دهد و هم توجه همه جادوگران را جلب می‌کند. با این‌حال، همه توجه‌ها خوب نیستند، چیزی که کن وقتی متوجه آن می‌شود که توسط یک جادوگر دیوانه شفابخشی دیگر مورد توجه قرار می‌گیرد...

از ابتدای بلو لاک، مشخص شد که هدف اصلی این سری، ایجاد بهترین تیم مهاجم در ژاپن بود. همه شرکت کنندگان در برنامه Blue Lock با یک سری چالش های طاقت فرسا مواجه شده اند که فردیت را به کار تیمی ترجیح می دهد. حتی شخصیت‌هایی مانند یوچی ایساگی وارد شدند، که در ابتدا بسیار بیشتر تیم‌گرا به نظر می‌رسید، اما در موقعیتی قرار گرفت که باید راه خود را تغییر می‌دادد و به دنبال توسعه نفس خود بودد تا در این فضای رقابتی شدید پایدار بماند. از یک بی کفایت در برنامه، او تبدیل به یک بازیکن آس و یک نیروی کامل در زمین شد، بازیکنی که می توانست هر حرکت حریفش را بخواند و از آنها پیشی بگیرد. سایر بازیکنان کلیدی مانند رنسوکه کونیگامی و مگورو باچیرا نیز رشد قابل توجهی را تجربه کرده اند. در جایی که ورزش کونیگامی و اراده‌اش او را در رتبه‌های بالاتر برد، سبک بازی غیرمتعارف و وحشی باچیرا اصلاح شد و او را به عضوی مهم در هر تیمی تبدیل کرد.