انیمه‌های ژانر فانتزی

هفت سال پس از شکست «ماجین بو»، زمین در آرامش است و مردم فارغ از هرگونه خطری که در کمین جهان است زندگی می‌کنند، با این حال، این صلح کوتاه‌مدت است! یک تهدید، در تاریکی کهکشان بیدار می‌شود: «بیروس»، خدای بی‌رحم نابودی...

بعد از جشن گرفتن برای پیروزی بر السامن، علائدین و دوستانش سرزمین سیندریا را ترک می کنند. در پایان نبرد، اما، زمانی می رسد که آن ها باید از هم جدا شوند. به هاکوریو و کویگیوکو دستور داده می شود تا به کشورشان- امپراطوری کُی، بازگردند. در این حین علائدین اعلام می کند که لازم است به مگنواستات برود- کشوری مرموز که توسط جادوگران اداره می شود- تا اتفاقات مرموزی را که در این قلمرو جدید رخ داده بررسی کند و هم در جادو مهارت پیدا کند. علی بابا و مورگیانا تا حدی با حرف های علائدین تشویق می شوند تا اهداف خودشان را دنبال کنند: تمرین و بازگشت به سرزمین مادری او. مگی: قلمرو جادو این دوستان را در ماجراجویی های جداگانه شان دنبال می کند، که هر کدام با چالش های خودشان مواجه می شوند. اما، خطر تازه ای تحت عنوان جنگ بزرگ نزدیک می شود...

در شهر بزرگ Orario، جایی که لژیون‌های ماجراجویان برای کاوش در " سیاه‌چال " پر از هیولا پیش هم جمع می شوند، همه چیز طبق روال گذشته پیش می‌رود. در میان آنها، Bell Cranel، پسری مضطرب اما شجاع، تنها عضو «Hestia Familia» حضور دارد. بل با کمک پشتیبان نیمه-انسانی خود (Liliruca Arde) و آهنگر کارآمد (Welf Crozzo) به لطف تلاش‌هایش در اعماق سیاه‌چال، عنوان «تازه‌کار کوچولو» را به دست آورده است. او به سرعت در لیست بهترین ماجراجوهای اوراریو شناخته شده است.

بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بی‌رحم تناسخ پیدا کرده! اما به‌نظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دوره‌ای طولانی از جنگ‌های بی‌پایان و داشتن توانایی از بین بردن انسان‌ها، المنتال‌ها و خدایان آرزوی دنیایی صلح‌آمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلح‌آمیز بود که در آن نوادگانش به‌خاطر کمبود قدرت‌های جادویی، ضعیف شده بودند.

همان طور که جهان در آستانه انقلاب صنعتی پیش می رفت ، هیولاهایی پدیدار شدن که شکست دادن آنها به نظر غیر ممکن می رسید مگر زمانی که قلبشان از بین می رفت ولی این قسمت از بدنشون با لایه ضخیمی از اهن پوشیده شده بودو دسترسی به ان به سادگی امکان پزیر نبود ، از ویژگی های دیگر این موجودات می توان به آلوده کردن بدن انسان های عادی اشاره کرد و این که نامی که مردم برای انها گذاشته بودند کابانه بود . در جزیره هینوموتو واقع در شرق دور پناهگاه انسان ها قرار گرفته بود که وسایل مورد نیاز برای انسان ها از طریق یک خط آهن فراهم میشد ، در ایستگاه آراگانه پسری به نام هایاجیرو ایکما زندگی می کرد که موفق به ساخت سلاحی برای نابود کردن هیولاها به اسم تسورانوکی زتسو شد ، در روزی که ایکما منتظر امتحان کردن سلاح خود بود با دختری به اسم مومی رو به رو شد که کارش بررسی منظقه از عدم وجود کابانه بود و وقتی دختر می بینه که ایکام از کنترل خارج شده می خواد متوقفش کنه که می بینه همه کارکنان قطار آلوده شدن و یک حمله ناگهانی از طرف کابانه ها شکل گرفته و این جاست که شانس بزرگی برای ازمایش سلاحش پیدا می کنه

همه چیز از باز شدن دروازه ای شروع میشه؛ آشوب در منطقه گینزای توکیو وقتی به اوج خودش میرسه که دروازه ای به برهه زمانی از قرن ۲۱ ام باز میشه و باز شدن این دروازه مساوی میشه با سیل سیل سرازیر شدن هیولاها به توکیو و حمله ور شدن این موجودات به مردم بیگناه شهر و ایجاد رعب و وحشتی عظیم که تا بحال بر روی زمین دیده نشده. اما این فقط هیولاها نیستند که به شهر و این منطقه یورش آوردند؛ بلکه شوالیه های قرون وسطا و موجودات فانتزی و تخیلیِ دیگه ای هم راه خودشون از این دروازه به درون شهر توکیو پیدا می کنند و دنیایی که تا این روز در آرامش به سر می برده، حالا در جنجال اتفاقی غیرقابل باور غوطه ور میشه. این جریان بعدها به نام “واقعه گینزا” اسم گذاری میشه .. دولت ژاپن در مقابل این واقعه بیکار نمی مونه، دست به عمل میزنه و برای اینکه هر چه سریع تر جلوی رخ دادن فجایع بزرگتری رو بگیره، گروهی از سربازان دفاعی و امنیتی کشور رو از طریق دروازه‌ی ایجاد شده، به درون دنیای دیگه می فرسته. در ادامه و بعد از پا گذاشتن به دنیای فانتزیِ داستان، گروه سربازان که توسط یک اتاکو (!) به نام “یوجی ایتامی” رهبری میشن، به روستاییانی برخورد می کنند که توسط اژدهایی مورد حمله قرار گرفته اند؛ بعد از این رویارویی، دختری الف نیز به گروه سربازن ملحق میشه و بهمراه اونا پا به ماجراجویی درون این دنیای تازه و پر از شگفتی می ذاره.

با Louise جادوگر آشنا بشید. دانلش آموزان tristein academy او را louise zero صدا می زنند.به دلیل رکورد فعلیش در انجام جادو که صفر است.و حال برای آزمایشی برای میزان استعداد او باید فامیلری را احظار کند . او تمام سعیش را می کند که یک فامیلر زیبا و قدرتمند احظار کند اما در عوض یک پسر زاپنی به نام hiraga saito را احظار می کند. سرنوشت این دو به هم گره خورده

کامیجوی تومنا یک دانش آموز است که در آکادمی شهر زندگی می کند،مدرسه ای بسیار پیشرفته از لحاظ تکنولوژی.او که لحاظ قدرتی در رده ۰ قرار دارد(بدون هیچ قدرتی)به طور ناگهانی قابلیت تصور شکن را پیدا می کند قابلیتی که با ان میتوان هر چیزی را به واقعیت تبدیل کرد.او با دختری به نام ایندکس آشنا میشود که می خواد از دست یک اورگان جادویی و قدرتمند فرار کند او ۱۰۳۰۰۰ عدد کتاب جادوی ممنوعه دارد که آن اورگان هم به دنبال همان هاست.حالا آینده و زندگی این دو به هم پیوند خورده است و او باید به ایندکس کمک کند تا فرار کند.

پس از پیروزی بر حمله غافلگیرانه ارتش Falmuth و کلیسای مقدس غرب، ملت Tempest در جشن و خوشحالی به سر می‌برند. اما فراتر از جشن‌ها، جلسه‌ای با حضور تمپست و متحدانش به منظور تصمیم‌گیری در مورد آینده مردم ملت هیولاها برگزار می‌شود. پیامدهای حمله فالماس، رفتار مشکوک Milim Nava و ناپدید شدن Lord Demon Carrion، همگی مشکلات تمپست، یکی پس از دیگری هستند.
Rimuru Tempest، که اکنون به عنوان یک Demon Lord بیدار شده است، تصمیم می‌گیرد با تکیه بر طوفان اژدها علیه Clayman ایستادگی کند.

ترس نیروهای Demon Lord از شیاطین سرخ، قبیله‌ای که Megumin و Yunyun به آن تعلق دارند، چندان عجیب نیست. حتی اگر افسران دیمون لرد به دهکده‌ی آن‌ها حمله کنند، شیاطین سرخ به آسانی می‌توانند با تسلط خود بر جادوی پیشرفته و بسیار قدرتمند، آن‌ها را دفع کنند.