انیمه‌های ژانر ماجراجویی

هیتومی کانزاکى دختر 15 ساله معمولی است که به کارت‌های تاروت و فالگیری علاقه دارد. یک شب پسری به نام وان فانل همراه با یک اژدهای خشمگین از آسمان ظاهر می‌شود. به لطف پیش‌گویی هیتومی، وان موفق به کشتن اژدها می‌شود. اما ستونی از نور ظاهر شده و هر دو را در بر می‌گیرد. در نتیجه هیتومی خود را در دنیای گایا (سرزمین مرموزی که زمین در آن آویزان است) پیدا می کند.
در این سرزمین جدید هیتومی به زودی متوجه می‌شود که وان شاهزاده پادشاهی فانه لیا است که به زودی تحت حمله امپراتوری شیطانی زایباخ قرار می‌گیرد. در تلاش برای مقابله با آن‌ها، وان سوار بر اسکافلونه که یک لباس جنگی مکانیکی است می‌شود، اما شکست می‌خورد و فانه لیا نابود می‌شود.
اکنون هیتومی و وان در حال فرار هستند و با شوالیه خوش سیمای آستوریایی به نام آلن شزار برخورد می‌کنند که هیتومی با تعجب متوجه می‌شود دقیقاً شبیه به دل بستگی خود در زمین است. با برخی متحدان جدید در کنار خود، وان و هیتومی علیه نیروهای زایباخ می‌جنگند، زیرا این امپراتوری در تلاش است تا قدرت باستانی را احیا کند.

«لوسیفر» یک فرشته بزرگ و رئیس سابق هفت فضیلت آسمانی‌ست که پس از شورش علیه اراده خداوند از بهشت اخراج می‌شود. در حالی که با سرعتی دیوانه‌وار از آسمان سقوط می‌کند، پس از برخورد به سقف یک کلیسای دبیرستانی، در نیمه‌ی راهِ بهشت و جهنم متوقف می‌شود. اگرچه «لوسیفر» توسط «ماریا توتسوکا»، یک دانش‌آموز خوش‌صحبت در آکادمی مشاهده می‌شود، اما او همچنان به سقوط دیوانه‌وار خود به اعماق جهنم ادامه می‌دهد، تا جایی که بلاخره به جهنم می‌رسد و قصه‌ی دیوانه‌وار او برای بازگشتن به قدرت آغاز می‌شود...

هاجیمه ناگومو و کلاس دبیرستانش به طور ناگهانی به عنوان قهرمان به سرزمینی خارق العاده احضار می شوند. اما در حالی که اکثر همکلاسی های او آمار و توانایی های قدرتمندی دارند، هاجیمه اینطور نیست. او که مورد قدردانی قرار نگرفته و آماده نیست، به اعماق سیاه چالی پر از هیولا می رود، جایی که اشتیاق و فداکاری تنها گزینه اوست. برای پیشرفت در این دنیای وحشی، او چاره ای جز استقبال از ابیس نخواهد داشت.

«جین استارویند» همیشه رویای هدایت کشتی شخصی خود را در فضای وسیع کهکشان در ذهن می‌پرورانده. متأسفانه همه رویاها به حقیقت نمی‌پیوندند، چراکه او روزهای خود را در کنار شریک زندگی‌اش یعنی «جیمز هاوکینگ»، در سیاره کوچک «سنتینل سه» درحالی می‌گذراند، آن هم درحالی که کل روز را درحال کار است. با این حال، زندگی آن‌ها زمانی دگرگون می‌شود که این دو با یک قانون‌شکن به نام «ریچل سویت» ملاقات می‌کنند که وظیفه محافظت از دختری مرموز به نام «ملفینا» را بر عهده دارد. ملاقات با این قانون‌شکن به شکلی غیرقابل‌برگشت زندگی «جین» و «جیمز» را تغییر می‌دهد، چراکه آن‌ها به زودی خودشان را در کشتی فضایی این قانون‌شکن پیدا می‌کنند، آن هم درحالی که برای کشف اسرار کهکشان، به فضایی سرشار از شکارچیان جایزه‌بگیر، دزدان‌دریایی فضایی، جادوگران و گربه‌های عجیب و غریب پا می‌گذارند... 

یک کارمند حقوق‌بگیر عادی یک روز می‌میرد و به عنوان آرس لوونت، پسر یک نجیب‌زاده تناسخ پیدا می‌کند. اگرچه او در جادو یا شمشیربازی استعداد ندارد، اما یک مهارت دارد که هیچ‌کس دیگری آن را ندارد: ارزیابی. با استفاده از این توانایی، آرس می‌تواند قدرت فعلی یک فرد، میزان پتانسیلی که دارد و محل استعدادهای آن فرد را تعیین کند. این مهارت به خصوص در وضعیت فعلی کشور بسیار مفید است. دولت فاسد است، شورش‌ها اغلب رخ می‌دهند و نجیب‌زادگان دور و اطراف قدرت خود را برای جنگ جامع تقویت می‌کنند. با این ذهنیت، آرس می‌فهمد که او نیز باید آماده شود و افراد استعداد دار را گرد هم آورد.