انیمه‌های ژانر مدرسه ای

بخش اول یا همان قسمت 13 درباره شایعه‌ای در مدرسه است است که دختران گم می‌شوند و با بیماری برمی‌گردند و ابعاد قسمتی از بدن آنها کوچکتر شده است.
بخش دوم یا همان قسمت 14 درباره ایسِی و آسیا است که به همراه ریاس می‌ روند تا ببینند آیا یک تابوت نفرین شده است یا نه. در حالی که نحوه‌ کار دیگران را برای بهبود عملکرد خودشان مشاهده می‌کنند. در حین بررسی، ایسی توسط جادوگری مصری به نام یوناس تسخیر می‌شود. اتفاقاً یوناس به همان اندازه‌ی ایسِی منحرف است. یوناس تنها در صورتی بدن ایسِی را ترک خواهد کرد که بتوانند او را از نفرینی که شیطانی بر او گذاشته است، رها کنند. شیطانی که یوناس می‌خواست او را به عنوان همسر خود درآورد.

Senou Natsuru یک پسر معمولی دبیرستانی است. یک روز صبح او از خواب بیدار میشود و متوجه که به یک دختر تبدیل میشود. یک عروسک به شکل ببر و با نام Harakiri Tora جان میگیرد شروع میکند با او حرف زدن و به او میگوید که او بعنوان یک Kampfer انتخاب شده است و اینکه هدف Kampfer ها این است که با دیگرKampfer ها با اسلحه، شمشیر و یا جادو مبارزه کنند. اما چند نکته وجود دارد : شما نمیتوانید انتخاب کنید که میخواهید یک Kampfer باشید یا نه، و اینکه باید بدن یک دختر را داشته باشید تا بتوانید از قدرتتان استفاده کنید.

ولی آئو توی مهد کودک بود، به دوستش گفت که چطور پدرش که یه نویسنده داستانای منحرفانه ـست اسمش رو "آ، از روی کلمه (سیب)، و ئو، از روی کلمه (عیاشی)" انتخاب کرده! اون روز هنوز که هنوزه آزارش میده و هدفش اینه که به یه دانشگاهی بره که بتونه کاملا مستقل از پدرش یه زندگی جدید رو شروع کنه. اون نمیتونه جوونیش رو هدر بده و وقتی نداره که به فکر پسرا باشه... تا این که همکلاسیش کیجیما، بهش نزدیک میشه و اعتراف عشقی میکنه. آئو سعی میکنه اونو دک کنه ولی کیجیما نمیفهمه... و وقتی فکرای کثیفی به ذهنش میرسه میفهمه که پدرش روش تاثیر گذاشته!

Haruka Shinozaki که دیگر چیزی را برای از دست دادن ندارد تصمیم می‌گیرد تا به نماینده زیبای کلاس یعنی Akiho Kousaka اعتراف عشقی کند و البته وی قبول می‌کند. Kousaka قرارهای عاشقانه را همچون هرچیز دیگری جدی می‌گیرد اما با یک مشکل. فعالیت‌های پیشنهادی وی کمی بیش از حد جنسی می‌باشند!.

ویل سرفورت آرزوی این را دارد که به قول خود به دوست دوران کودکی اش عمل کند و یک ماجیا واندر شود. ماجیا واندر یکی از جادوگران بسیار قدرتمندی است که بالای برج ساحر می نشیند. با این وجود، ویل سرفورت حتی توانایی انجام ساده ترین جادو ها را هم ندارد، و تنها راه حلش مبارزه با هیولا های سیاه چاله (دانجن) برای به دست آوردن امتیاز در آموزشگاه جادویی رگاردن است. از همه این ها بدتر، پروفسور او نیز او را اذیت می کند، و باید مقابل پروفسورش توانایی های شمشیرزنی خود را نیز به چالش بکشد.

اگه یه روز شما پاشید از خواب و خیلی عادی مثل همیشه برید سر کلاس درستون بشینید ویه دفعه پادشاه قلمرو خدایان وپادشاه قلمرو شیاطین بیان و بگن بیا با دختر من ازدواج کن تا پادشاه یکی از این دو قلمرو بشی چه احساسی بهتون دست میده؟