انیمه‌های ژانر علمی تخیلی

آینده کره زمین توسط موجوداتی هیولا شکل که به «فرشته» معروف هستند، تهدید می شود. یک سازمان امنیتی بنام NERV برای مقابله با این تهدید گروهی از خلبانان جوان را به کار گرفته است...

سودو کانامه‌ی از همه جا بی خبر دعوت شده تا برنامه‌ی اسرار آمیز «بازی داروین» رو در موبایل خودش امتحان کنه، ولی بعداً متوجه میشه که قضیه بیشتر از اونیه که فکرش رو میکرده و خودش رو در بازی پیدا میکنه که راه خروجی نداره.

پس از یک وقفه یک ساله، شینپاچی شیمورا به ادو باز می گردد، اما با یک شگفتی تکان دهنده مواجه می شود: گینتوکی و کاگورا، اعضای همکار او یوروزویا، به شخصیت های کاملاً متفاوتی تبدیل شده اند! شینپاچی گیج و سردرگم از مقر یوروزویا فرار می کند و متوجه می شود که همه ساکنان ادو دستخوش تغییرات غیرممکن، هم در ظاهر و هم در شخصیت شده اند. باور نکردنی تر اینکه خواهرش اوتائه با رئیس شینسنگومی (شکارچی بی شرم ایسائو کوندو) ازدواج کرده و اولین فرزندشان را باردار است.

نیرلند یه پارک موضوعی داری هوش مصنوعی‌ـه، جایی که رویا ها، امید ها و علم با هم عجین میشن. وی‌وی به عنوان اولین هوش مصنوعی انسان‌نمای مستقل به عنوان هوش مصنوعی قالب در تاسیسات عمل می‌کنه. اون برای انجام ماموریتش که خوشحال کردن همه به وسیله آهنگه، اون به اجرا کردن روی صحنه با تمام قلبش ادامه میده.

ناپدید شدن اسکادران سرنیزه در افق، خیل کم تبلیغات بی‌پایان جمهوری سن ماگِنولیا را کم‌رنگ می‌کند. ولادیلنا میلیزه همچنان به عنوان «فرمانده یک» فرماندهی اسکادران دیگری از گروه غیر انسانی ‌شده‌ی ۸۶ را در جنگ مداوم علیه لژیون برعهده دارد.
در جبهه غرب Shinei Nouzen و گروهش در پایگاه نظامی تحت کنترل جمهوری فدرال جیاد، که قبلاً به امپراتوری جیادها شناخته می‌شد، قرنطینه شده‌اند. دولت تازه‌تأسیس به بازماندگان شهروندی کامل و آزادی اعطا می‌کند. این گروه که در اقامتگاه شخصی رئیس‌جمهور، اِرنست زیمِرمان، مستقر شده‌اند، با دخترخوانده او و آخرین امپراتور، آگوستا فردریکا ادِل-آدلر، ملاقات می‌کنند.
با این حال، در آرامش این جامعه‌ی مهربان، شینی و تیمش احساس می‌کنند که هدف آن‌ها در میدان نبرد است. دیری نمی‌گذرد که آن‌ها بار دیگر، به عنوان بخشی از اسکادران نوردلیخت فدرال و همراه با آگوستا فردریکا، در میانه‌ی هجوم لژیون قرار می‌گیرند. اما همانطور که تاریخ تکرار می‌شود، متوجه می‌شوند که صرف نظر از جبهه، مرگ و درد در خطوط مقدم، تنها تسکینی است که می‌شناسند.

هیولاهای وحشتناک و شبیه به گودزیلایی به نام "کایجو" برای سال‌های متمادی در ژاپن ظاهر شده‌اند. برای مقابله با این موجودات، واحد نظامی الیت به نام گروه دفاعی زندگی‌شان را برای محافظت از شهروندان عادی به خطر می‌اندازند. پس از کشته شدن یک موجود، "جاروگران" - که زیر نظر شرکت حرفه‌ای تمیزکاری کایجو کار می‌کنند - مسئول دفع باقی‌مانده‌های آن هستند. کافکا هیبینو، مرد ۳۲ ساله، از شغل جاروگری‌اش ناراضی است. از کودکی، او آرزو داشته عضو گروه دفاعی شود و با کشتن کایجوها امرار معاش کند. پس از چند تلاش ناموفق، او آرزوهایش را رها کرده و با متوسط‌بودنی که حقوق مناسبی پرداخت می‌کرد، کنار آمده است. با این حال، وقتی سرباز جوان و مشتاق ۱۸ ساله‌ای به نام لنو ایچیکاوا به تیم تمیزکاری‌اش می‌پیوندد، کافکا بار دیگر به یاد آرزوی پیوستن به ارتش می‌افتد. پس از سلسله حوادث ناگوار و برخورد با جاروگر جوان، کافکا با یک کایجو از نوع انگلی مواجه می‌شود که از راه دهانش وارد بدن او شده و او را به هیولایی انسان‌نما تبدیل می‌کند. کافکا با قدرت‌های تازه‌یافته‌اش، قصد دارد برای آخرین بار به آرزوی دیرینه‌اش جامه عمل بپوشاند.

در سال ۲۰۷۱ جهان توسط هیولاهای مرموزی که ” آراگامی ” نامیده میشوند رو به نابودی رفته است . سازمانی به اسم ” فنریر ” سعی دارد به وسیله سلاحی به نام ” کمان خدا ” که از سلول آراگامی ها ساخته شده است خود آن ها را از بین ببرد . کسانی که در نابودی آراگامی ها تخصص دارن به نام ” خدا خواران “شناخته میشوند . کمانی که خدا خواران میتوانن از آن استفاده کنند معمولاً شکلی از تفنگ یا شمشیر است ، با اینحال نوع جدیدی کشف شده است که میتوانند در میان شکل تفنگ و شمشیر تغییر ایجاد کنند . از آن زمان ، آن ها به عنوان نوع جدید و قبلی ها به عنوان نوع قدیمی طبقه بندی شدن ..