انیمه‌های ژانر علمی تخیلی

قسمت دوم سریال Melancholy of Haruhi Suzumiya. هاروهی سوزومیا، دختری‌است دبیرستانی که از اولین نگاه شخصیتی عجیب دارد. او که قصد دارد با بدعت‌گذاری و نوگرایی از کلیشه‌های زندگی روزمره فرار کند، در واقع خالق عالمی‌است که در آن زندگی می‌کند، بی آن‌که خود از آن با خبر باشد. او از اولین جلسهٔ معارفه خود را کسی معرفی می‌کند که به انسان‌های عادی علاقه‌ای ندارد. به همین دلیل، بنا به خواستهٔ او، پس از مدّتی گرد او را شخصیّت‌هایی با ویژگی‌های عجیب فرا می‌گیرد: انسانی که از آینده آمده است، یک موجود فضایی که خود را در لباس انسان‌ها جا کرده، و یک ساحر که قدرت‌هایی ویژه دارد. کم‌کم با جلو رفتن داستان، وی علاقهٔ خود را به زندگی در این دنیا از دست می‌دهد، و تصمیم به تغییر آن می‌گیرد، بنابراین دنیا در آستانهٔ نابودی قرار می‌گیرد.

از زمان ظهور موجودات بیگانه به نام D2 که از یک شهاب سنگ سیاه سقوط کرده به زمین، ایالات متحده آمریکا در هرج و مرج فرو رفته است. فرمانی دولتی شهروندان را از نواختن هرگونه ملودی منع می‌کند؛ تا از تلفات بیشتر ناشی از نفرت آنها نسبت به موسیقی جلوگیری شود. اکنون، در سال 2047، این ممنوعیت همچنان برقرار است. تنها راه دفاع بشر در برابر این موجودات، «موزیک‌کاران» هستند. 
موزیک‌کاران دختران جوانی هستند که قطعات موسیقی کلاسیک را تجسم می‌کنند. هدایت‌کنندگان نیز مسئول کنترل آن‌ها هستند. تاکِت آساهینا، یک نابغه‌ی منزوی پیانو، پس از حمله‌ی ناگهانی D2 به یک هدایت‌کننده تبدیل می‌شود. در همین حادثه، خواهر کوچک‌تر آنا اشنایدر، کوزت کشته می‌شود و تاکت با موزیک‌کار خودش یعنی دستینی آشنا می‌شود. تاکت و دستینی به همراه آنا، به دنبال راهی برای تثبیت قرارداد بین خود هستند و سفری پرخطر را به سمت مقر سمفونیکا در شهر نیویورک آغاز می‌کنند.

با حضور ریوسویی بلندپرواز، سنکو و تیمش برای دریانوردی و رسیدن به آن سوی جهان، جایی که نور سبز عجیب و غریبی که بشریت را عقب انداخت، آماده‌اند. به لطف زنده کردن یک سرآشپز ماهر، غذای کافی برای کل خدمه تهیه می‌شود و اختراع مجدد باورنکردنیِ GPS، ایمنی دریانوردی درست را تامین می کند.
آماده سازی‌ ها برای سفر پیش رو به خوبی پیش می‌رود تا اینکه سنکو پیامی عجیب از منبعی مرموز دریافت می‌کند. حالا دانشمند جدی تر از همیشه، راهی کاوش در دنیای جدید می‌شود تا ببیند چه چیزهایی برای او و علمش وجود دارد. اگرچه سرزمین ‌های ناشناخته ممکن است رازهای ترسناکی را پنهان کنند، اما سنکو با کمک علم کمی که دارد، آماده است تا با هر چالشی روبرو شود...

۵۰ امین سالگرد پروژه “فردا” (سگ نابکار) (Junk Dog) “JD” در مسابقات بوکس ارتقا یافته زیرزمینی بمنظور زنده ماندن شرکت میکند . امروز او دوباره وارد رینگ میشود اما با شخصی جدید روبه رو میشود. او میخواهد وارد چالشی بشود که همه چیزش را به خطر میندازد.

در سال ۱۹۷۲ یک دروازه هایپر گیت در سطح ماه کشف شد و بشر شروع به مهاجرت به مریخ و ساکن شدن در اونجا کرد. اما در آخر بذر جنگ کاشته شد.

در آینده‌ای نه چندان دور، رایانه‌های شخصی به شکل یک زن و مرد جذاب که به آن‌ها پرسوکوم (که در ژاپنی به معنی رایانه شخصی یا PC است) می‌گویند، در آمده‌اند. هیدکی موتوسووا یک دانش آموز فقیر است که در امتحان ورودی دانشگاه رد شده بود. بدین سبب او مجبور شد به شهر برود، کار بیابد و خود را برای امتحان بعدی دانشگاه آماده سازد. البته او بسیار به داشتن یک پرسوکوم علاقه داشت اما از عهده هزینه خرید آن‌ها بر نمی‌آمد. در یکی از روزها وقتی در حال رد شدن از کوچه بود، درون توده‌ای از زباله یک پرسوکوم پیدا کرد. اما کشف جدید او با بقیه مدل‌هایی که دربارهٔ آن‌ها شنیده بود تفاوت داشت. او هیچ سیستم راه اندازی نداشت و فقط می‌توانست بگوید: چی، «Chii»از این رو نام آن را چی گزاشت. هیدکی هرچه آگاهی بیشتری درباره پرسوکوم خود بدست می‌آورد، متوجه شد او از هیچ یک از انواع پرسوکوم‌ها نیست و به احتمال زیاد یکی از مدل‌های اولیه است. او همچنین از شایئهٔ چوبیتز درباره پرسوکوم‌هایی که به جای اجرای برنامه، توانایی تصمیم گیری برای خود را دارند باخبر شد.

پس از تجربه یک غم بزرگ، ناناچی که مدت‌ها سختی کشیده به ریکو و رگ در سفرشان به اعماق پرتگاه می‌پیوندد. دریای مردگان در واقع پنجمین لایه پرتگاه و عمیق‌ترین سطحی است که یک مسافر می‌تواند بدون از دست دادن شکل انسانی خود به آن بازگردد؛ و این سطح در انتظار آن‌ها است.
باندروود (سادیست نقابدار) بین بچه‌ها و ادامه ماجراجویی‌شان ایستاده است. آزمایشگاه وحشتناک باندروود به عنوان آخرین ایست بازرسی برای کسانی که می‌خواهند به اعماق پرتگاه بروند عمل می‌کند و این دانشمند جامعه‌ستیز هیچ تمایلی ندارد که گروه ریکو را بدون هزینه از آنجا عبور دهد. ناناچی که به شدت از تاثیر باندروود بر دوران کودکی‌اش زخم خورده است، با حضور مجدد او در زندگی‌شان دچار آشفتگی می‌شود.
تنها نقطه ضعف آشکار باندروود، پروشکا است. دختری گستاخ است که ادعا می‌کند دختر اوست. ریکو، رگ و ناناچی با پروشکا دوست می‌شوند و برای غلبه بر توطئه‌های پدرش و شکستن سد لایه ششم پرتگاه با او همکاری می‌کنند.