انیمه‌های ژانر پسرانه

1- از منظر خدا: یه قسمت دو ساعته از دث نوته که موضوع اصلیش درباره تقابل ال و لایته و از منظر ریوک روایت میشه همراه با دیالوگ ها و ساندترک های جدید و قسمتایی که توی مجموعه ی اصلی نیست. ظاهرا هم از جایی شروع میشه که یه شینیگامی از ریوک درباره اتفاقات دنیای انسان ها میپرسه. 2- جانشینان ال: این یکی از جایی که قبلی تموم شده شروع میشه. توی قبلی درباره نبرد لایت و ال بود این داستان لایت رو نشون میده و تقابلش(؟) با ملو و نیر

پس از فداکاری‌های قهرمانانه در پارک والتر، دانش‌آموزان کلاس «نامناسب» مدرسه‌ شیطان های بابیلز از تعطیلات تابستانی به آنجا برمی‌گردند. آن‌چه در انتظار آن‌هاست، فقط ستایش و تحسین نیست، بلکه با یک افشاگری شوکه‌ کننده هم روبرو می‌شوند: برای ماندن در کلاس لوکس رویال وان، کل کلاس باید پیش از ورود به سال دوم، به رتبه‌ی دالت ارتقاء پیدا کنند.
با نزدیک شدن جشن برداشت محصول و جشنواره‌ی موسیقی، به نظر می‌رسد فرصت‌های زیادی برای ارتقای رتبه وجود دارد. با این حال، انجام این کار ساده نخواهد بود، زیرا تاکنون هیچ کلاسی موفق به انجام چنین کاری نشده است! مدرسه با امید دادن به کلاس نامناسب برای رسیدن به این هدف غیرممکن، مربیان ویژه‌ای را برای کمک به مقابله با چالش‌های پیش رو تعیین می‌کند.
ایروما سوزوکی که اهدافی بیشتر از دالت در سر دارد، تصمیم می‌گیرد با جلب رضایت معلم ویژه‌ خود، باچیکو بارباتوسِ بداخلاق و خودخواه، کارهایی در جهت بهتر شدن  رتبه بردارد.

ناگومی کوشی پسر دوازده ساله‌ایه که پدرش بعد آتش‌سوزی خونه‌شون اونو رها می‌کنه و کوشی بدون پول تو خیابون‌ها پرسه می‌زنه. یه روز دختری به نام مینروا، کوشی رو که تو پیاده رو دراز کشیده رو پیدا می‌کنه، و اونو به خوابگاه دختر های دانشکده‌شون می‌بره که اون دختر به مردم‌آزار بودن بین ساکنین شناخته میشه. کوشی در محاصره دخترایی که از خودش بزرگ‌ترن محبوره با اخلاقیات به خصوصشون کنار بیاد، اون زندگی جدیدش که نسبتا ایچی‌ـه رو شروع می‌کنه.

در فصل دوم شاهد اقتباس آرک‌های دره‌ی نفلیم و سایه‌ی قاتل شب خواهیم بود. در بخش دره‌ی نفلیم، سانراک تصمیم می‌گیرد از SLF کناره گیری کند، در حالی که در بخش سایه‌ی قاتل شب، او با یکی از خطرناک‌ترین دشمنان خود یعنی لایکگان، روبرو می شود. 

بعد از ۱۷ سال زندگی و تمرین به روش سامورایی ها Yoichi شگفت زده می شود وقتی پدرش اعلام می کند دیگر چیزی برای یاد دادن به او ندارد اما برای این که Yoichi بتواند به تمریناتش ادامه دهد قرار است به dojo یکی از دوستان پدرش برود . به همین دلیل Yoichi باید زندگی خود در کوه را ترک کند و به شهر برود و با خانواده دوست پدرش زندگی کند. خانواده ای که دارای چهار خواهر زیبا هست.

به دنبال وقایع تلخ ایگا، جزیره کوکوجو، راکویو و رویارویی های بی ثمر متعدد ناراکو و تندوشو، «گینتاما: پوروری-هن» بینندگان خود را به سفری در گذشته می برد. به زمانی که یوروزویا همیشه خدا، بهترین کار را انجام می دادند. شکارچی بزرگ فضایی اومی بوزو به ادو بازگشته است و وقتی متوجه می شود دخترش کاگورا دوست پسر دارد عصبانی می شود. او گینتوکی را سرزنش می کند که یک سرپرست نالایق است، اما آیا بالاخره زمان آن فرا رسیده است که دخترش را رها کند؟

بعد از عقب نشینی موقت ارتش آزادی خواه آتلانا از منطقه کابوکی، به نظر می‌رسد وضعیت جنگ بهبود یافته است. در همان حال که نیروهای اونیوابان، شینسنگومی و ساکنان منطقه  در نبرد با باقی مانده ارتش هستند؛ بزرگ‌ترین مخترع شهر ادو، گنگای هیراگا، ربوده می‌شود. علت عقب نشینی دشمن، غیرفعال شدن اسلحه‌هایشان به دست ویروس نانوماشین گنگای بود؛ اما این ویروس نیز در خطر نابودی قرار گرفته و ممکن است کارایی خود را از دست بدهد.
از طرفی، لیزری با توانایی نابود کردن یک سیاره کامل، از روی کشتی اصلی ارتش آزادی خواه، بر روی مدار زمین فعال شده است. با رسیدن شینسوکه تاکاسوگی و باقی مانده کیهتای (ارتش سربازان جهنمی)، جنگ عظیم دیگری شروع می‌شود. یوروزویا و متحدانش در دو جنگ تحمیلی باید پیروز شوند؛ در غیر این صورت شهر Edo و کل جهان نابود می‌شود.

تا فصل سوم متوجه شدیم که دکتر استون درباره سنکو ایشیگامی است که پس از وقوع یک رویداد اسرارآمیز که در آن بشریت به مدت 3700 سال متحجر (تبدیل به سنگ) شده بود، وظیفه دشوار بازسازی تمدن بشری را بر عهده می گیرد. فصل جدید سنکو و تیم علمی او را دنبال می کند که مأموریت خود را به آمریکا برای جمع آوری مواد مورد نیاز برای برنامه فضایی خود آغاز می کنند. نیروهای چالش برانگیز و غیرقابل تحمل جدیدی را که دارای فناوری های پیشرفته تر مانند هواپیما، پلی گراف و سلاح گرم هستند، آشکار می شوند که پیش بینی کننده مبارزه بزرگ دیگری برای سنکو و خدمه اش است.

پس از اتمام کارشان در شهر یورک‌نیو، لیریو پالادینایت و کوراپیکا به دنبال شایعاتی درباره دیده شدن پسری با چشمان قرمز سرخ می‌گردند. چرا که اعتقاد دارند این فرد ممکن است یکی از بازماندگان قبیله‌ منقرض‌ شده‌ کورتا باشد. کوراپیکا امیدوار است به جز خودش، فرد دیگری از قبیله را پیدا کند، اما در عوض پس از حمله‌ای از سوی کسی که به نظر می‌رسد دوست دوران کودکی اوست، هر دو چشم خود را از دست می‌دهد.
لیریو از کوراپیکا مراقبت می‌کند و سپس برای کمک به بازگرداندن چشم‌های او، هم با گون فریکس و هم کیلوا زولدیک تماس می‌گیرد. با این حال، جستجوی آن‌ها باعث رویارویی‌شان با گروه بدنام دزدان به نام «گروه فانتوم» می‌شود. همان افرادی که پنج سال پیش، کل قبیله‌ی کورتا را به خاطر چشمان قرمزشان که در لحظات خشم تغییر رنگ می‌دهند، قتل عام کردند.
این فیلم ماجراجویی پسران برای یافتن چشمان دوستشان و دستگیری دزد را دنبال می‌کند و آن‌ها را به اعماق گذشته‌ گروه فانتوم می‌کشاند. در همین حین، با دختری مرموز روبرو می‌شوند که به نظر می‌رسد به تمام این ماجراها مرتبط است...