انیمه‌های ژانر پسرانه

در یک دوره ده ساله از وقتی که دنیا از وجود جادو آگاه شد، دنیا دچار تحول عظیمی شد. با این حال، پسر گوشه نشینی به اسم توتا که در روستایی زندگی میکرد از این تغییرات دور ماند. زندگی عادی او به دست استاد خانم جادوگری و دوستان حامی اش برجسته و حال، او یک ماجراجویی بی همتا را آغاز خواهد کرد.

پس از نبرد شدید در راکویو، سرانجام گذشته ناگفته و هدف واقعی اوتسورو، آشکار می شود. با خراب کردن ذخایر آلتانا در چندین سیاره، اوتسورو با موفقیت باعث مداخله بزرگترین دشمن تندوشو یعنی ارتش آزادی بخش آلتانا شد. زمین به عنوان میدان اصلی نبرد در این جنگ بین سیاره ای، طرح اصلی اوتسورو برای نابودی زمین تقریباً کامل شده است.

هنگامی که ورودی‌هایی به یک بعد جدید به نام "ماتو" در سراسر ژاپن ظاهر شدند، منبع جدیدی به نام "هلو" کشف شد که قدرت‌های منحصر به فردی فقط به زنان می‌دهد. اما موجودات خطرناکی به نام "یوموتسو شوئوکی" نیز در ماتو حضور دارند و از آن زمان مسئول بروز بلایایی بوده‌اند. برای مقابله با آنها، دولت گروه الیتی زنانی را تشکیل داد که از قدرت‌های هلو دریافت کرده‌اند به نام "گروه ضد شیطان". روزی دانش‌آموز دبیرستانی به نام یوکی واکورا بعد از مدرسه در حال بازگشت به خانه بود که ناگهان در ورودی ماتو گم شد. هنگامی که برای کمک صدا می‌زند، کیوکا اوزن سرپرست واحد هفتم گروه ضد شیطان او را نجات می‌دهد. او توانایی یوکی را می‌بیند و همچنین نیازمند او برای قدرت بیشتر هلو است، بنابراین از یوکی می‌خواهد عضو گروه شود به شرط بردگی او که ممکن است از آغاز خوشایندتر باشد...

باکی هانما که با سم ناشی از آخرین مبارزه خود ضعیف شده است، در آستانه مرگ قرار گرفته و هیچ امیدی به نجات او دیده نمی‌شود. اما پس از آنکه رتسو کایو (دوست باکی) او را به چین می‌برد، باکی از تورنمنت صدساله‌ی رایتای مطلع می‌شود. یعنی جایی که سرسخت‌ترین مبارزان برای رسیدن به عنوان قوی‌ترین رزمی‌کار کل چین مبارزه می‌کنند. 
از آنجایی که اکنون ورود خارجی‌ها به این تورنمنت مجاز است، به باکی اطلاع می‌دهند که او باید در این رقابت‌ها شرکت کند، زیرا پادزهر بیماری او در آنجا قرار دارد. متأسفانه پدر باکی، که به عنوان قوی‌ترین موجود روی زمین شناخته می‌شود، نیز در این تورنمنت شرکت می‌کند. 

ایچیگو و رفقا بالاخره به قصر سلطنتی رسیده اند، آن هم درست در زمانی که یوهاباخ به پادشاه ارواح رسیده است. ایچیگو و یوهاباخ در حال کاری هستند که برخی ممکن است آن را یک نبرد تمام عیار بنامند، اما از آنجایی که به طور قطعی به پایان نمی رسد، می شود آن را بیشتر یک زد و خورد نامید، البته یک زد و خورد انفجاری. ما می بینیم که دنیاهای مختلف می لرزند و شخصیت های مختلف به شکلی آگاه می شوند که اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است و ممکن است در معرض تهدید وجودی قرار بگیرند و درگیری فوق الذکر به خاطر اینکه ایچیگو ظاهراً قادر به مقاومت در برابر نفرت خون کوئینسی خود از پادشاه ارواح نیست، پادشاه ارواح را به دو نیم می کند. جامعه ارواح اکنون کاملاً به خطر افتاده است، یوهاباخ بر ایچیگو فرمانروایی می کند و در مورد اینکه چگونه وجود منحصربه فرد ایچیگو به او اجازه انجام این کار را می دهد سخن می راند. 

ناروتو، کاکاشی، ساکورا و لی فرستاده شدن که از یه شاهزاده در سفرش به دور دنیا محافظت کنن و از این که به خونه ش در کشور ماه برمیگرده مطمئن بشن. کشور ماه یه سرزمین پولداره و به همین دلیل شاهزاده توی طول سفرش هرچی دلش میخواد میخره.

آی میه که روی صندلی بقلی کائده کومورا می‌شینه، همیشه توجه کائده رو بخودش جلب می‌کنه. کائده که جذب رفتار ناز آی شده، فقط از خدا می‌خواد که آی یکبار با اون چشمای زیبایی که زیر عینکش قرار داره بهش نگاه کنه. اما چند روز پس از آشنا شدن با آی، کائده متوجه یه تغییر در اون می‌شه. آی چشماش رو تنگ کرده و عینکش هم همراهش نیست. با اینحال، آی هنوزم براش نازه! آی استعداد خاصی در فراموش کردن عینکش داره. و با توجه به ضعیفی چشمانش، سخته که بدون عینک مدرسه رو بگذرونه. اما خوشبختانه، کائده از خداشه که به آی کمک کنه. بتدریج با شروع متکی شدن آی به کائده، احساسات کائده برای آی هم بیشتر می‌شه، با وجود نزدیک بینیش، کائده به شخصی تبدیل می‌شه که آی همیشه دوست داره که اون رو ببینه...