انیمه‌های ژانر ایسکای

در فصل قبلی دیدیم که آزوسا قبلاً به عنوان یک انسان 27 ساله معمولی روی زمین، در ژاپن، به عنوان یک برده دستمزد بگیر شرکتی زندگی می کرد و ساعات طولانی و متوالی را به قیمت جان خود کار می کرد. این اخلاق کاری در نهایت منجر به مرگ او شد، زیرا او یک روز از هوش رفت و پس از آن در برابر یک فرشته ظاهر شد. پس از ترحم به آزوسا به خاطر زندگی کوتاهش، فرشته به او قول داد که مطمئن شود که زندگی بعدی آزوسا پتانسیل خوشبختی محض را برای او به ارمغان می آورد و به او اجازه می دهد هر آرزوی را که می خواهد برای زندگی بعدی اش به دست آورد. آزوسا که به عنوان یک جادوگر جاودانه در کوه ها در نزدیکی شهر حومه ای فلاتا احیا شده است، سیصد سال آینده را به یک زندگی آسان و صلح آمیز با شکار اسلایم و ساختن معجون اختصاص می دهد. حال باید به انتظار فصل دوم این انیمه بنشینیم.

در حالی که گروه به تعقیب میرل و آرس هستند، میرل موفق می‌شود آن‌ها را به تله‌هایی که قبلا چیده بود، بکشاند. لیزیا به همراه دیگر خدمتکاران از دور این گروه را تماشا می کند. سربازان تازه‌ کار موفق ‌شدند تیم ریتسو را ببرند و باعث فرار شارلوت و رزال شوند؛ هرچند شارلوت به طور اتفاقی خودش را بی‌هوش می‌کند. میرل به تعقیب رزال می‌رود و ریتسو هم از نزدیک او را دنبال می‌کند. تیم میرل در نبرد تمرینی پیروز می‌شود. میر پیشنهاد می‌کند که او امپراتور بعدی شود، که این باعث نگرانی آرس می‌شود. گروه برای جشن گرفتن پیروزی او در نبرد، مهمانی ترتیب می‌دهند. روز بعد با رفتن لیزیا، آرس نامه‌ای از لرد کوران دریافت می‌کند و تمام زیردستانش تصمیم می‌گیرند با او همراه شوند.

یه شیرینی پز آینده دار قبل از اینکه بتونه آرزوی دیرینه اش که پختن بهترین شیرینی دنیا بوده از دنیا میره. ولی وقتی فرصتی دوباره بهش داده میشه، او در بدن پاستری میلی مورتلن نه ساله تناسخ پیدا میکنه. اون عزمش رو جزم کرده تا این دفعه موفق بشه. اما زندگی اون به شیرینی شیرینی هاش نیست و با سختی‌های ناآشنای زیادی در این دنیای جادویی رو به رو میشه. برای نزدیک‌تر شدن به رویاش، پاستری باید یاد بگیره مبارزه کنه و از اطلاعات شیرینی پزیش استفاده کنه و در این راه جا دو رو هم کشف کنه.

«ریمورو» به کشوری دیگر می‌رود تا اطلاعاتی درباره یک جنگ داخلی احتمالی جمع کند...

میگه: یوکیناری وقتی بچه بوده مورد ازار و اذیت و سو استفاده دخترا قرار میگرفته و حالا توی دبیرستان،تو یه شرایط نادر قرار گرفته: هر وقت دخترا لمسش می کنن یا حتی نزدیکش میشن،بدنش تاول میزنه.حالا تصور کنید که چه قد تعجب میکنه وقتی که به طور ناگهانی فرستاده میشه به شهر سرن ها تو یک دنیای مرموز که به شکلی نامریی دور زمین میچرخه و بیشتر جمعیت اونجارو زن ها تشکیل میدن.خوشبختانه،یوکیناری یه دوست جدید پیدا میکنه،میهارو چان،کسی که به شکلی عجیب اونو تحت تاثیر قرار نمیده.(باعث تاول زدنش نمیشه).