انیمه‌های ژانر تناسخ

در حالی که گروه به تعقیب میرل و آرس هستند، میرل موفق می‌شود آن‌ها را به تله‌هایی که قبلا چیده بود، بکشاند. لیزیا به همراه دیگر خدمتکاران از دور این گروه را تماشا می کند. سربازان تازه‌ کار موفق ‌شدند تیم ریتسو را ببرند و باعث فرار شارلوت و رزال شوند؛ هرچند شارلوت به طور اتفاقی خودش را بی‌هوش می‌کند. میرل به تعقیب رزال می‌رود و ریتسو هم از نزدیک او را دنبال می‌کند. تیم میرل در نبرد تمرینی پیروز می‌شود. میر پیشنهاد می‌کند که او امپراتور بعدی شود، که این باعث نگرانی آرس می‌شود. گروه برای جشن گرفتن پیروزی او در نبرد، مهمانی ترتیب می‌دهند. روز بعد با رفتن لیزیا، آرس نامه‌ای از لرد کوران دریافت می‌کند و تمام زیردستانش تصمیم می‌گیرند با او همراه شوند.

یه شیرینی پز آینده دار قبل از اینکه بتونه آرزوی دیرینه اش که پختن بهترین شیرینی دنیا بوده از دنیا میره. ولی وقتی فرصتی دوباره بهش داده میشه، او در بدن پاستری میلی مورتلن نه ساله تناسخ پیدا میکنه. اون عزمش رو جزم کرده تا این دفعه موفق بشه. اما زندگی اون به شیرینی شیرینی هاش نیست و با سختی‌های ناآشنای زیادی در این دنیای جادویی رو به رو میشه. برای نزدیک‌تر شدن به رویاش، پاستری باید یاد بگیره مبارزه کنه و از اطلاعات شیرینی پزیش استفاده کنه و در این راه جا دو رو هم کشف کنه.

«ریمورو» به کشوری دیگر می‌رود تا اطلاعاتی درباره یک جنگ داخلی احتمالی جمع کند...

در امتداد جاده‌ای خلوت در حومه‌ی روستایی، وی ووشیان و لان وانگجی به سنگ نوشته‌ای برمی‌خورند که روی آن نوشته شده است: یی سیتی. آن‌ها که هنوز در جستجوی کشف راز بازوی قطع شده نفرین‌شده هستند؛ برای به دست آوردن سرنخ‌های بیشتر به شهر متروکه‌ی یی سیتی  قدم می‌گذارند.
اما با پیدا شدن یک پرورش‌دهنده اسرارآمیز جدید، تحقیقات در مورد بازوی شیطانی، وی ووشیان و لان وانگجی را به توطئه‌ای تهدید آمیز هدایت می کند. جدیت وضعیت زمانی تشدید می‌شود که این دو متوجه می‌شوند این توطئه با ارشد فرقه‌ی مشهور لانلینگ جین، جین گوانگ‌یائو، در ارتباط است. 
در حالی که دو شخصیت اصلی به کنار هم گذاشتن توطئه‌های حیاتی ادامه می‌دهند، دوستان و همکارانشان به انگیزه‌های آن‌ها مشکوک می‌شوند. وی ووشیان که دنیا علیه اوست، باید ثابت کند که جادوگر شیطانی‌ای که مردم تصور می‌کنند نیست؛ تا اعتماد آن‌ها را دوباره به دست آورد و دنیا را از شر شیطانی شوم که در درون آن پنهان شده، نجات دهد.

آکیتسو میدوری (27 ساله)، بعد از مرگ ناشی از کار بیش از حد، در دنیای دیگری پا به عرصه می‌گذارد؟! بعد از مرگم، خداوند قابلیت ویژه‌ای را به من بخشید و من در دنیای دیگری باززاده شدم. این قابلیت ویژه «عشق و علاقه موجودات غیرانسانی» مبارک! یعنی احتمالاً انسان‌ها دوستم ندارند اما تمام حیوانات خرگوشی، پشمالو و مهربان به من علاقه‌مند خواهند شد؟ وای خدایا! می‌توانم یک پلنگ سفید و اژدها را می‌مالم تا دلم بخواهد! بعد از باززایی به عنوان نما، دختر کوچکترین خانواده اشرافی برتر، همه تلاشم را می‌کنم که بشریت را حفظ کنم (?) در حالی که از نرمی و لطافت این دنیا لذت می‌برم.

در زمان های بسیار دور، یک انسان موفق شد باستانی‌ترین و قدرتمندترین اژدهای دنیا را شکست دهد. این اژدها چنان قدرتمند بود که حتی خدایان از آن می‌ترسیدند، اما سرانجام خود به تنهایی پذیرای شکستش شد. سپس، ناگهان اژدها با زندگی‌ای جدید به عنوان پسری به نام دولان، در دهکده‌ای دور افتاده از خواب بیدار شد.
از آن به بعد، دولان با زندگیِ یک فرد معمولی، سخت در مزرعه کار می‌کند و برای یافتن غذا شکار می‌کند. با اینکه زندگی در روستا ساده است، اما دلنشین و به گونه‌ای است که او هرگز به عنوان یک اژدها احساس نکرده بود.
اما روزی، دولان در حالی که در حال گشت‌وگذار در باتلاق است، با سلینا، موجودی نیم انسان و نیم مار به نام لامیا، ملاقات می‌کند. سلینا به دنبال یک همراه است، اما اعتراف می‌کند که به دلیل نیمه مار بودنش، در جلب کردن انسان‌ها چندان موفق نیست. با وجود تفاوت‌هایشان، دولان و سلینا با هم دوست می‌شوند. با این حال، آن‌ها با چالش‌های زیادی از سوی نیروهای خارجی روبرو خواهند شد.

پس از مرگ به خاطر کار بیش از حد در ژاپن، دالیا در دنیایی پر از جادو متولد می‌شود. او توسط استادی توانمند در ساخت ابزارهای جادویی بزرگ می‌شود و به حرفه‌ی او علاقه‌مند می‌شود. همچنین با شاگرد پدرش نامزد می‌کند. اما پیش از آنکه پدرش عروسی‌اش را ببیند، بصورت ناگهانی از دنیا می‌رود. انگار این بلا کافی نبود، روز قبل از عروسی‌شان، نامزدش اعلام می‌کند که عاشق شده؛ اما نه دالیا! دالیا درمی‌یابد که باید برای خودش زندگی کند. تصمیم می‌گیرد از این پس برای خودش زندگی کند و وقتش را به حرفه‌اش اختصاص دهد، این آن زندگی آرامی نبود که او بدنبالش بود! با پیش‌آمد ملاقاتی اتفاقی با یک شوالیه و تاسیس شرکت خودش، چالش‌های زیادی در افق انتظارش را می‌کشند. اما این دختر صنعتگر دیگر خجالتی نیست - او دالیاست و آماده‌ی شکوفا شدن است.