انیمه‌های ژانر درام

شخصیت Eren Yeager با خیانتی که به هم پیمانان سابق و دشمنانش می‌کند؛ نقشه فاجعه‌باری را آغاز می‌کند. او با راهنمایی های ZEKE(یک تایتان) برای تلاش های زیادی برای پایان دادن به نبرد دیرینه بین Marley و Eldia  می‌کند، اما اهداف واقعی او همچنان مخفی باقی مانده است. ارن برای بدست گرفتن سرنوشت خودش شجاعانه می‌جنگد. 
در همین حال، دو ملت مارلی و الدیا که سال‌ها درگیر جنگ هستند، از سربازان و تایتان‌ها برای نابودی یکدیگر استفاده می‌کنند. راینر براون از قدرت های خودش استفاده می‌کند؛ تا نیروهای نظامی ارن را متوقف کند.
از طرفی دیگر، دوستان دوران کودکی ارن، یعنی Mikasa و Armin، به همراه سایر اعضای سابق Survey Corps زندانی شده‌اند. همگی آن‌ها از دیدن تغییرات وحشتناک ارن، ترسیده‌اند. با این باور کورکورانه، که ارن همچنان در ذات خود نیت خوبی دارد؛ میکاسا و دیگر یارانش وارد میدان نبرد می‌شوند؛ تا روح دوست خود را نجات دهند...

داستان درباره دختری جوان به نام سوفی است که بعد از مرگ پدر در کنار نامادری و دو خواهر کوچک ترش زندگی می‌کند. نامادری از نگهداری دختر‌ها ناتوان است پس برای خواهر‌های کوچک‌تر کار پیدا می‌کند و از سوفی هم می‌خواهد تا در مغازه کلاه‌فروشی پدرش به او کمک کند. اما جادوگری سوفی را نفرین و تبدیل به یک پیرزن می‌کند و او هم از ترس اینکه در هیبت یک پیرزن دیده شود، از شهر خارج می‌گردد. سوفی در همان نزدیکی‌های جاده به قلعه‌ای می‌رسد و تصمیم می‌گیرد شب را در آنجا بگذراند. غافل از اینکه این قلعه همان قلعه متحرک مشهور و متعلق به جادوگری بدنام به نام هاول است. جادوگری که دختر‌های جوان را می‌دزدد و قلبشان را به تسخیر خود در می‌آورد. سوفی که حالا یک پیرزن است، به عنوان خدمتکار وارد قلعه شده و در آنجا با کالیسفر، شیطانک آتش، که توسط هاول نفرین شده است و به اسارت در آمده، آشنا می‌شود. آن دو با یکدیگر پیمان می‌بندند که روز واقعیت نفرین دیگری را کشف کرده و آن را از بین ببرند …

یک روز ویروسی ناشناخته تمام جهان رو فرا میگیره و تمام افرادی که سنی بالاتر از ۱۳ سال داشتند بر اثر این بیماری کُشته می شوند . در همین زمان خون آشام ها از دنیای تاریک خود بیرون می آیند و انسان هایی که زنده مانده اند رو به بردگی میگیرند . هیاکویا یوئیچیرو که پسری جوان است به همراه تعدادی از بچه ها در یتیم خانه ای که توسط خون آشام ها اداره میشود زندگی میکند . با اینکه در اسارت میباشد ، رویای این را دارد که روزی بتواند با دست های خودش خون آشام ها رو بکُشد …

در ظاهر، دبیرستان کودو ایکوسی مدرسه‌ای آرمانیست. دانش آموزان از آزادی عمل بی نظیری برخوردارند و در ژاپن هم جزو بهترین مدرسه هاست. اما در واقعیت بدتر از این است. چهار کلاس، آ تا د، مه بر اساس لیاقت رتبه بندی شده است، و فقط کلاس های برتر معامله‌ی بهتری می‌بینند.
کیوتاکا آیانوکوجی، دانش آموزی در کلاس د است، که بدتریت دانش آموزان در آن کلاس قرار میگیرند. او در آنجا با سوزونه هوریکیتای غیر اجتماعی آشنا میشود، که باور دارد به اشتباه در کلاس د قرار گرفته و میخواهد تا کلاس آ بالا رود، و دختر به نظر دوست داشتنی کلاس، کیکیو کوشیدا، میخواهد دوستان زیادی پیدا کند.

تاکه‌میچی هانگاکی در بدترین شرایط زندگی خویش است که متوجه می شود دوست دختر سابق و تنها معشوقه زندگیش هیناتا تاچیبانا که در دوران راهنمایی باهم قرار می گذاشتند توسط دارو دسته تبهکاران " توکیو مانجی(صلیب شکسته卍)" کشته شده است، روز بعد از اطلاع از این حادثه تاکه‌ماچی بر روی سکوی ایستگاه قطار بود که یک نفر او را از پشت هل می دهد و او بر روی ریل قطار می افتد، زمانی که تاکه‌ماچی خود را برای مردن آماده کرده بود وقتی چشمان خود را باز می کند متوجه می شود که به دلایلی به 12 سال پیش که اوج دوران زندگی اش بود بازگشته است او برای نجات زندگی معشوقه اش تصمیم می‌گیرد که خودش را عوض کند و از اینجاست که انتقام او از زندگی شروع می شود.

سوراتا کاندا، یه دانش اموز سال دوم دبیرستانه که توی ساکوراسو زندگی میکنه. یه خوابگاه که برای دانش اموزای مشکل ساز اکادمیشون درست شده. مجبوره هر روزش رو بین ادمای عجیب و غریب خوابگاه بگذرونه و همش قسم میخوره که یه روزی بالاخره از ساکوراسو فرار میکنه. یه روز، ماشیرو شینا، یه دختر زیبا و معصوم که یه نقاش مشهور جهانی هم هست، به خوابگاه اونا نقل مکان میکنه. سوراتا فکر میکنه که نیازه از ماشیرو در برابر ساکنان عجیب خوابگاه محافظت کنه. ولی ماشیرو هم یه راز خیلی بزرگی داره، اونم اینه که نمیتونه تنهایی زندگی کنه. یعنی مثلا اگر تنهایی بره بیرون گم میشه، اصلا نمیتونه اتاقش رو مرتب کنه و همیشه اتاقش شلوغ پلوغه. و حتی نمیتونه لباس زیر خودش رو برداره، چه برسه به اینکه بپوشتش. بعد از مدتی، سوراتا از طرف ساکنان خوابگاه یه جورایی به عنوان “صاحب” ماشیرو خونده میشه. و اینجوریه که رابطه “صاحب و حیوان خونگی” بین سوراتا، پسر بچه جوان، و ماشیرو، دختر با استعداد، شروع میشه…؟

در روز ۲۴م ماه دسامبر سال ۲۰۲۹، روزی که در محاوره به آن "کریسمس گم شده" گفته می شود، ویروس آپوکالیپس (آخرالزمان) در تمامی ژاپن پخش می شود، شهروندانش را می کشد و کشور را در هرج و مرج کامل فرو می برد. در تلاشی برای برقراری نظم، ملل متحد، برای کمک به این بحران، جی اچ کیو را می فرستد تا این واقعه را تحت کنترل در آورد و در طی این پروسه هر گونه استقلال سیاسی نیز در ژاپن از بین می رود. یک دهه بعد، کشور هنوز تحت کنترل آنهاست، و نمی تواند از حکومت ظالمانه و ستمگرانه آنها آزادی یابد.
یک گروه مخالف به اسم فیونرال پارلور (تالار مراسم تشییع جنازه) که از این اوضاع کشور ناامید و رنجیده است، سعی در آزاد سازی ژاپن از جی اچ کیو است. رهبر این گروه گای تسوتسوگامی کاریزماتیک است. این گروه نقشه می چیند تا یک ویال حاوی "ووید ژنوم" را بدزدد تا اهداف خود را بیشتر پیش ببرد. این ویال به دست خواننده اینترنتی اینوری یوزوریها می افتد. نیروی ضد-بدن جی اچ کیو به دنبال یوزوریها می گردد. او که جایی برای رفتن ندارد، در یک انبار پناه می گیرد و در آن با شوو اوما، یک مسر دبیرستانی معذب که طرفدار آهنگ های اوست، ملاقات می کند.
هنگامی که شوو اینوری را نجات می دهد، خود نیز وارد درگیری می شود، و ووید ژنوم در دستش می شکند، که به او "قدرت پادشاهان" را می دهد. شوو، در حالی که یاد می گیرد چگونه توانایی جدیدش را کنترل کند، باید برای آزادی ژاپن از اشغالگران ظالمش بجنگد.

«تومویا اوکازاکی» و «ناگیسا فوروکاوا» از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده‌اند و در بدو ورود به دوران بزرگسالی، چالش‌های عاطفی متنوعی را با یکدیگر تجربه می‌کنند. «تومویا» که نمی‌تواند برای آینده‌اش تصمیم بگیرد، ارزش یک اخلاق کاری قوی را می‌آموزد و قدرت حمایت «ناگیسا» را کشف می‌کند. از طریق فداکاری و درک مشترک، آن‌ها برای رویارویی با مشکلات شخصی خود و حفظ رابطه‌ی عاطفی‌شان چالش‌های بزرگسالی را از سر می‌گذرانند...

Monster r. Kenzo Tenma دکتر ژاپني جواني است که به عنوان جراح مغز در بيمارستاني که توسط Heinemann اداره ميشود مشغول به کار ميشود و مدارج ترقي را يکي پس از ديگري طي ميکند و به موفقيت و اعتبار بسيار بالايي دست ميابد و با Eva دختر Heinemann نامزد ميشود اما او مخالف سياست هاي درماني اي است که بيمارستان در قبال بيماران مختلف اتخاذ ميکند و همواره در پي عوض کردن انها است روزي دو مجروح که دو قلو هستند را به بيمارستان مياورند که يکي از انها زخم گلوله اي در سر دارد و ديگري کلماتي را با خودش زمزمه ميکند که راجع به کشتار و... ميباشد پس از مدت کوتاهي بيمار ديگري که يک شخصيت سياسي برجسته هست نيز در بيمارستان بستري ميشود و Tenma تصميم ميگيرد بر خلاف سياست هاي بيمارستان وارد عمل شود و به جراحي بيمار اولي بپردازد با اين تصميم بيمار اولي نجات ميابد اما سياستمدار جان خويش را از دست ميدهد به اين ترتيب Tenma همه چيزش حتي نامزدش را از دست ميدهد ...