انیمه‌های ژانر فانتزی

عده‌ای از ماجراجویان برای دستیابی به شهرت و ثروت، در هزارتوی عظیم زیر شهر اراریو به کاوش می‌پردازند. برخی دیگر برای به چالش کشیدن مهارت‌های خود در برابر لژیون هیولاهایی که در تاریکی پنهان شده‌اند، وارد این سیاه‌چال می‌شوند. اما پدربزرگ بل کرانل، دلیل متفاوتی به او گفته است: سیاه‌چال مکان فوق‌العاده‌ای برای نجات (و درنهایت ملاقات) دختران است! حالا که بل خود یک سیاه‌چال‌نورد شده است، متوجه می‌شود دخترانی که با آن‌ها روبرو می‌شود، بر خلاف تصوراتش، موجودات ضعیف و درمانده‌ای نیستند.
در واقع، یکی از آن‌ها، آیس والنشتاین شمشیرزن زیبای داستان، بارها بل را نجات داده است. هرچند چنین نجات‌هایی برای بل شرم‌آور است، اما به پای اتفاقاتی که با دخالت الهه‌ها می‌افتد نمی‌رسد. الهه‌های فریا، هفائستوس و لوکی همراه با فامیلیاهای قدرتمندشان به اندازه کافی ترسناک هستند، اما رابطه‌ی بل با یک الهه‌ی خاص، به طور قطع باعث ایجاد هرج و مرج می‌شود. در این فصل رابطه پیچیده شخصیت ها موضوع اصلی است و باید ببینیم چگونه این هرج و مرج آرامش پیدا می کند...

مانی که دروازه الهی باز شد ، جهان زندگان ، بهشت ها و جهان مردگان بهم وصل شدند و دورانی از آشوب و درگیری آغاز شد. برای برقراری نظم ، شورای جهانی تشکیل شد. با بدست آوردن صلح و نظم ، دروازه الهی تبدیل به یک افسانه می شود. در آن دنیا ، پسر ها و دختر هایی که از نظر شورای جهانی لایق باشند جمع آوری می شوند. آن هایی که می خواهند برای اهداف شخصی به دروازه برسند. آنهایی که به دروازه برسند می توانند دنیا را تغییر دهند. آنسوی دروازه چه چیزی قرار دارد ؟ وقتی که به دروازه برسند دنیا عوض می شود ؟ این گذشته است که عوض می شود یا آینده !؟

وقتی پارک یونها در کره‌ی امروز می‌میره، در بدن رائلینا مک میلان بیدار می‌شه، دختر بزرگ یک بارون تازه به دوران رسیده. اما، این یه دنیای عادی نیست. این دقیقا دنیای یکی از رمان‌هایی هست که قبلا خونده بود! زندگی به عنوان رائلینا که توسط خانواده‌ش مورد عشق و علاقه قرار میگیره، مثل خواب و خیال بنظر می‌رسه. اما اون شخصیت اصلی این داستان نیست، اون بیشتر یه شخصیت کمکی برای پیش بردن داستانه، کسی که به قتل رسیدنش توسط نامزدش جرقه آغاز داستان رو می‌زنه. اما رائلینا قصد نداره که این سرنوشت رو براحتی بپذیره...

در سیاره ی Aqua ( کلمه ای لاتین به معنای آب است) شهر آبی Neo Venezia(ونیز جدید) نهفته است، یک قطب توریستی که در آن مردم با گوندولا(نوعی قایق) به اینطرف و آنطرف سفر میکنند. گوندولا سوار های حرفه ای که آنها را به نام آنداین ها میشناسند، بسیار مورد احترام واقع میشوند وقتی که به عنوان راهنما های توریستی برای مردم فعالیت میکنند. Akari Mizunashi یک گوندولا سوار در حال تمرین و همچنین یک کارمند در کمپانی آریا است. او هنگامی که مردم را به گوندولا سواری میبرد، با همه جور آدمی برخورد میکند؛ از مربی هایی که برخورد دوستانه دارند گرفته تا افراد خاص، همه ی اینها در پشت صحنه ی زیبا و خوش منظر کلّ شهر هستند.

هنگامی که هاروتو آماکاوا دانشجوی 20 ساله در یک تصادف رانندگی می میرد، اصلاً انتظار ندارد که در دنیایی ناآشنا ‏در بدن پسر جوانی به نام ریو تناسخ کرده و از خواب بیدار شود. همانطور که خاطرات و شخصیت های آنها در هم می آمیزد، ‏ریو متوجه می شود که اکنون دارای قدرتی جادویی است و وقتی می بیند که اشتیاق سوزانش برای انتقام ‏گرفتن از قاتلان مادرش با وجود هویت تازه تغییر یافته اش فروکش نکرده است، احساس آرامش می کند. ‏کمی بعد، ریو با شاهزاده خانم ربوده شده پادشاهی برترام روبرو می شود و او را نجات می دهد. پادشاه برای ‏ابراز قدردانی به او این فرصت را می دهد که در آکادمی سلطنتی برترام ثبت نام کند. با اعتقاد به این که این ‏فصل جدیدی در زندگی او آغاز شده است، او برای تحصیل در این آکادمی معتبر هیجان زده می شود اما زندگی ‏در این آکادمی برای او که یک زاغه نشین است و توسط فرزندان اشراف احاطه شده، دشوار خواهد بود.‏