انیمه‌های ژانر ماوراء طبیعی

«میو ساساکی» یک دختر دبیرستانی پرانرژی است که خانواده‌ی عجیبش نمی‌توانند با او ارتباطی برقرار کنند. با این حال این دختر، پسری به نام «کنتو هینود» را به عنوان پناهگاهی در برابر تمام مسائل شخصی‌اش می‌بیند و نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد تا به این پسر عشق نورزد. «میو» متوجه می‌شود که نمی‌تواند توجه «کنتو» را به خودش جلب کند، در نتیجه تصمیم می‌گیرد به شکل یک گربه‌ی سفید در بیاید تا شاید به این شکل بتواند توجه او را جلب کند. خوشبختانه، توجه «کنتو» جلب می‌شود، اما «میو» به زودی متوجه می‌شود که نمی‌تواند به این سؤال پاسخ دهد که آیا به عنوان یک گربه به رابطه خود با «کنتو» ادامه دهد یا هویت واقعی خود را آشکار کند...

حالا که کویومی آراراگی و هیتاگی سنجوگاهارا فارغ‌التحصیل شده‌اند، چهره‌های آشنای کمی در دبیرستان خصوصی نائوئتسو باقی مانده‌اند. یکی از آن‌ها سوروگا کانبارو، دارنده‌ی پنجه میمون است. وقتی او شروع به شنیدن صحبت‌های مربوط به موجودی مرموز به نام «شیطان» می‌کند که به طور جادویی هر مشکلی را حل می‌کند، کانبارو بلافاصله فکر می‌کند این شایعات در مورد اوست و تصمیم می‌گیرد تحقیق کند.
او متوجه می‌شود شیطان در واقع روکا نوماتچی، رقیب سابق بسکتبال از دوران راهنمایی است که دیگر به دلیل آسیب دیدگی پا نمی‌تواند بازی کند. روکا به کسانی که به سراغش می‌آیند، مشاوره رایگان می‌دهد. او نقش کسی را دارد که بدبختی ها را به خود جذب می‌کند. با همین روش از کاهش دادن استرس مراجعانش با دادن امید الکی حل مشکلاتشان لذت می‌برد. اگرچه کانبارو ضرری نمی‌بیند، اما روکا را به خاطر دروغ گفتن توبیخ می‌کند و به خانه می‌رود؛ با این خیال که او علت شایعات نیس. اما به هر حال، ممکن است دلیلی برای نگرانی داشته باشد: او متوجه می‌شود که دست چپش به شکل انسانی‌اش برگشته است.

از زمانی که نانامی موموزونو به عنوان خدای نگهبان معبد میکامه شروع به کار کرد، او و همراهانش، توموئه و میزوکی، با چالش‌های زیادی روبرو شده‌اند. به طور طبیعی، اوتوهیکو (خدای باد) برای دعوت نانامی به مجمع خدایان در ایزومو (سرزمین خدایان) می‌آید. او تصمیم می‌گیرد میزوکی را با خود ببرد و توموئه را به جای خود در مدرسه جا بگذارد. با این حال، او برای شرکت در مجمع خدایان هدف پنهانی دارد: کشف محل مخفی شدن ارباب میکامه‌ی گمشده، خدای سابق معبد. 
پس از ماجراجویی‌هایش در ایزومو، موموزونو با بوتانمارو که کودکی از نژاد تنگو است؛ روبرو می‌شود. او به دنبال کسی می‌گردد که موموزونو او را به خوبی می‌شناسد: شینجیرئو کوراما، تنگویی که به بت گوتیک تبدیل شده است. بوتانمارو به شینجیرئو، نیاز دارد تا به کوه کوراما بازگردد و از ظلم و ستم جیرو که حاکمیت شهرشان را به دست گرفته است، جلوگیری کند. 
با این حال، نانامی به زودی متوجه نیرویی بسیار تاریک‌تر از جیرو می‌شود که در کوهستان در حال فعالیت است. او خدایی تازه ‌کار است و به مرتبه بالای خود عادت می‌کند؛ خود را درگیر شورش تنگوها، احساسات رو به رشدش نسبت به توموئه و مرد مرموزی می‌بیند، که به گذشته‌ و آینده‌ی نانامی مرتبط است.

«سوزومه ایواتو» در راهِ رسیدن به مدرسه است که با «سوتا موناکاتا» برخورد می‌کند، مرد جوانی که در جستجوی مناطق متروکه است. بعد از این ملاقات، او خودش را در حالی پیدا می‌کند که وارد یک مکان متروکه شده است و دری عجیب به روی او باز می‌شود که دنیایی از عجایب را به روی می‌گشاید، اما او واردش نمی‌شود. «سوزومه» با وحشت سمت مدرسه خود برمی‌گردد و متوجه نمی‌شود دری که بازش کرد، می‌تواند خطری بسیار بزرگ برای تمام مردم ژاپن باشد، خطری که تنها راه متوقف‌کردنش در دستان «سوتا» و «سوزومه» است... 

در فوریه بعد از مصیبت پیش اومده با سنگوکو نادکو ، که با کمک کایکی دیشو در پشت صحنه حل شد . وقتی که آراراگی درحال آماده شدن برای امتحان ورودی کالج بود ، بدنش به صورت جدی ای شروع به تغییر میکنه ، اثری که میشه دلیل اون رو ، مجازات عمل های گذشته اون نامید .